●|°∞ღ°|●↯
باسلاموعࢪضخدمتبہهمࢪاهانھمیشگے🌿
زیاࢪتنیابتےاینهفتہدࢪخدمتشهداێ شهرستان سراب
استان تبریز هستیم
لطفانامشهدایےڪہدوستداریدبہ نیابتازشمازیارتبشہبہلینڪزیࢪ پیامبدید📲
👇🏻👇🏻👇🏻
[https://harfeto.timefriend.net/484472695]
《اسامےشـ🦋ـهدا》
1⃣شهید غلامرضا برزگر
2⃣شهید مهدی داوودی
3⃣شهید حسن کاتبی
4⃣شهید احمد شمس
5⃣شهید مجید پرتو
6⃣شهید سعید اسماعیلی
باتشکراز همراهےشماعزیزان
یاعلے✋🏻❤️
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_نوزدهم از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لر
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_بیستم
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
♦️ میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
♦️ از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
♦️ چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
♦️ به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
♦️ هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
♦️ انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
♦️ عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
♦️ حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
♦️ عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
♦️ سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
#ادامه_دارد
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
•°♡🥀°•
《وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه مُلتَحَداً 》
-وهࢪگز غیࢪ اۆ ࢪا پناهۍ نخواهۍ یافٺ...
ڪهف﴿۲۷﴾
اۍ دلبیا ڪہ مابھ پناه"خدا"ࢪویم!
#خدا
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•°♡🥀°• 《وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِه مُلتَحَداً 》 -وهࢪگز غیࢪ اۆ ࢪا پناهۍ نخواهۍ یافٺ... ڪهف﴿۲۷﴾ اۍ دل
• ⃟ ⃟•🌸
چقدࢪ خۆب اسٺ ڪہ تۆ از همہ چیز خبࢪ داࢪێ، ڪہ میشۆد همہ چیز ࢪا بہ تۆ سپࢪد و نگࢪاݩ ایݩ نبۆد ڪہ دࢪ نهایٺ چہ خۆاهد شد؛
اما مݩ!
گاهۍ یادمـ میࢪود عاشقٺ باشمـ...
فࢪامۆش میکنمـ ڪہ همہ چیز دسٺ ٺوسٺ
خدا✨
•♡• ⃟ ⃟•🌸•
یا امام ࢪضا
بہ کوۍ تو هࢪ جا ڪه پا میگذاࢪم
هماݩ جا دل خویش جا مێ گذاࢪم
مبادا بࢪانی ڪه با صد امید
قدم دࢪ حࢪیم شما مێ گذاࢪم….
#چهاࢪشنبه_های_امام_ࢪضایێ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•♡• ⃟ ⃟•🌸• یا امام ࢪضا بہ کوۍ تو هࢪ جا ڪه پا میگذاࢪم هماݩ جا دل خویش جا مێ گذاࢪم مبادا بࢪانی ڪ
〖↬❥(:✨❤️
ما ڪہ از خاڪ ڪࢪبلا دوࢪیمـ...
خوب شد مشهد الࢪضا داࢪیمـ...
#امام_ࢪضا♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾ ⃟ ❤️ ⃟•✾⠀
ما نگرانے هم نداࢪیمツ...
#مرگ_بر_آمریکا
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
•⋄ ⃟ ⋄•
ۅبـدانـيـدهــࢪڪہ
چـھـلࢪوز زیـاࢪتعاشـوࢪابخـوانـد
و ثـۅاب آنࢪا هـدیـهبـفـࢪستـد،
حتـماتمـامتـلاشخـۅدࢪا خـۅاهـمڪـࢪد
تـا حـاجـتاۅ ࢪابگـیࢪم🤲🏻
واگـࢪنـہ...
دࢪ آخـرت بـࢪاێ اۅ جبـࢪان کنـم♡
⊰شـھـیدنـۅیدصفـࢪۍ⊱
#چلهحاجتروایی
#رفیق_شهیدم
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
•⋄ ⃟ ⋄• ۅبـدانـيـدهــࢪڪہ چـھـلࢪوز زیـاࢪتعاشـوࢪابخـوانـد و ثـۅاب آنࢪا هـدیـهبـفـࢪستـد، حتـما
چـلـهحاجـتࢪوایۍ🤲🏼
این روزها...
دࢪ میـان طـوفان🌪
مشکـلات ۅ سختےها
در پـسپردۀ انتظـار بـࢪاۍدیـداࢪمنجےعالـم
بـراۍࢪهـایےازایـنسـࢪدرگمے
تنـھـا میتوانیـم دعــا کنیـم.
بـهمناسبـت↯
سالـࢪوزشـھـادت
شـھـید مـدافعحـࢪمنویـدصفࢪی
⇦از هجـدهـم آبـانمـاه🗓
چـلـۀ"زیـاࢪتعاشـوࢪا"کـه
ایـن شـھـید بزرگـوار بـه انجام آن بࢪاۍ "حاجتروایے" بشـاࢪت دادهانـد آغاز میکنیـم🌱
انشاءاللّٰه ایشـان واسطـۀ"حاجتروایے" شمــا عزیـزان بـاشنـد.
•°♢بســـــمࢪبالشـھـداوالصـدیقیـن♢°•
📦#صندوق_کمکهای_مردمی
⇦دࢪخواستهمکاࢪیازنیکوکاࢪانو
خیࢪینبࢪایکمکࢪسانی
فوࢪی،آگاهانهومستقیم
📌در راستای پیشرفتوگسترش
مجموعهوبرنامههایفرهنگےنیـازبه
تبلیغاتبزرگوگستردههست➣
🚺 لذا ازهمراهانعزیز
خواهشنمدیم بهنیتبرآوردهشدنحوائج
درحدتوان کمکهاینقدیخودرابه
شمارهحسابزیرواریزنمایند.↯
⇦6037-9972-9127-6690 💳
> اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
° •🦋 ⃟❤️•°⠀
🌱•|محبـٺبہخاطـࢪخـدا
🔹چنـد ࢪوز قبـل اعزام آقانوید به سوریه بود ڪہࢪفتیم قم زیاࢪت.
✾ با اصࢪارهاۍ ما، مادࢪشوهࢪم و خواهࢪعزیز آقانوید هم با ما همراه شدند.
در طول سفࢪمان مسئلہاۍ ذهنم ࢪو دࢪگیر ڪࢪد ۅگفتم بهتࢪه از آقانوید مشۅࢪت بگیࢪم و نظـرش رو بدونم.
✾گفتم آقانوید دۅست داࢪم همیشه ࢪابطہام با مامان جان و خواهࢪت مثل این سفࢪمون پـر از محبت ومهربانۍ باشـه. اما نمیدونم این مقداࢪ محبت کࢪدنباید چقدر باشه تا مشڪل ساز نشہ
✾یــہلبخندزد وگفت⤹
همیشہ بــہ اطࢪافیانتبہاندازه اۍمحبٺ ڪن ڪه میدونۍ اون محبتٺبـہ خاطࢪ خـداست. حالامیخۅاد خانواده خۅدٺ باشہ یا خانۅاده مـن یا دوستان. وقتی دیدۍ داࢪۍ محبت میڪنے و تۅقع جبࢪان داشته باشے، محبت نڪنے بهتره.
#شهید_نوید_صفرێ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
° •🦋 ⃟❤️•°⠀ 🌱•|محبـٺبہخاطـࢪخـدا 🔹چنـد ࢪوز قبـل اعزام آقانوید به سوریه بود ڪہࢪفتیم قم زیاࢪت. ✾
≈•🦋•≈
✦لِـذا"شَـهیـد"
بـࢪاۍعمـلبـاحُڪمخُـ♡ـدا⤹
بـاحُڪمۅمیـلِخـۅدمُخالِفـتمیکُند..⇝
.
#شهیدانه❥
♢ ⃟ ♢
چـالشصحـبتبـاسـرداردلـھـا↯
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/25141
ورزشمۅࢪدعلاقهرهبـࢪ
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/23016
ڪانالهاوگـروههـاۍزیـرمجموعـه
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/25153
مصاحبـهشـھـیدفخرۍزاده
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/24555
مصـاحبـهبـامـادرشـھـیدخلیلی
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/23834
مصاحبـهبـاپـدرشـھـیدموسوۍ🕊
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/23528
مصاحـبـهبـاخـواھـࢪشـھـیدمدافـعحـࢪم
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/23194
ڪمڪمؤمنـانـه
https://eitaa.com/pelak_shohadaa/23180
@shahed_sticker۱۲۰۴.attheme
107.7K
【♡͜͡🔗͜͡🌸】
تم مذهبێ
ایتایێ متفاوٺ ࢪو تجࢪبہ کن👇🏻👇🏻👇🏻
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
✨⃞ 🕋 ⃞🌿↯
ازپاهایـیڪہنمیتوانند
ماࢪابہاداۍِنمازببࢪند ،
توقعنداشتہباش❌
ماࢪابہبھشـ✨ـتببࢪند...!😏
نسألکمالدعـــا🤲🏻📿
#نماز_اول_وقت
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیستم از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو
♥️هوالمحبوب♥️
💌#رمان_تنها_میان_داعش
🕗#قسمت_بیست_یکم
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
♦️ بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
♦️ حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
♦️ چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
♦️ از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
♦️ بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
♦️ عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
♦️ در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
♦️ تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
♦️ فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
♦️ خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
♦️ روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
♦️ اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
#ادامه_دارد
✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
*⟹✨🗝⟸⊸
این همہ پیام خواندۍ کہ کدام بزرگ
چه حرفۍ زد ؛ گفت و گفت و گفت...
حالا اینبار تو بگــ🗣ـو
چقد کار برای خدا کردۍ بدون ریا؟!
چند بار نماز و بہ خواب فروختۍ؟!
یا اصلا چقدر دست نیازمند ها را
گرفتۍ؟!!!
بیخیاݪ اینها👋🏻
بگو ببینم آخرین گناهت کِۍ بود؟(:
#تلنگر⚿
"💚 ͜͡͡ 🕊 ͜͡ 🌿"⛗
•"حاجحســـینیڪتا𓇬
بچہهابہخـــــداازشھداجلـومیزنین
اگࢪڪوفتتونبشہلذّتگنـــاهڪࢪدن🤐
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ⃟ ⃟•🌸
میگہ↯
قراࢪه یہ جایێ بلا نازل ڪنم تۆ هێ ناسزا بشنوێ تۆ ثوابشۆ میبرێ
اما باید کاࢪی ڪنم خۆبہ از بده جدا بشہ!!!
استاد ࢪائفے پۆࢪ🎙
#مهدویت
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
• ⃟ ⃟•🌸 میگہ↯ قراࢪه یہ جایێ بلا نازل ڪنم تۆ هێ ناسزا بشنوێ تۆ ثوابشۆ میبرێ اما باید کاࢪی ڪنم خۆب
〖↬❥(:🥀✨
بیماࢪ ۆصل تۆام ...
شب ها دࢪ پریشانێ ثانیہ ها،
ࢪوزها دࢪ اضطࢪاب فاصلہ ها؛
تمام جهانم بێ تۆ تب داࢪد ...
طبیب قلب هاێ هجراݩ زده کجایێ!؟💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
چـلـهحاجـتࢪوایۍ🤲🏼 این روزها... دࢪ میـان طـوفان🌪 مشکـلات ۅ سختےها در پـسپردۀ انتظـار بـࢪاۍدی
❀〇 ⃟🌸❀
امـࢪوزصبـح🍃
قاصـدڪےࢪادیـدم👀
آࢪزویےڪࢪدم🤲🏻
و "تـــــو" شـدۍ...
زیـبـاتـࢪیـنتحقـقآࢪزۅێمـــــن💫
°•سـهࢪوزتـاشـࢪوعچلـهحـاجـتࢪوایے•°
@shahed_sticker۹۲۳.attheme
123.3K
{•°↬❥°•}
#تم_شهدایێ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
۞بســـــماللّٰهالـرحمـٰـنالرحیــم۞
#اطلاعـیــه📣
⇦ گࢪوهختمقࢪآنوذڪࢪ
💠جهتحاجتࢪوایےخۅد
دࢪگࢪوه"ختمقࢪآن" و"ختمذکࢪ"
نامخودࢪابهآیدیخادمینمابفࢪستید.
💫خادمگࢪوه"ختمقࢪآن"👇
🆔 @Khademalali
💫خادمگࢪوه"ختمذکࢪ"👇
🆔 @Zahrayyy
⇦همچنینهࢪشـبجمعـه
"هیئتمجـازی" دࢪکانالهایمجمۅعه بࢪگزاࢪخواهیمکࢪد...
منتظࢪهمراهےو
حضــوࢪگـࢪمتـانهستیـمツ
_باابࢪاهیمونویددلهاتاظھور↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
_عشقیعنییهپلاک↯
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
°•❥ ⃟ ⃟❥•
⸙ࢪسولاز نظࢪ روحیےخیلےبهم میریخت!
✦تقریبایڪ ماهحالـش خـۅب بــۅدیڪ ماهبـہهم ࢪیخته!!میࢪفتتۅخـودش...
✦وقتهایےڪہمیۅمـدخـۅنہبیشتࢪ تـواتاق خـودش بـۅد... حتےگـاهےجلـۅاشتهـاشهمگࢪفتہمیشد! نمیتونست غـذا بخوࢪه⤹
ۅ اینها بیشتࢪمۅقعےپیشمیۅمـدڪہ بࢪاۍیڪےاز دۅستاشاتفاق یامشڪلے پیشاۅمده بـاشہ⇝
✦هࢪڪاࢪۍمیڪـردتـامشڪلش ࢪوحلکنہ همیـشہبهـش میگفتم: ⤹
"تۅنمیتونےتۅایـن دنیـازنـدگےڪنی..."
#شهید_رسول_خلیلی
🌱•|راوۍ: مادࢪبزرگوار
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
°•❥ ⃟ ⃟❥• ⸙ࢪسولاز نظࢪ روحیےخیلےبهم میریخت! ✦تقریبایڪ ماهحالـش خـۅب بــۅدیڪ ماهبـہهم ࢪیخته!!می
✾ ⃟ ❤️ ⃟❥•
✦میدانۍ!
بِینِ خُودِمـان بِمـانَد
گـاهے!
دلم مےخواهَـد⤹
دِلِ شما هَـم بـࢪایم تَنگـ شَود...
#رفیق_شهیدم