دل #شهید💔🥀
جنتی است که
#ملائک بدان غبطه می خوردند
آری #جنتی که جز حضور دائم چیز دگری نیست
#و_عند_ربهم_یرزقون
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#محفلی از دوستان ابراهیم
🌷شهیدان علی خرمدل. داود عابدی. سیدابوالفضل کاظمی، جواد صراف و...
#همراه با شهیدان زنده علی نصرالله محمود ژولیده و...:
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
💛رفاقت با شهدا❤
📌شهادت یعنی...
ڪوچه ے خلوتے را میخواهم
بی انتها، براے رفتن🕊
بے واژه، براے سرودن
و آسمانے براے پـرواز ڪردن
عاشقانہ اوج گرفتن و
رها شدن🕊🌷⛈
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
سلام بر #شهید مدافع حرم #مسلم_نصر
#شهیدے ڪه به #حضرت_زهرا (س)
ارادت خاصے داشت.
بر نگین انگشتر عقیقش #یازهرا حڪ شده بود. همان انگشتری ڪه تا لحظه #شهادت در دستانش ماند. 🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔖#معرفی_شهید
نام : محمــــود
نام خانوادگی : تقــــیپــــور
نام پدر : حسنعلی
نام جهادی : ابوقاســــم
تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۶/۳۰ - گرگان🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : روحانی
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۱۸ - دیرالزور🇸🇾
مزار : مشهد - گلزار شهدای بهشترضا(علیهالسلام)
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🕊🌷
خوشابهحالغلامشبهآرزوشرسید،
گذاشتآخرِسر،رویپایمولاسَر....
#یااباعبدالله
#شهید_محسن_حججی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #شصت_وسه _دیشب تو حرم بهم گفت
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وچهار
پهلویم در هم رفت و دیگر از دردجیغ زدم...😖😵
مصطفی حیرت زده نگاهم میکرد..😥😟
و تنها خودم میدانستم بسمه🔥 با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده..که با همه #جدایی چندساله ام از #هیئت،... دلم تا روضه در و دیوار پر کشید....🌸✨😭😭
میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها ✨حضرت زهرا(س)✨را صدا میزدم..😭😭😫😫😭😭😭
تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده ای از پهلویم ترک خورده است...
نمیخواست از خانه خارج شوم..
و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود..😥😞
که مقابل در اتاق رژه میرفت #مبادا کسی نزدیکم شود...☝️
صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت،..
در تمام این مدت از حضورش🔥 #متنفر بودم و باز دیدن جنازه اش دلم را زیر و رو کرده بود..
که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، #غریبانه گریه میکردم...😞😭
از همان مقابل در اتاق، اشکهایم طاقتش را تمام
کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت
_مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!
میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده.. و #میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود...
از #تنهایی این اتاق و #خلوت با این زن نامحرم #خجالت میکشید..
که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست
_مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!
و دل من پیش 🔥جسد سعد🔥 جا مانده بود.. که با گریه پرسیدم
_باهاش چیکار کردن؟
لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی_سعد،...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وپنج
با اینهمه #بیرحمی_سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد
_باید خانواده اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.
سعد تنها یکبار😕 به من گفته بود خانواده اش اهل حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد
_خواهرم! دیگه #نبایدکسی_بدونه شما باهاش #ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده اش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کسی دیگه ای #بفهمه شما همسرش بودید!
و 🔥زخم ابوجعده🔥 هنوز روی رگ غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد
_اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!
و دوباره صدایش پیشم شکست
_التماس تون میکنم نذارید! کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اون شب تو حرم بودید!🙏
قدمی راکه به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید
_والله اینا #وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!
صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا #نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره درعا خبر داد
_میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو #کشتن، ساختمون رو #آتیش_زدن و بعد همه کشته ها رو #تیکه_تیکه کردن!
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته تر کرد
_بیشتر دشمنیشون #باشماشیعه_هاست به #بهانه آزادی و دموکراسی و اعتراض به حکومت بشار اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو حمص دارن شیعه ها رو #قتل_عام میکنن! #سعودی_هایی که چندسال پیش به #بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه ها رو #سرمیبرن و زن و دخترهای شیعه رو #میدزدن!
شش ماه در آن خانه...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
محمد رضا رضایت
یادمان باشــد
#گناه ڪہ ڪردیم
آنرا بہ حسابِ #جوانے نگذاریمـ..✋🏻
مےشود
جوانے ڪرد بہ #عشق مهدے"عج"
بہ #شهادت رسید فداےِ مهدے"عج"
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
یه دور تسبیحِ مرگ بر آمریکا
داشتیم می رفتیم سمتِ هلی کوپتر
تویِ مسیر آقا مهدی باکری به دور تسبیحِ
مرگ_بر_آمریکا گفت....میگفت آقای مشکینی فرمودند:ثوابِ گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست.....
باید_شبیه_شهیدان_شویم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطره_بازی
🌷
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله ...
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"
همین!
"برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” (شادی روحشون صلوات)
#شهید_زین_الدین
#خاطرات_شهدا
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🔖#معرفی_شهید
نام : محمــــود
نام خانوادگی : تقــــیپــــور
نام پدر : حسنعلی
نام جهادی : ابوقاســــم
تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۶/۳۰ - گرگان🇮🇷
دین و مذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تأهل : متأهل
شـغل : روحانی
ملّیـت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۸/۱۸ - دیرالزور🇸🇾
مزار : مشهد - گلزار شهدای بهشترضا(علیهالسلام)
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
ای نفس گیر ترین
حادثه ی فصل خـزان
من بـہ اسمت بِرسم ،
سخت نَبارم سخت است . . .
#پاسدار_مدافع_حـرم
#طلبه_شهـید_میرزامحمود_تقیپور
#نام_جهادی_ابوقاسم
◽️تاریخ ولادت: ۱۳۶۱
◽️محل ولادت : مشهد مقدس
◽️تاریخ شهادت :۱۳۹۶/۸/۱۸
◽️محل شهادت : دیرالزور_سوریه
✔️روحانی شهید مدافع حرم حجتالاسلام تقی پور به دلیل شهادت در روز اربعین به #شهید_اربعین معروف شده است.
#آخرین_دست_نوشته_به_جامانده_از_شهید
«خیلی زود یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.(مرگ در پیش است) یادتان نرود که ان الله مع الصابرین. دوست ندارم در مرگ من لباس عزا بر تن کنید و گریه و زاری کنید. خصوصا اگر خداوند توفیق شهادت در راه خودش را عطا کرد.
سائل الزینب سلام الله علیها
انشا الله شهید میرزا محمود تقی پور
🌷
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرهای_از_مادر
دفعه آخر که داشت می رفت جبهه ازش پرسیدم: "علیرضا جون کی بر میگردی مادر؟"
صورت نازش رو بلند کرد و نگاهش با نگاهم جفت شد، بعد سرش رو انداخت پایین و گفت: "هر وقت که راه کربلا باز شد"
ساکش رو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد...
تو عملیات والفجر یک، عزیز دلم علیرضای رشیدم #شهید شد
شانزده سالش تازه تموم شده بود،
شانزده سال هم طول کشید تا آوردنش، درست شب #تاسوعا...
وقتی برگشت اولین کاروان زائران ایرانی رفتن #کربلا؛ آخه راه کربلا باز شده بود...."
شهید علیرضا کریمی
تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵
تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢
مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌷سربند یا زهرا(س)...🌷
همراه نيروهاے عراقے مشغول تفحص پیکر شهدا بوديم. فرمانده اين نيروها دستور داده بود در ظرفے کہ ايرانےها آب مےخورند، حق آب خوردن ندارند!
همکلام شدن با ايرانےها خشم اين افسر را در پـے داشت.
✳️نمی دانم چه شد گه مدتی بعد همين افسر بہ من التماس مےکرد کہ تو را بہ خدا اين سربند گه همراه پیکر شهید پیدا شد را امانت بہ من بده.
من همسرم بيماره، بہ عنوان تبرّک ببرم، براتون بر مےگردونم!
✅روے سربند نوشتہ شده بود «يا فاطمة الزهرا(س)»
داخل يک نايلون گذاشتم و تحويلش دادم. اول بوسيد و بہ چشماش ماليد. بعد از چند روز برگرداند. باز هم بوسيد و بہ سينہ و سرش کشيد و تحويلمون داد.
از آن بہ بعد سفره غذاے عراقےها با ما يکے شد. سر سفره دعا مےکرديم، دعا را هم اين افسر عراقے مےخواند.
📚برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیـدمدافعحرمـ
|💔| #پاسـدارشهیدنویدصـفرے🌼
تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۰۴/۱۶
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۸/۱۸
محل شهادت: دیرالزور_سوریه
وضعیت تأهل: متأهل
فیلمی پر از #شهید
دست شهید سعیدعلیزاده را شهید نویدصفری گرفته و صورتش را شهید رضاعادلی میبوسد و فیلم را شهید عارفکایدخورده گرفته و شهید حبیب رحیمیمنش هم در بین آنها دیده میشود.
🔺 سالروز شهادت شهید نوید صفری
🔹دستان شهید نوید صفری بر روی پیکر شهید علیزاده؛ شهید عادلی صورت شهید را می بوسد و شهید کایدخورده درحال تصویربرداریست «عند ربهم یرزقون»
🌷
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
چون کویری ڪہ به دل
غصهی باران دارد
دوریات داغ بزرگیست
ڪہ جریــان دارد . . .
#ستوان_دوم_پاسدار
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#گردان_پیاده_لشکر_۸_نجف_اشرف
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۶/۰۵/۰۵
◻️محل ولادت: در روستای خیرآباد (شهرستان تیران و کرون) اصفهان
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۲۹
◻️محل شهادت : شیخ هلال_سوریه
◻️مزار شهید :گلستان شهدای نجفآباد
✍فرازی از وصیتنامه شهید به فرزندش🌷
◽️سلام بر پسر عزیزم علی اکبر، ای تنها یادگار من، ای عزیزتر از جانم. از روزی که خداوند تو را به ما داد، زندگیمان رنگ و بوی دیگری گرفت. تو و مادرت از بزرگترین سرمایههای زندگی من بودید. در زندگیت به مادرت بسیار احترام بگذار که از زنان پاک و بزرگ روزگار است و هر چه میخواهی از مادرت بخواه تا برایت دعا کند.
◽️برایت خیلی حرفها دارم ولی زمان و مکان این اجازه را نمیدهد تا برایت بنویسم، فقط بدان که بسیار بسیار دوستت دارم و در زندگیت همواره رهرو و پشتیبان رهبری باش که امتداد آن ولایت حضرت مهدی امام عصر(عج) میباشد و فرمانش، فرمان ولایت و فرمان خداست.
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
هر که چهل روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم.
و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم.
زیارت عاشورا را بخوانید و ازطرف من به ارباب ابراز ارادت کنید.
حتما هر کجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند.
#شهید_مدافع_حرم_نوید_صفری
#رفاقت_تا_بهشت
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
در گلزار شهدای اصفهان قدم میزدم. تصاویر نورانی شهدا را نگاه میکردم. به مقابل کتابفروشی رسیدم. شلوغی اطراف قبر یک شهید توجهم را جلب کرد.
افراد مختلفی از مرد و زن و پیر و جوان می آمدند و مشغول قرائت فاتحه می شدند. کمی ایستادم. کنار قبر که خلوت شد جلو رفتم.
«یا زهراء(س)» اولین جمله ای بود که بالای سنگ مزار او حک شده بود. به چهره نورانی او خیره شدم. سیمایی بسیار جذاب و معنوی داشت. با یک نگاه میشد به نورانیت درونی او پی برد.
دوباره به سنگ مزار او خیره شدم: فرمانده دلیر گردان یا زهراء (س) از لشگر امام حسین(ع)؛ شهید محمد رضا تورجی زاده*
نمیدانم چرا، ولی جذب چهره نورانی و معنوی او شده بودم! دست خودم نبود. دقایقی را به همین صورت نشستم.
چند جوان آمدند و کنار مزار او نشستند. با هم صحبت می کردند. یکی از آنها گفت: این شهید تورجی مداح بود. سوز عجیبی هم داشت. کمتر مداحی را مثل او دیده بودم. سی دی مداحی او هم هست.
بعد ادامه داد: او عاشق حضرت زهراء (س) بوده. وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود!! با آنها صحبت کردم. بچه های مسجد اباالفضل(ع) محله نورباران بودند.
یکی از آنها گفت: شما هر وقت بیایی، اینجا شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ ایشان می آیند. خدا را به حق این شهید قسم میدهند و برای او نذر می کنند. قرآن می خوانند. خیرات می دهند.
بعد به طرز عجیبی مشکلاتشان حل می شود! مخصوصاً اگر مشکل ازدواج باشد! این را خیلی از جوانهای اصفهانی می دانند. شما کافی است یک شب جمعه بیایی اینجا بسیاری از کسانی که با عنایت این شهید مشکل آنها حل شده حضور دارند.
بعد گفت: دوست عزیز اینها خیلی نزد خدا مقام دارند.
رفتم به فروشگاه. سی دی مداحی شهید تورجی را گرفتم. دوباره به کنار مزار او آمدم. با اینکه بارها به سر مزار شهدا رفته بودم اما این بار فرق میکرد. اصلاً نمی توانستم از آنجا جدا شوم. یک نیروی درونی عجیبی مرا به آنجا می کشاند.
دقایقی بعد جوانی آمد. با دیگر دوستانش صحبت میکرد. از صحبتها فهمیدم از بستگان این شهید است. جلو رفتم و سلام کردم. فهمیدم پسر عموی شهید تورجی است.
بی مقدمه از خاطرات شهید تورجی سؤال کردم. ایشان هم ماجراهای عجیبی تعریف کرد. پرسیدم: آیا خاطرات او چاپ شده؟ پاسخش منفی بود. دوباره پرسیدم: اگر بخواهیم خاطرات او را جمع کنیم کاری انجام دهیم همکاری می کنید؟!
***
ساعتی بعد منزل شهید تورجی بودم. مادر و تنها برادرش حضور داشتند. من هم نشسته بودم مشغول ضبط خاطرات! تا غروب روز شهادت حضرت زهراء(س) بیشتر خاطرات خانواده او را جمع کردم.
❤❤اللهم صلــــــے علے محــــمد وآل محـــــــمد و عجـــــل فے فرج موڶانا صـــــاحب الزمان عج الله و ایـــــد امامناالــــخامنه اے❤❤
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
دلنوشته ای که فرزند شهید
🌷عزت الله سلیمانی🌷
در سالگرد پدر بزرگوارشان خواندن
سلام پدرِعزیزم...
آبانماه است و؛فصل پاییز؛ صدای خش خشِ برگها،همچون ،آوای حزن انگیزِنبودنت را سر میدهند.وبرایمان؛خزان را تداعی میکنند.ما خزان را با رفتنِ تو ؛ درک کردیم،وگرنه پاییز؛ با بودنِ تو؛ همان بهار بود.!
پدرجان،بعد از تو همه فصلها ،چیزی جز پاییز نیستند...،و ما نیز؛ لحظه به لحظه، نظاره گرِ جداشدنِ برگهااز ساقه درختان هستیم. و با تکرارِ افتادن این برگها ؛به ناگاه یاد تو می افتیم.!آری ...پدر جان،ما برگهاییم؛ که خزان ؛ما را از، ساقه ی وجودت، جدا کرده...
اما...، ما بخود می بالیم که فرزندانِ تو هستیم...مردی از جنس شهامت وشجاعت..
شک ندارم که؛خاکریزهای جبهه های سوریه، خود را؛ مفتخر میدانند که؛روزی به زیر گامهای مبارک تو و همرزمانت بودند.
ریگهای قنیطره،با دیدنِ شجاعت وشهامت و دلیر مردی تو،همچون کوه ایستاده اند .
درختان سوخته ی جنوب ،تا شمالِ اثریا،دوباره به عشق تو جوانه زدند.
صدایِ نفسهایِ با خستگی بیگانه ات،همچنان ؛در دره های پر پیچ و خمِ شمالغرب ایران؛همدمِ آوازِ عقابهایی است، که ...؛در اوج به پرواز در میآیند.
حقا...که ؛ تا همیشه،مالکِ تیپِ مالکی....ارتفاعات شمالِ اثریا،به رشادتهایت ؛سجده کرده اند وهنوز قصد ندارند....سر را از ؛ سجده بردارند.
سجاده ات ؛منتظر است پدر....!کاش میشد یک بار دیگر سجاده ات را بگشایی ...، و عطر نماز اول وقتت،فضای خانه را معطر میکرد....
کوههای سر به فلک کشیده ی شمال اثریا؛ در روز حساب،شهادت خواهند دادکه ...، مردانه ایستادی...،ایستاده جنگیدی....و سر بلند؛ شهد شیرین شهادت را نوشیدی....
یادت تا همیشه جاوید باد.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
هدایت شده از 🔻 تبلیغات مسافر 🔻
❤️الابذکراللهتطمئنالقلوب❤️
#اینجاروبخونمسلمون 👇🏿
🔺میشنی قرآن رو #روخوانی میکنی و حتی نمیدونی #معنیش چیه؟⁉️
🔻با خدا حرف میزنی ولی نمیفهمی خدا بهت چی میگه⁉️
📿قران خوندن #آداب داره 👌🏿
💯جواب همه اون #سوالاتی که از خدا داری تو قران هست
بیا اینجا بهت بگم👇🏿👇🏿
🆔https://eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a
برایباراخرهکهلینکشمیذارم⬆️⬆️
هدایت شده از 🔻 تبلیغات مسافر 🔻
🛑اگر#دنیابهت پشت کرده اگر#گرفتاری این #آیه را بخوان...
جهت مشاهده کلیک بفرمایید👇
eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a
💠 ذکری برای روا شدن #حاجتهای سنگین👆
✿ بسم ربــِ الشہــدا ✿
❤ شہیــدگمنـــــام ❤
شهیدی که خواست گمنام بماند ...
هواصاف بود.مشغول جستجوبودم.داخل گودال یک پوتین دیدم.متوجه شدم یک پاداخل پوتین قراردارد.بابیل واردگودال شدم قسمت پایین پای شهیدازخاک خارج شد.شروع کردم به خارج کردن خاکها،هرچه خاکهارابیرون میریختم بی فایده بودخاکهابه داخل گودال برمیگشت ناگهان هوابارانی شد.انقدرشدت باران زیادشدکه مجبورشدم ازگودال بیرون بیایم به نزدیک اسکان عشایررفتم ...
کمی صبرکردم باران که قطع شددوباره به گودال برگشتم تاآماده شدم صدای رعدوبرق آمد.
باران دوباره به شدت شروع شد.مثل اینکه این باران نمیخواست قطع شود.دوباره به زیرسقف برگشتم .همه خاکهایی که بازحمت ازگودال خارج کرده بودم به گودال برگشت.گفتم اینکه ازاسمان میبارد سنگ که نیست میروم زیرباران کارمیکنم امابی فایده بودهرچه ازگودال خارج میکردم دوباره برمیگشت ...
یکی ازعشایرحرفی زد که به دل خودم هم افتاد
❥او نمیـخواهد برگـردد ❥
اومیخواهدگمنام بماند.سوارماشین شدم وبرگشتم.درمسیربرگشتم و دوباره به گودال نگاه کردم.رنگین کمان زیبایی درست ازداخل ان گودال ایجادشده بود
🌹کتاب شهیدگمنام صفحه176الی177
شادی روح امام وارواح طیبه شهدا صلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#خاطرات شهدا...
❤️احترام به سادات ...❤️
سن من زیاد نبود. اولین بار بود که به جبهه می آمدم. تعریف گردان یا زهرارا زیاد شنیده بودم. رفتیم برای تقسیم.
چند نفر دیگر هم مثل من دوست داشتند به همین گردان بروند. اما مسئول تقسیم نیرو گفت: ظرفیت این گردان تکمیل
است.
از ساختمان آمدم بیرون. جوانی را دیدم که به طرف ساختمان آمد. چهره اش بسیار جذاب و دوست داشتنی بود.
چند نفر به استقبالش رفتند. او را صدا می کردند. فهمیدم خودش است! آن ها سوار تویوتا شدند و آماده حرکت. جلو رفتم و سلام کردم.
بی مقدمه گفتم: آقای تورجی زاده من دوست دارم به گردان یازهرابیایم.
گفت: شرمنده، جا نداریم. بعد گفتم: من می خواهم به گردان مادرم بروم برای چی جا ندارید؟
نگاهی به من کرد و پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: سید احمد
یکدفعه پرید تو حرفم و با تعجب گفت: سید هستی! با تکان دادن سر حرفش را تایید کردم. آمد پایین و برگه من را گرفت. رفت داخل پرسنلی و اسم مرا در گردان ثبت کرد.
بعد هم با اصرار من را به جلو فرستاد و خودش در قسمت بار ماشین نشست!
من به گردان آن ها رفتم. تازه فهمیدم که نه تنها من بلکه بیشتر بچه های گردان از سادات هستند. با آن ها هم بسیار با محبت برخورد می کرد.
📚خاطرات شهید محمد تورجی زاده
🔊راوی: دکتر سید احمد نواب
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #شصت_وپنج با اینهمه #بیرحمی_سعد
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وشش
شش ماه در آن خانه زندانی سعد🔥 بودم..
و تنها اخباری که از او میشنیدم در انقلاب گسترده مردم و #سرکوب_وحشیانه رژیم خلاصه میشد...
و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی🌸 میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم...😳😰
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینه اش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد
_بعضی شیعه های حمص رو فقط به خاطر اینکه تو خونه شون #تربت_کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه های شیعه رو با هرچی قرآن و کتاب دعا بوده، #آتیش_زدن! خونه شیعه ها رو آتیش میزنن تا از حمص آواره شون کنن! تا حالا 91 تا دختر شیعه رو...
و غبارغیرت گلویش را گرفت و خجالت کشیداز #جنایت_تکفیریها در حق #ناموس_شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید
_اگه دستشون بهتون برسه...
و باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد،.. نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید
_دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده تون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر #سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!
و خودم نمیدانستم در دلم چه خبر شده که بی اختیار پرسیدم😰
_بعدش چی؟😱😰
هنوز در هوای نگرانی ام نفس میکشید و داغ بی کسی ام را حس نکرد..که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد
_هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وهفت
_هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون!
و نمیدید حالم چطور به هم ریخته..
که نگاهش در فضا چرخید و با سردی
جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید
_ #ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی
به هم ریخت، اونم به #بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن!
از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب #دلتنگی😞 او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم
_من ایران جایی رو ندارم!😥😞
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید
_خونواده تون چی؟😟
#محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید..
و #خجالت میکشیدم بگویم #به_هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..😢😞
و او نگفته حرفم را شنید و مردانه #پناهم داد
_تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!
انگار از نگاهم
نغمه احساسم را شنیده بود،..
با چشمانش #روی_زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید
_فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم
که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی🌸
گرمتر...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
سلام بر سيدالشهدا........😭 به ياد
🌹شهيد مدافع شهيد محمد زهره وند
(شهيدي با شهادتي حسيني)
شرایط سختی بود ، آتش دشمن سنگین بود، موقع عقب اومدن متوجه عدم حضور محمد شدم ،😭 باهاش تماس رادیویی گرفتم ،که پشت بیسیم می گفت :
من جفت پاهام تیرخورده ،شما برید کسی برنگرده دارن میان سمتم 😭😭 داشتم گریه می کردم از اینکه نمی تونستم کمکش کنم. (يا زهرا)
بعد چند دقیقه که باهاش تماس گرفتم صدایی غیر صدای محمد شنیدم. 😭😭 محمد هم مثل ارباب بی کفن ابا عبدالله عليه السلام 🌹
بدون سر به سوی معشوق پرکشید.😔😭
روحش شاد و یادش گرامیباد
#سالروز_شهادت:۱۳۹۴/۸/۹
تدفین: ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
محل دفن:گلزارشهدای اراک
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
مصطفی سمیع عادل
رفتند..؛
شهـید شدند پیکرشون موند
توی سوریه.
بعد چـند سال اومدند...!
#ما هنوز درگیر اینیم که چجوری
کـمـتـر #گنـاه کنیم:)
#چقدعقبیم..!
شهدا فكري به حال دل ما زميني ها كنيد كه نه بال داريم و نه حال . . .
سلام بر شهدا
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa