عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت 🦋
چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی 》
#منزل_هشتم/#داستان_کمال
یک نفر بود مثل آدمهای دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکشی و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح.
"ژوان" ابتدا مسیحی بود؛ اما دنبال هدایت میگشت. در سفری با پدرش به مراکش رفت و آنجا مسلمان شد.
محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش، مستدل نباشد. محال بود حق را بیابد و از آن دفاع نکند. اوایل انقلاب در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی های حضرت امام را به فرانسه ترجمه شده بود، پخش میکردند.
یکی از آنها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد. خواست که باز هم برای او از این سخنرانی ها بیاورند. بعد از مدتی رفت و آمد ژان کورسل با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس بیشتر شد. غروب شب جمعه ای، یکی از دوستانش به نام مسعود لباس پوشید برود برای مراسم. ژوان پرسید: کجا میری؟ گفت : دعای کمیل. ژوان گفت: دعای کمیل چیه؟ اجازه میدی ما هم بیاییم؟! گفت : بفرمایید. چون پدرش مراکشی بود عربی را خوب می دانست. با مسعود رفت و آخرای مجلس نشست.
آن شب ژوان توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه ها می گفتند. هفته آینده از ظهر آمد، با لباس مرتب و عطر زده گفت: بریم دعای کمیل. گفتیم: حالا که دعای کمیل نمیروند تا شب خیلی مانده.
اما بی تاب رفتن بود. دعای کمیل با قلب و جان او عجین شده بود. چند روز بعد بچههای کانون دیدن ژوان نماز می خواند، اما دست هایش روی هم نگذاشت!
هفته بعد دیدن که بر مهر سجده می کند!
مسعود شیعه شدن را جشن گرفت. ولی از ژوان پرسید، چه کسی تو را شیعه کرد؟ جواب داد دعای کمیل علی!! برای همین می خواهم اسمم رو بزارم علی! مسعود گفت: نه بگذار شیعه بودند یه راز باشه بین خود تو خدا و امیرالمومنین.
گفت: پس اسم خودم را میگذارم کمال!!
چه اسم زیبای برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود، شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه. در حالی که هنوز ۱۷ بهار از عمرش نگذشته بود.
مادرش خیلی ناراحت بود.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆