eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔷🔹 🔷 #استوری کنید 🔹ارزشش رو وقتی فهمیدم که #مادرم .... #حجاب_مهدوی #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab
🔴 کار زیربنایی برای حجاب قسمت دوم رادیو گوش می‌دادم، یه خانومی زنگ زد گفت من خیلی آدم هستم، حجابم کامله، روزه‌هامو کامل میگیرم، کلا واجباتمو انجام میدم. بجز نماز. خیلی‌هم دوست دارم بخونم ولی هرکاری میکنم نمی‌تونم. کارشناس برنامه پرسید چرا نمیتونی؟ گفت من قبلا نماز می‌خوندم. پدرم روی نماز خیلی حساس بود. می‌پرسید نماز خوندی میگفتم آره. میگفت من ندیدم. نخوندی. کلی بحث می‌کرد. تاجایی که من به گریه میفتادم که به‌خدا خوندم. میومد میگفت خونده، من دیدم. ولی بابام قبول نمیکرد. از اون موقع و با اون رفتارهای پدرم دیگه نمازو رها کردم. و اصلا نمیتونم بهش فکر کنم اولین جایی که بچه‌های ما بی‌نماز و میشن داخل خونه‌‌هامونه. رفتارهای نادرست و جهل والدین پیرامون رفتار با بخصوص در مسائل عبادی بمرور اونارو متنفر میکنه هیچکدوم از راه‌های مقدمه سازی و تشویق به مسائل عبادی رو انجام نمیدیم، فقط میریم سراغ روش‌هایی که دافعه داره مثل تذکر، تحکم، امرکردن، گیر دادن و درگیر شدن با . وقت نماز صبح مثل بختک میفتیم به جون بچه، پاشو پاشو نماز قضا شد. یکم روسری میره کنار، تذکر پشت تذکر، حجاب حجاب یه سوال از میکنم، آیا شما از تذکر شنیدن خوشتون میاد؟ همسرتون بهتون تذکر میده خوشحال میشید؟ یا مادر زنتون بهتون تذکر بده چه حالی پیدا می‌کنید؟ پس چرا تو خونه رژه میرید و تذکر میدید به بچه‌های بدبختتون؟ دقت کنید، تذکر دادن رو کلا نفی نمیکنیم. در مواردی باید باشه. ولی نه ابتدای امر. اونم نه با تحکم نه با گیر دادن با روش مناسب، با و بچه‌ها نباید رها بشن و ما هم نباید کلا بیخیال بشیم. ولی باید باید روش‌ها ومهارت‌های برخورد با فرزندانمون رو یاد بگیریم اگه روش برخورد صحیح رو یاد نگرفتید و فقط گیردادن رو بلد بودید اینجا اگه کلا رهاشون کنید ضررش کمتره. تجربه نشون داده گیر دادن زیاد تاثیر و نتیجه بدتری داره نسبت به رها کردن کامل. چون تو گیر دادن قدرت و تصمیم‌گیری رو از بچه میگیریم و ذهنش رو پر از و میکنیم. ولی در رها کردن بهش قدرت انتخاب میدیم. یعنی یه مذهبی‌ اگه بچه‌‌ش رو رها کنه احتمالش بیشتره شبیه خودش بشه، تا اگه دائما گیر بده و درگیر باشه یکی از کارهای زیربنایی برای ترویج ، همینه. والدین روش صحیح برخورد بافرزندانشون درمورد حجاب و دیگر مسائل عبادی یاد بگیرن. تا خودشون بچه رو نکنن. از حجاب متنفر نکنن. برای فراگرفتن این اصول باید کتاب‌ها بخونیم و کلاس‌ها بریم. که در این مجال نمیگنجد ادامه دارد @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
#بسم_الله . #ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه #سال91
😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 ۲ … فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام. نمیدانم چرا اما از موقعی که از زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.😢😨 همه اش تصویر از جلو چشمانم رد میشد. هر جا میرفتم محسن را میدیدم. 😥 حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. 😇 احساس میکردم . 😌 . برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم می ریختم. 😭 انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم. بالاخره طاقت نیاوردم. زنگ زدم به و گفتم: "بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد."😢 . از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود. یک روز بهم گفت: "زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟"🤔 بهش گفتم:" مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. " قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم. پیام دادم براش. برای اولین بار. نوشت:"شما؟" جواب دادم: " هستم. "😌 کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد. . از آن موقع به بعد ، هر وقت کار درباره موسسه داشتم، یک تماس و با محسن میگرفتم. تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود. روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! شدم. روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. 😔 دیگر از و داشتم میمردم. دل توی دلم نبود. 😣 فکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد; با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم. آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! 😪‼️ نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. 😔 تا اینکه یک روز به سرم زد و… ..😯 @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
✨💙آرامشی که از تو دارم هیچ قلعه ی دفاعی ندارد ونخواهد داشت💚💙💚 چرا که این آرامش خاص #مادرم زهراست❤️🍃 که در تمام تار و پود تو عجین شده🌸✨ چادر آرام من💙✨💚 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد _بفرمایید!😊🥘 شش ماه بود سعد🔥 غذای آماده از بیرون میخرید.. و عطر دستپخت او🌺 مثل رایحه دستان بود.. 😍😋 که دخترانه پای سفره نشستم.. و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت...😣 مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق 😣 و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد... احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد _خواهرم! نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد.. که زمزمه کرد _من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید! و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت _شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید! از پژواک پریشانی اش ، فهمیدم این کابووس هنوز تمام .. و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم... و از طنین تکبیرش✨ بیدار شدم... هنگامه سحر🌌 رسیده.. و من دیگر بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم...✨ سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم...😞😓 و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از و سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید...😓😭😭 نمازم که تمام شد... از پنجره اتاق دیدم 🌸مصطفی🌸 در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... در آرامش این خانه دلم میخواست... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
مادرم اگر خبر شهادت مرا شنیدی گریه نکن ..! زمان تشیع و تدفینم گریه نکن ..! زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن ..! فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان عفت را ..! وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت ..! گریه کن که اسلام در خطر است ..! وصیت نامه ♥️ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa