🌹🌿🌹🌿🌹
💔
.
.
با هر چه حساب مےڪنم...
ميبینم نمیتوان روزے بر ما بگذرد و یادتان نڪنیم...
ڪاش با گناهانمان ڪاری نڪنیم یادتان مڪدر شود...😔
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹🌿🌹🌿🌹
اینان مردانـی هستند ڪہ خود را بہ قافلہ ۶١ هجرے رساندند
تا در رڪاب #امام_عشق
#شهید شوند
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹🌿🌹🌿🌹
🌟رفتــــن ِ شما #تلنگری ست
بر پیکره ی بی جان ِ ما !
🌟که می شود #کـــربلایی زیست
در هر زمان و مکـــــان ...
شهید نشوی ، #لاجرم خواهی مرد ...
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹🌿🌹🌿
✍در عشق...
اگرچه منزل آخر شهادت است...
تکلیف اول است شهیدانه زیستن...
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🍃🌹
همه جور آمدنی رفتن دارد،
الا #شهادت!
شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است.
#شهید که شدی مےمانی.
یعنی خدا نگهت می دارد
تا ابد...
و تو اَبدی میشوے🙃
# زیارت _نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
به قول حاج قاسم :شهیدباش تا شهید شوی...
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌿🌹🌿🌹
اگر دلت را داده ای به #شهدا
پَسَش مگیر
بگذار در این #تلاطم روزگار دل بماند ...
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹🌿🌹🌿🌹
روزی شهید میشوی که ...
در گلزار شهدا بیشتر از شهر رفیق داشته باشی✌️
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹🌿🌹🌿🌹
دنبال ِ
#گنج میگــــــــردد ...
به دنبال ِ #شهید ... ❗️
برای این روزهای
#نداری ِ مآ !!!
لیکن خودش هم جا ماند‼️
#زیارت_نیابتی🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
رمان دمشق شهرعشق❤️🌿 #قسمت_نوزدهم 💠شب پیشش خنجر رو از رو گلوتونبرداشته بودم و میترسیدم همسرتون..
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿
#قسمت_بیستم
💠زینب! از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با حضرت زینب داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم وفا میکردم که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم. کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم
💠 وظاهراًدختری در خانه نداشت که با مهربانی عذر تقصیر خواست :لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودتخوشگل نیس! از کمد کناراتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم و رفت و نمیدانست از درد پهلو هر
حرکت چه دردی برایم دارد
💠 که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمیخودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :بفرمایید!شش ماه بودسعدغذای آماده از بیرون میخرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان مادرم بود که دخترانه پای سفره نشستم و..
💠 باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت. مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتنقاشق میلرزد و ندیده حس میکرد چه بالیی سرمآمده که کلافه با غذا بازی میکرد. احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :خواهرمنگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد که..
💠 سر به زیر زمزمه کرد :من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!از پژواک پریشانیاش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمامتنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین تکبیرش بیدار شدم.
💠هنگامه سحر رسیده و من دیگر زینببودم
که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم. سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم و میترسیدم نمازمرا نپذیرد کهاز شرموحشت
سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت.
💠در آرامش این خانه دلم میخواست دوباره
بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمیبرد که میان بستر از درد دست و پا میزدم. آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بیاختیار گریه میکردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفیدلمرا سمت خودش کشید
💠مامان صداش کنید، باید باهاش حرفبزنم دستم بهپهلو مانده و قلبمدوباره به تپشافتاده بودچند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :بیداریدخترم؟ شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد.
💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهمناله میبارید که زن بیچاره ماتچشمان خیسم ماند و مصطفی صبرش تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :میتونم بیام تو؟پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :بفرماییدتو اوبالفاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی میفهمید خبری شده که..
💠 چند لحظه مکث کرد و سپس بیهیچ حرفی ازاتاق بیرون رفت. مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار میداد و دل من در قفس سینه بال بال میزد که مستقیم نگاهم کرد و بیمقدمه پرسید :شما شوهرتون رو دوست دارید؟طوری نفس نفس میزد که قفسه سینهاش میلرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنتافتادم
💠:ازشخبری دارید؟از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس میکردم به گریههایم شک کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :دوسش دارید؟دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای آواره شدن پیشدستی کردم
من امروز ازاینجا میرم!چشمانش درهم شکست
💠 و من دیگر نمیخواستم اسیر سعد شوم که با بغضی مظلومانه قسمش دادم:تورو خدادیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همینالاناز اینجا میرم!یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید:کجا میخواید برید؟شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست
💠 و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :من کی از رفتن حرف زدم؟نگاهش میدرخشید و دیگر نمی خواست احساسش را پنهان کند که مردانه به میدان زد ...
#ادامه_دار
نویسنده:فاطمهولینژاد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
#انتشاربادرج_لینک_مجاز_است👆
سلام علیکم🌹
💠امشب راس ساعت ۲۱ ⏰ در ڪانال #عشق_یعنی_یه_پلاک هیئت مجازے داریم منتظر حضور گرمتون هستیم 😊👇
🔹️@pelak_shohadaa
💠با موضوع:#سبک شمردن نماز
🌷☘🌷☘🌷
☘🌷☘🌷
🌷☘🌷
☘🌷
🌷
🔸بسم الله الرحمن الرحیم🔸
در خدمتتون هستیم امشب با هئیت مجازی این هفته با موضوع 👈#سبک_شمردن_نماز👉
ان شاءالله مورد استفاده همه شما عزیزان قرار بگیرد🌺
🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
🌺در روایت معروف امام صادق علیه السلام آمده است:
«إِنَّهُ لَا ینَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ»
؛ «شفاعت ما شامل کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی شود».
📌مقصود از سبک شمردن نماز، اینه که انسان برای نماز ارزش و اهمیت لازم و شایسته را قائل نباشه و با وجود داشتن اختیار و قدرت برخواندن آن نسبت به این فریضه الهی سستی کنه❌
〽️سبک شمردن نماز دارای مراتب و درجاتی است؛ که در آیات و روایات متعدّدی به مراتب و مصادیق سبک شمردن نماز پرداخته شده! حالا ما امشب در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
1⃣تأخیر نماز
🖌یکی از بارزترین و شایع ترین مصادیق سبک شمردن نماز اینه که انسان بدون هیچ عذری نماز خودش را به تأخیر بیندازد به گونه ای که یا در آخر وقت خوانده بشه و یا به طور کلّی نماز قضا بشه❗️
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه 4 و 5 سوره ماعون که خداوند متعال فرموده است: «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» فرموده اند: «مراد از بی اعتنایی به نماز در این آیه، تأخیر آن از اول وقت بدون عذر است».
🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
2⃣با عجله خواندن نماز
🖊نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«أَسْرَقُ النَّاسِ فَالَّذِی یسْرِقُ مِنْ صَلَاتِهِ تُلَفُّ کمَا تُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَیضْرَبُ بِهَا وَجْهُهُ»
⏪«دزدترین مردم کسی است که به خاطر سرعت و شتابزدگی از نماز خود کم کند، نماز چنین انسانی، همچون جامه مندرسی در هم پیچیده شده، به صورت او پرتاب می گردد».⏩
3⃣کسالت و بی حالی
📌خداوند متعال در وصف این دسته از نمازگزاران می فرماید:
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کسالی...»؛ «منافقان می خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آنها را فریب می دهد؛ و هنگامی که به نماز برمی خیزند، با کسالت برمی خیزند...».
4⃣بی توجّهی
♦️امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:
«علیک بالاقبال علی صلاتک فانما یحسب لک منها ما اقبلت علیه منها بقلبک و لا تعبث فیها بیدیک و لا براسک و لا بلحیتک و لا تحدث نفسک و لا تتثاءب و لا تتمطا و لا تکفر...»
؛ «بر تو باد توجّه کامل به نمازت، پس همانا، آن مقدار که در نماز حضور قلب داشته باشی، حساب می شود، در نماز با دست و سر و ریش خویش بازی مکن، و در نماز با خودت صحبت نکن و خمیازه نکش.. .».‼️
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
❌یکی دیگر از مصادیق سبک شمردن نماز که در مراتب پایین سبک شمردن نماز به حساب آورده می شود و در روایات نسبت به آن مذمّت شده این است که انسان قبل از وقت نماز، آماده نماز نباشد مثلًا وضوی خود را به تأخیر انداخته باشد.❗️
🔆در روایات متعدّدی به سرنوشت نافرجام کسانی که نسبت به نماز اهمیت نمی دهند پرداخته شده است. از جمله روایتی که از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نقل شده که ایشان از پدر بزرگوارشان پرسیدند: پدر جان! زنان و مردانی که نسبت به نماز بی اعتنا هستند و نماز را سبک می شمارند، چه عواقبی را در پیش دارند؟👇👇
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
📌رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای فاطمه جان! هر کس از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می سازد: شش مورد در دنیا، سه مورد در وقت مرگ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت زمانی که از قبر خارج شود:
🔹الف) اما آن شش بلاهایی که در دنیا دامنگیرش می شود:
- خداوند برکت را از عمرش می برد.
- خداوند برکت را از رزقش می برد.
- خداوند عزّ و جل سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.
- هر عملی که انجام می دهد پاداش داده نمی شود.
- دعایش به آسمان نمی رود.
- بهره ای از صالحین برای او نیست.
🔸ب) اما آن سه بلاهایی که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:
- ذلیل از دنیا می رود.
- هنگام مرگ در حال گرسنگی خواهد بود.
- تشنه از دنیا خواهد رفت اگرچه آب همه نهرهای دنیا را به او بدهند.
🔻ج) اما آن سه بلایی که در قبر دامنگیرش می شود:
- خداوند مأموری از فرشتگان در قبر برای او می گمارد تا او را زجر دهد.
- قبرش برای او تنگ خواهد شد.
- گرفتار ظلمت و تاریکی قبر خواهد شد.
🔺د) اما آن سه بلایی که در روز قیامت گرفتار خواهد شد:
- خداوند ملکی را موکل می سازد او را با صورت بر روی زمین بکشد، در حالی که خلائق تماشا می کنند.
- محاسبه اعمالش به سختی انجام می شود.
- خدا به نظر لطف به او نمی نگرد و برای اوست عذاب همیشگی.علاوه بر این، روایات دیگری نیز پیامدهای منفی سبک شمردن نماز را برشمرده اند که تعدادی از آنها را ذکر می نماییم:
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
🔰محرومیت از شفاعت
امام صادق علیه السلام در لحظات پایانی عمر شریفشان فرمودند:
«إِنَّهُ لَا ینَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ»
؛ «به شفاعت ما نخواهد رسید کسی که نماز خود را سبک شمارد».
⚜محشور شدن با طاغوتیان
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«لَا تُضَیعُوا صَلَاتَکمْ فَإِنَّ مَنْ ضَیعَ صَلَاتَهُ حُشِرَ مَعَ قَارُونَ وَ هَامَانَ وَ کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِینَ فَالْوَیلُ لِمَنْ لَمْ یحَافِظْ عَلَی صَلَاتِهِ وَ أَدَاءِ سُنَّةِ نَبِیه»
؛ «نماز خود را تباه مکنید، زیرا کسی که نمازش را تباه سازد با قارون و هامان محشور می گردد و بر خدا ثابت است که او را با منافقان وارد دوزخ کند. وای بر کسی که بر نماز و ادای سنّت پیامبر خود مواظبت نکند».
♻️گرفتار شدن به گناهان کبیره
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«لَا یزَالُ الشَّیطَانُ هَائِباً لِابْنِ آدَمَ ذَعِراً مِنْهُ مَا صَلَّی الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ لِوَقْتِهِنَّ فَإِذَا ضَیعَهُنَّ اجْتَرَأَ عَلَیهِ فَأَدْخَلَهُ فِی الْعَظَائِم»
؛ «پیوسته شیطان از پسر آدم تا هنگامی که نمازهای پنج گانه را در وقت خود انجام دهد ترس و وحشت دارد، ولی آنگاه که نمازها را تباه ساخت بر او جرأت پیدا می کند و او را در گناهان بزرگ وارد می سازد».
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
ان شاءالله استفاده لازم رو از مطالب ببرید.
نماز جزء اعمالی هستش که در نامه اعمال ما حکم کلید رو داره. اگر مورد قبول واقع بشه میشه امیدوار بود که بقیه اعمالمون محاسبه بشه و وای به روزی که این قفل باز نشه!!!!
ان شاءالله همه در انجام این فریضه مهم الهی بیشتر از پیش همت کنیم و از نماز اول وقت غافل نباشیم🌺
یاعلی🌺🍃
Nazar Ghatari - Mazloom Hossein Janam (128).mp3
7.59M
اگر از خنجر خونریز لب تشنه ببرند سرم را...
#نزار_قطری
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊
📦#صندوق_کمکهای_مردمی💌
🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩
📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگو گسترده هست
🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️
💳 6037997291276690 💌
❣#خداخیرتون_بده. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
❤️🌺🌸💕⚜✨
|•🥀💔•|
#استادرائفیپور🌱
امام زمان مثل مهموناے دیگه
قبلش زنگ نمیزنه ها...!✋🏻
یڪدفعه ڪلید میندازه
در خونه تو باز میڪنه...👣✨
آمادهایم؟!
#صبحتون_مهدوے⛅️
#محـرم🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#شهیدانہ💚
ببیڹبچمچہخوشڪلہ:)))
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•🌱•
⚠️ دلـــتپاڪــباشــه ⚠️
در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااا
چرا شما حجاب راساختید؟!!!!
گفتم: حجاب ،بافته ذهن ما نیست
حجاب را ما نساختیم بلڪه درڪتابخدایافتیم
گفت: حجاب اصلامهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دلپاڪ باشه ڪافیه
گفتم: آخه چرایه حرفیمیزنیڪهخودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت: دارم
گفتم: نداری
گفت: دارم
گفتم: ثابت میڪنمڪهاین حرفیڪه گفتی خودت قبولنداری
گفت: ثابتڪن
گفتم: ازدواجڪردی
گفت: نه
گفتم: خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد دارهظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه
پس یهشوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد: خدانڪنه
گفتم: دلش پاڪه
گفت: غلط ڪردم حاج اقاااااااا
#استاد_قرائتی🎤
#تلنگرانه☘️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
هدایت شده از عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
جدیدترین نوشته خود آورده است:
"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست! باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم. دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم... میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است... از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید... برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد... همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ... به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند. هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعهالزهرای قم رفتهاند ... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند ..." .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌺✨🌺✨
اگر دنبال ایستادن مقابل این حرکات صهیونیسم بینالمللی و غرب متوحشید؛ یک راه بیشتر ندارید!
باید از فرمول امام خمینی استفاده کرد
اگر رو به روی دین ما بایستید رو به روی دنیای شما خواهیم ایستاد ...
#مـن_محمـّــد_را_دوســت_دارم❤️
#محــرم🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
رمان دمشق شهر عشق❤️🌿 #قسمت_بیستم 💠زینب! از اعجاز امشب پس از سالها نذر مادرم باورم شده و نیتی با ح
رمان دمشق شهرعشق❤️🌿
#قسمت_بیست _یکم
💠از دیشب یه لحظهنتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالابذارم برید؟ دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به همسرتون دارید..همین
💠 باورم نمیشد با این همه نجابت بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانیام از شرم نم زد و او بی توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!احساس تهنشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان میکردم
هواییام شدهاند..
💠 شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچهها خروجی داریا به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.
💠باهر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت و من سخت تر صدایش را میشنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد :من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!گیج نگاهش مانده و نمی فهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد
💠:بایدهویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوزدوسشدارید ، دیگه نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!همچنان مردد بود و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :خودشه؟ چشمانم سیاهی میرفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود..
💠قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود.سعد بود، باهمان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان خون در رگ هایم بند آمده که مصطفی...
💠دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا بهفریادم برسد. عشق قدیمی و زندانبان وحشیام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شدهبودم که لب هایم میخندید و از چشمان وحشت زدهام اشک میپاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب های لرزانم قطرهای آب رد نمیشد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
💠در آغوشمادرش تمام تنم از ترس میلرزید و تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم :دیشب تو حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه!و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان هایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید :کی بهتون اینو گفت؟
💠سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک هایم خیس شده و میان گریه معصومانه شهادت دادم :دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!هنوز کلامم به آخر نرسیده،خون غیرت در صورتش پاشید
💠واز این تهدید بیشرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند. مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد
💠:بچهها دیشب ساعت ۱۲پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و . و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونههایش از خجالت گل انداخت
💠از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم حضرت سکینه خدا نجاتم داده بود قلبم به قفسه سینه میکوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره
💠شدتگریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چند ساله ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید.
💠 میان بستر ازدرد به خودم میپیچیدم و پس از سالها حضرت زهرا را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای ازپهلویم ترکخورده است. نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود.
💠صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازهاش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم...
#ادامه_دارد
✍نویسنده:فاطمهولینژاد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Gh1456
4_5954113712200614118.mp3
1.72M
درد دل با امام زمان
ما باید اشک بریزیم اقامون برسه او داره برای ما اشک میریزه 😭
بی انصافیه ولله بی انصافیه😞
🎙استاد_رائفی پور
#صبحتون_مهدوے⛅️
#محــرم🖤🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°🌸°•°
روزنامه شارلے ابدو پاریس در اقدامے ڪثیف به پیامبر اڪرم صلیالله علیه وآله وسلم اهانت کرد.
پاسخ این اقدام قطعا فقط اعتراض نخواهد بود.
باید منتظر عواقب سنگین ترے باشند....👊
#نشر_حداڪثرے✌️
#من_محمد_را_دوست_دارم ❣️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•○🌱○•
#تلنگرانھ🌿
.
دیدینتازگـــیآهمهجوونا
آرزوےشهادتدارن...؟!
همـــششعار #شهادت
همـــشادعآے #شهادت
ولےپسرجون،دخترجون...
یهنیگابهخودتمکـــردے؟!
ببینشبیهشـــے؟!
ببینیهنَمهباهاششباهتدارے؟!
شهدارومیگما🙃...!
یهشهیـــدهیچوقتِهیچوقتدلنمیشکنه
یهشهیــدهیچوقتِهیچوقتمسیرشوکجنمیکنه
یهشهیـــدرفیقش #حسینه، #مهدےِفاطمهس
میخواےمثهشهدابشے؟! بسمِالله... (:
▪️قیافهومدبراتمهمنباشه؛مثه #هادےذوالفقاری
▪️ازپولوثروتتبگذری؛مثه #احمدمشلب
▪️راستےمیتونےازعشقتبگذرے؟!مثه #حمیدسیاهکالے
▫️بیاوبهخودتقولبدهازاینبهبعددورترینفاصلهروبا #گناهداشتهباشے!
مثلاکیلومترها؟!فرسنگها؟!
نه!!حتــےبیشترازاینها...((:
قشنگنیست؟!
▫️بیاوبهخودتقولبدهچشاتوبدزدی
وقتےچشاتبهیهنامحرممیخوره...
همونلحظهبگو #یاخَیرَحَبیباًوَمَحبوب!!
▫️بیاوبهخودتقولبدهدهنتوگِلبگیریاونجا
کهمیخوادبه #دروغبازشه!!
اصلاخلاصهبگمبرات؟!
[❗️بیاوبهخودتقولبدهنشےدلیلِاشکایِ
#امامزمانت (:💔 ❗️)
#محــرم🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆