عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_چهارم/دلیل
در ۱۳ رجب ۱۳۴۳ روز ولادت امام علی (ع) به دنیا آمد به همین دلیل او را علی نامیدند....
هجده سال بیشتر نداشت که شد مربی آموزش نظامی؛ از همه جورش تاکتیک، رزمی، اطلاعات عملیاتو.....
قصه شیرین کاری و جسارت علی در آتش زدن نخلستان های حاشیه شهر مندلی عراق رسیده بود به حاج همت.
ازم پرسید:《اون که میگن رفته توی شهر مندلی و عکس امام رو زده درو دیوار شهر کیه؟》
گفتم:《یه فرمانده گروهان از گردان کمیل به اسم علی چیتساز.》
گفت:《براش تو تیپ ۲۷ یه کار دارم.》
گفتم:《حتما میدونی که همدان قراره یه تیپ مستقل داشته باشه.》
علی رو برا مسئولیت اطلاعات عملیات اون تیپ انتخاب کردم.》همین شد.علی، جوان نوزده ساله شد فرمانده اطلاعات عملیات تیپ اصارالحسین!
علی اخلاق عجیبی داشت. با هر کسی دمخور می شد، اورا جذب میکرد. رفته بود زندان همدان. در زورخانه آنجا همراه زندانیان ورزش کرد.
بعد هم از خاطرات جبهه برایشان گفت. علی ادامه داد: بعد از دوران محکومیت، منتظر شما در جبهه هستیم.
و همین گونه پای خیلی از آنان را به جبهه باز کرد. یکی از دوستان علی که به گونهای عجیب پایش به جبهه باز شد حسین بود؛حسین فلاح.
شاید از جوان های امروزی، کمتر کسی نام حسین فلاح رو حتی تو شهر خودش، یعنی همدان شنیده باشه....
حسین فلاح، باستانی کار و لوطی بامرام و گندهلات معروف همدان بود. میگن وقتی اسمش بین جمع میاومد، حتی مدعی هاش هم تنشون به لرزه در میاومد.....
یک بار علی چیتساز آمده بود شهر. هوای گودِ زور خانه را کرد. رفت و شد میاندار.
با ضرب آهنگ پا و دست او همه میل گرفتند.
بعد از ورزش، یکی از اون جماعت که وصف علی را شنیده بود اما تا آن روز ندیده بودش پا پیش گذاشت و گفت: علیآقا، می خوام بیام جبهه.
علی آقا گفت: قدمت رو چشم، چه کاری بلدی؟
سرش را پایین انداخت. آن روز علی نفهمید که این جوان سینه ستبر همان لوطی بامرام 《حسین فلاح》است که آوازه اش در جنوب شهر پر شده.
علی دوباره پرسید:《چه کاری بلدی؟》
باز سرش را پایین انداخت. علی هم سکوت کرد. بالاخره با هم راهی شدند. گذشت تا اینکه....
هر جا کار گره میخورد و مایه جسارت بیشتر میطلبید، علی اونو میفرستاد تو. جزیره مجنون مجروح شد اما خم به ابرو نیاورد.
یکی از همرزمان حسین آقا تعریف میکرد: از دور یه شخصی رو دیدیم که با صورت به زمین خورد بدون اینکه دستهاش رو حائل کنه. فکر کردیم فشارش افتاده و از حال رفته.....
وقتی رفتیم، جلو صدای هقهق گریه برامون آشنا بود. حسین فلاح بود، اما این کارش خیلی برامون عجیب بود.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆