eitaa logo
《راز پلاک سوخته》
131 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
89 فایل
■کانال #راز_پلاک_سوخته صحیفه #شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی است برگرفته از خاطرات،سبک زندگی و... فرهنگنامه ای از #مربی_شهید که در آسمان دمشق،مشق شهادت کرد ودر دفاع از حریم آل الله #پیکرش_سوخت و با #پلاکی_سوخته برگشت.
مشاهده در ایتا
دانلود
« » ♦️دستم را حلقه کردم دور گردنش، پیشانی اش را بوسیدم خیره شدم به چشمانش و‌ گفتم : ان شاء الله این دفعه هم به سلامت می روی و به سلامت برمی گردی. سرش را پایین انداخت و‌ چیزی نگفت. دختر کوچکی که در چند قدمی ما روی صندلی نشسته بود، آمد جلو و روبروی ما ایستاد. اشاره کرد به و گفت: تو می شوی❗️ انگار دخترک حرف دلش را زده بود، لبخندی زد و گفت: ان شاء الله پیروز بر می گردم. دخترک دوباره گفت: نه! تو حتما می شوی. با همان لبخند گفت: اگر شوم ،پیروزم. صدایی در سالن انتظار پیچید، مسافران پرواز ۵۷۰۶۲ به درب شماره۸ مراجعه کنند. 💠 @pelak_sokhteh👈
✅ روایت از ؛ ♦️♢ پسری که امام زمان(عج) شد ➖ دل توی دلم نبود. در چنین شبی عقربه های ساعت 10 شب را نشان میداد. و من منتظر بودم تا اولین فرزندم به دنیا بیاید. همچنان که نفس انتظار پا به پای دل شوره ام به شمارش افتاده بود ؛ خبر آوردند مشکلی هنگام بوجود آمده. 🔸 در آن لحظه دست روی دست به امام زمان (عج) گذاشتم و رفتم نمازخانه بیمارستان دو رکعت خواندم. 🔸 حضرت حجت(اروحنا له فداه) را واسطه قرار دادم تا ازدرگاه خداوندطلب یاری وکمک نمایند و من هم نام نوزاد را بنام آقا امام زمان (عج)، مهدی و نذر ایشان کنم تا بشود (عج). 🔹ساعت به نیمه شب رسیده بود و همان طور که مشغول ذکر ودعا بودم خبر آوردند که مشکل برطرف شده و نوزاد صحیح و سالم به دنیا آمد .😊 ➖ 14 آبان سال 62 اولین گل باغ زندگی ام با توسل به امام عصر(اروحنا له فداه)به دنیا آمد و حالا من به داشتن پسری مثل مهدی افتخار میکنم. پسری که با مدال افتخاری برگردنم انداخت. 🌸 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈 〰〰〰〰〰〰〰〰
« » ♦️دستم را حلقه کردم دور گردنش، پیشانی اش را بوسیدم خیره شدم به چشمانش و‌ گفتم : ان شاء الله این دفعه هم به سلامت می روی و به سلامت برمی گردی. سرش را پایین انداخت و‌ چیزی نگفت. دختر کوچکی که در چند قدمی ما روی صندلی نشسته بود، آمد جلو و روبروی ما ایستاد. اشاره کرد به و گفت: تو می شوی❗️ انگار دخترک حرف دلش را زده بود، لبخندی زد و گفت: ان شاء الله پیروز بر می گردم. دخترک دوباره گفت: نه! تو حتما می شوی. با همان لبخند گفت: اگر شوم ،پیروزم. صدایی در سالن انتظار پیچید، مسافران پرواز ۵۷۰۶۲ به درب شماره۸ مراجعه کنند. 💠 @pelak_sokhteh👈
✅ روایت از ؛ ♦️♢ پسری که امام زمان(عج) شد ➖ دل توی دلم نبود. در چنین شبی عقربه های ساعت 10 شب را نشان میداد. و من منتظر بودم تا اولین فرزندم به دنیا بیاید. همچنان که نفس انتظار پا به پای دل شوره ام به شمارش افتاده بود ؛ خبر آوردند مشکلی هنگام بوجود آمده. 🔸 در آن لحظه دست روی دست به امام زمان (عج) گذاشتم و رفتم نمازخانه بیمارستان دو رکعت خواندم. 🔸 حضرت حجت(اروحنا له فداه) را واسطه قرار دادم تا ازدرگاه خداوندطلب یاری وکمک نمایند و من هم نام نوزاد را بنام آقا امام زمان (عج)، مهدی و نذر ایشان کنم تا بشود (عج). 🔹ساعت به نیمه شب رسیده بود و همان طور که مشغول ذکر ودعا بودم خبر آوردند که مشکل برطرف شده و نوزاد صحیح و سالم به دنیا آمد .😊 ➖ ۱۴ آبان سال ۱۳۶۲ اولین گل باغ زندگی ام با توسل به امام عصر(اروحنا له فداه)درساعت ۱:۱۵بامدادبه دنیا آمد و حالا من به داشتن پسری مثل مهدی افتخار میکنم. پسری که با مدال افتخاری برگردنم انداخت. 🌸 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈 〰〰〰〰〰〰〰〰
✅ روایت از ؛ ♦️♢ پسری که امام زمان(عج) شد ➖ دل توی دلم نبود. در چنین شبی عقربه های ساعت 10 شب را نشان میداد. و من منتظر بودم تا اولین فرزندم به دنیا بیاید. همچنان که نفس انتظار پا به پای دل شوره ام به شمارش افتاده بود ؛ خبر آوردند مشکلی هنگام بوجود آمده. 🔸 در آن لحظه دست روی دست به امام زمان (عج) گذاشتم و رفتم نمازخانه بیمارستان دو رکعت خواندم. 🔸 حضرت حجت(اروحنا له فداه) را واسطه قرار دادم تا ازدرگاه خداوندطلب یاری وکمک نمایند و من هم نام نوزاد را بنام آقا امام زمان (عج)، مهدی و نذر ایشان کنم تا بشود (عج). 🔹ساعت به نیمه شب رسیده بود و همان طور که مشغول ذکر ودعا بودم خبر آوردند که مشکل برطرف شده و نوزاد صحیح و سالم به دنیا آمد .😊 ➖ 14 آبان سال 62 اولین گل باغ زندگی ام با توسل به امام عصر(اروحنا له فداه)به دنیا آمد و حالا من به داشتن پسری مثل مهدی افتخار میکنم. پسری که با مدال افتخاری برگردنم انداخت. 🌸 •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ عضو شوید👇 🔗 | @arefanemojahed
« » ♦️دستم را حلقه کردم دور گردنش، پیشانی اش را بوسیدم خیره شدم به چشمانش و‌ گفتم : ان شاء الله این دفعه هم به سلامت می روی و به سلامت برمی گردی. سرش را پایین انداخت و‌ چیزی نگفت. دختر کوچکی که در چند قدمی ما روی صندلی نشسته بود، آمد جلو و روبروی ما ایستاد. اشاره کرد به و گفت: تو می شوی❗️ انگار دخترک حرف دلش را زده بود، لبخندی زد و گفت: ان شاء الله پیروز بر می گردم. دخترک دوباره گفت: نه! تو حتما می شوی. با همان لبخند گفت: اگر شوم ،پیروزم. صدایی در سالن انتظار پیچید، مسافران پرواز ۵۷۰۶۲ به درب شماره۸ مراجعه کنند. 💠 @pelak_sokhteh👈
✅ روایت از ؛ ♦️♢ پسری که امام زمان(عج) شد ➖ دل توی دلم نبود. در چنین شبی عقربه های ساعت 10 شب را نشان میداد. و من منتظر بودم تا اولین فرزندم به دنیا بیاید. همچنان که نفس انتظار پا به پای دل شوره ام به شمارش افتاده بود ؛ خبر آوردند مشکلی هنگام بوجود آمده. 🔸 در آن لحظه دست روی دست به امام زمان (عج) گذاشتم و رفتم نمازخانه بیمارستان دو رکعت خواندم. 🔸 حضرت حجت(اروحنا له فداه) را واسطه قرار دادم تا ازدرگاه خداوندطلب یاری وکمک نمایند و من هم نام نوزاد را بنام آقا امام زمان (عج)، مهدی و نذر ایشان کنم تا بشود (عج). 🔹ساعت به نیمه شب رسیده بود و همان طور که مشغول ذکر ودعا بودم خبر آوردند که مشکل برطرف شده و نوزاد صحیح و سالم به دنیا آمد .😊 ➖ 14 آبان سال 62 اولین گل باغ زندگی ام با توسل به امام عصر(اروحنا له فداه)به دنیا آمد و حالا من به داشتن پسری مثل مهدی افتخار میکنم. پسری که با مدال افتخاری برگردنم انداخت. 🌸 🍃🌺 💠 @pelak_sokhteh👈 〰〰〰〰〰〰〰〰
« » ♦️دستم را حلقه کردم دور گردنش، پیشانی اش را بوسیدم خیره شدم به چشمانش و‌ گفتم : ان شاء الله این دفعه هم به سلامت می روی و به سلامت برمی گردی. سرش را پایین انداخت و‌ چیزی نگفت. دختر کوچکی که در چند قدمی ما روی صندلی نشسته بود، آمد جلو و روبروی ما ایستاد. اشاره کرد به و گفت: تو می شوی❗️ انگار دخترک حرف دلش را زده بود، لبخندی زد و گفت: ان شاء الله پیروز بر می گردم. دخترک دوباره گفت: نه! تو حتما می شوی. با همان لبخند گفت: اگر شوم ،پیروزم. صدایی در سالن انتظار پیچید، مسافران پرواز ۵۷۰۶۲ به درب شماره۸ مراجعه کنند. 💠 @pelak_sokhteh👈