ایشان در ایام زیارت امام حسین(ع) در کربلا ،
لب به گوشت نمیزد، درست غذا نمیخورد و غمگین و ژولیده بود. حتی در بینالحرمین پابرهنه و غصهدار بود.
از امام صادق(ع) روایت داریم با غبار سفر و ژولیده جد غریبمان را زیارت کنید، چرا که اینگونه حسین(ع) را شهید کردند
همکارانش میگفتند تنها کلمه «یازهرا» را از پشت بیسیم شنیدهاند و بعد هواپیما به زمین میخورد و همسرم درحالی به شهادت میرسد که پیکرش کاملاً سوخته بود
راوی: #همسر_شهید
#خلبان_شهید_احمد_قنبری
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#ماه_محرم
#شهید_والامقام
#محمد_کشاورز_بودانی
محمد از بنیان گذاران بسیج مسجد حضرت امیرالمومنین جی بود ، از نیروهای خبره وفعال بسیج ،اولین کسی بود که بیرق مراسم عزاداری ایام ماه محرم را اوایل انقلاب درمنطقه ای که زندگی می کردیم ، افراشت. دسته جات سینه زنی وزنجیر زنی راه انداخت، و غذا نذری می داد .
قبل از اعزام به جبهه به عنوان جهاد گر مقداری ازمایحتاج رزمندگان راجمع آوری کرد و به جبهه رفت و عاقبت در سیزدهم خرداد ماه 1361 در عملیات بیت المقدس به دلیل اصابت ترکش به سر ، به فیض شهادت نائل آمد ...
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهید
ماه رمضان ها امکان نداشت یک روز بیدار شوم و نبینم سحری را آماده کرده است. میگفت تو بخواب و استراحت کن، سحری بامن. امسال یک روزهایی وقت سحر حس میکنم که تکانم میدهد تا مبادا خواب بمانم.
من بهترین زندگی را با شعبان تجربه کردم. هیچ کمبودی با بودن او نداشتم. اگر او را ببینم میگویم چرا من را گذاشتی و رفتی! کاش کنارم میماندی و با هم شهید میشدیم..
آخرین دیدارمان در #معراج_شهدا بود. وقتی چهره اش را دیدم گفتم حاجی باعث سربلندی و افتخارمن شدی. دوست داشتم برای روزی که قدس فتح خواهد شد، بودی و میجنگیدی و آزادیش را میدیدی. این تمام حرف من بود بر سر پیکرش.
شهید حاج #شعبان_نصیری
راوی: #همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊🥀🍀🥀🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
موقعِ خرید جـهیزیه ، خانم فروشـنده به عڪسِ صفحهی گوشےام اشاره کرد و پرسـید :
این عڪسِ کدوم #شهیده ؟
خندیدم و گفتم : این هـنوز #شهید نشده ، عکس شوهـرمه!
اما الان واقعا همیشه عکس یه #شهید تصویر زمینه گوشیم شده
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#سردار_شهید
#حاج_محمدابراهیم_همت
هر وقت حاجے از منطقه به منزل مے آمد،
بعد از اینکه با من احوالپرسے می کرد، با همان لباس خاکے بسیجے به نماز مے ایستاد.
یه روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن، نماز می خونے ؟
نگاهے کرد و گفت: هروقت تو را می بینم، احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم .
راوی :
#همسر_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🌹🕊🌴🕊🌹🥀
#شهیدانه
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_نوروزی
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#همسرانه
#همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_قاسمی
زمانی که قرار بود ساک #شهید را بیاورند، شبی در خواب دیدم که #شهیدی بدون تابوت به منزل ما آوردهاند که با احترام روی زمین گذاشته شد .
متوجه شدم #شهید خودِ ، آقا #مهدی است .
به چهرهاش #نگاه نکردم و قلبم بسیار آرام بود که سه مرتبه #یاحسین گفتم و از خواب بیدار شدم ؛ سه روز بعد ساک #شهید را به ما تحویل دادند .
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#همسرانه
#همسران_شهداء
#همسر_شهید
#محمدرضا_مهدیزاده_طوسی
روز تولد #امام_علی_ع بود که همراه #محمدرضا و خانوادهاش به حرم #امام_رضا_ع رفتیم تا #صیغهی_عقد ما را آن جا جاری کنند. پس از انجام #عقد، به یک #زیارت دو نفره رفتیم.
اتفاقاً آن روز #شهیدی را تشییع میکردند.
روی تابوت پیچیده در #پرچم_سه_رنگ که بر دست مشایعتکنندگان پیش میرفت، یک #شکلات افتاده بود. #محمدرضا از لا به لای جمعیت خود را به تابوت رساند، #شکلات را برداشت و طرف من بازگشت.
#شکلات را #نصف کرد و به سویم گرفت و گفت :
این اولین #شیرینی ازدواجمان است. طعم #شیرین_شکلات در دهانم دوید. هنوز که هنوز است، گویی که #شیرینتر از آن #شکلات را نخوردهام!
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#رایحه_بهشتی
#سردار_شهید
#سیدعبدالرضا_موسوی
فرمانده سپاه خرمشهر
وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از #شهادت ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند، ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه در مورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که #شهدا از #شهادت لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد.
از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان #عطر و #رایحه خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه اکنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم، سید #بهشتی شده بود و بوی #بهشت می داد .
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهدا
#امام_حسین_علیه_السلام
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
کمتر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم .دیر به دیر می آمد.. نگرانش بودم . همه اش با خودم فکر می کردم «این دفعه دیگه نمیاد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید بشه.اگه نیاد، چی کار کنم ؟ خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم.بهم گفت: چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ات بده. بعدش گفت : #واسه_امام_حسین_ع گریه کن ،نه واسه من .
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#مهدی_نوروزی
انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد.
سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراه مان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم می خواند همه را می گریاند.
وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «انشاء الله خدا چنین بچه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین».
نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها خاک قدم های زائر های کربلاست. بردارید برای قبرهای تان».
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهدا
#امام_حسین_علیه_السلام
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
کمتر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم .دیر به دیر می آمد.. نگرانش بودم . همه اش با خودم فکر می کردم «این دفعه دیگه نمیاد. نکنه اسیر شه. نکنه شهید بشه.اگه نیاد، چی کار کنم ؟ خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم.بهم گفت: چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ات بده. بعدش گفت : #واسه_امام_حسین_ع گریه کن ،نه واسه من .
راوی :
#همسر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa