پله پله تا شهادت🌹
#فانوس - میخوایم اینبار دعوتتون بڪنیم به مہمونۍمختلط براۍشنیدن خاطرات ماه عسل . مھمونۍمختلط گنه ڪا
بسمربالعشاق
سلام علیڪم
اسعداللھ ایامڪم🌼🌿
---------------------------------❖
بازهم توفیق خدمتگذاری به شھدا
نصیبمون شد ..
الله را شاڪریم
انشاءالله تا اخر محفل حضور داشته باشید
و همراهیمون کنید🌱💚
سلام و ادب خانم سلیمانی عزیز
درخدمتتون هستیم
براۍ شروع اگر حرفی هست در خدمتیم
پله پله تا شهادت🌹
سلام و ادب خانم سلیمانی عزیز درخدمتتون هستیم براۍ شروع اگر حرفی هست در خدمتیم
سلام به همه دوستان و عزیزان این محفل نور و سراسر نور خیلی خوشحالم که لیاقت و سعادت داشتم در جمع شما خوبان باشم و شما من رو لایق هم صحبتی خودتون دونستید
#سوالاول1⃣:
-ممنون میشیم اگر خلاصه اۍ از زندگینامه
شھید برای ما بفرمائید جھت آشنایی بیشتر
پله پله تا شهادت🌹
#سوالاول1⃣: -ممنون میشیم اگر خلاصه اۍ از زندگینامه شھید برای ما بفرمائید جھت آشنایی بیشتر
پسرم تک فرزند بود پدرش کارگر شهرداری بود و منم تو کار چاپ بودم ایشون از وقتی که کلاس پنجم بودن شبها تو قطعه بندی مرغ کار میکردن و روزها درس میخوندن وقتی اعتراض میکردم میگفت به غیرتم برمیخوره شما کار کنید و من درس بخونم تا اینکه خدا و حضرت معصومه بهمون علی اصغر رو هدیه داد و امیرم اسمش رو همنام پسر اربابش گذاشت پسرم تکواندو کار بود چند مقام کشوری و بین المللی هم داره روال زندگی ادامه داشت تا اینکه بخاطر درس خونیش از طرف دانشگاه دولتی شهید طباطبایی براش زنگ زدن و بدون کنکور دانشگاه رفت و بازم شبها کار میکرد و صبحها دانشگاه میرفت ما هفته ای ۱ روز اونم روز جمعه یه وعده ناهار میدیدیمش بخاطر شرایط کاری هر سه تاییمون من و باباش و خودش
فوق دیپلم گرفت و قرار شد به خدمت سربازی بره و برگرده ادامه تحصیل بده رشته مهندسی برق هواپیما میخوند ۳ ماهه آموزشش شهر اصلاندوز اردبیل بود و بعدشم خدمتش هنگ مرزی سرو ۶ ماهه بود که خدمت میکرد پارسال ۱۷ فروردین اخرین مرخصیش اومد و ۱۵ روز پیشمون موند ۲ اردیبهشت رهسپارش کردم ۳ اردیبهشت ۹۹ ساعت ۱۱و نیم ظهر به علت اصابت گلوله به سرش تو رزمایش به اقا امام حسین ملحق شد و ۴ اردیبهشت به خونه ابدیش خاکپسار شد
پسر من عین همه جوونای دیگه بودخوش تیپ بود خوش پوش بود اهل خنده و شوخی بود جوون بود با کلی انرژی اهل ریا نبود پیراهنش رو تا بالای گردن دکمه نمیبست نه انگشتر گنده عقیق انگشتش میکرد نه تسبیح دستش میگرفت نه هر لحظه استغفرالله میگفت ولی حسینی بود و عاشق ارباباش و دختر اربابش عاشق حضرت علی بود و خانوم فاطمه اهل هیئت بود چایی عزادارهای ارباباش رو هر سال میداد عاشورا تاسوعا و اربعین بساط چایی داشت نوکری ارباباش رو میکرد و این افتخارش بود و بهش میبالید شبها توی قطعه بندی مرغ کار میکرد و روزها دانشگاه میرفت با پول خودش و دسترنجش نذرش رو ادا میکرد
#سوالدوم2⃣ :
-با توجه به این که شھید در دوره ای میزیست که پوشش و غیرت نه چندان تعریفیِ جوانان امروزی را میدید، نظر و توصیه شون در این باره چه بود
پله پله تا شهادت🌹
#سوالدوم2⃣ : -با توجه به این که شھید در دوره ای میزیست که پوشش و غیرت نه چندان تعریفیِ جوانان امر
سر فریضه دینی و امر به معروف خیلی حساس بود جمعی که بیحجاب بود نمیرفت
پله پله تا شهادت🌹
#سوالسوم3⃣ : آقا امـیر چه ڪسی را الگوی خوشون قرار میدادن؟
اربابش آقا امام حسین
#سوالچھارم 4⃣:
دوران جوانۍ و نوجوانیشون چطور بوده؟اخلاق و رفتار با خانواده و احترام هاشون
میشه توصیف بفرمائید