#سوالدوم2⃣ :
-با توجه به این که شھید در دوره ای میزیست که پوشش و غیرت نه چندان تعریفیِ جوانان امروزی را میدید، نظر و توصیه شون در این باره چه بود
پله پله تا شهادت🌹
#سوالدوم2⃣ : -با توجه به این که شھید در دوره ای میزیست که پوشش و غیرت نه چندان تعریفیِ جوانان امر
سر فریضه دینی و امر به معروف خیلی حساس بود جمعی که بیحجاب بود نمیرفت
پله پله تا شهادت🌹
#سوالسوم3⃣ : آقا امـیر چه ڪسی را الگوی خوشون قرار میدادن؟
اربابش آقا امام حسین
#سوالچھارم 4⃣:
دوران جوانۍ و نوجوانیشون چطور بوده؟اخلاق و رفتار با خانواده و احترام هاشون
میشه توصیف بفرمائید
خاطره قشنگی که از امیرم دارم اینه که یه روز مامانم خونه ما بود و مشغول نماز و ذکر گفتن بعده اینکه نمازش تموم شد امیر با یه لحن محترمانه و صمیمی گفت عزیز یه چیزی میگم بهت از من قبول کن مامانم گفت جانم بگو
امیر گفت وقتی تسبیح حضرت فاطمه زهرا رو میگی با بند بند انگشتات بگونه با تسبیح چون ما وقتی خاکمیشم این بند انگشتا با ماست و شهادت میدن اون دنیا
سر فریضه دینی مقید بود همیشه سربه زیر و متواضع بود دروغ نمیگفت و با احترام و خوش رویی با همه برخورد میکرد تا جایی که میتونست با مهربانی امر به معروف میکرد طوری که دلی نشکنه و ابروی مومنی نریزه همیشه سرش توی کتاب بود هر وقتی که میرفتم اتاقش میدیدم داره نوحه گوش میده خصوصا نوحه قتلگاه عاشق امام حسین و دخترش حضرت رقیه بود هر زمانی که میدید من ناراحتم میگفت مامان برو در خونه خانوم رقیه گر دختری برای پدرش ناز کند گره از کار خلق خدا باز کند
پله پله تا شهادت🌹
#سوالپنجم 5⃣ : شھید سلیمانۍ شھادت چطور میدیدند؟
موقع شهادت سردار من ناراحت شدم و گریه کردم گفت بهم مامان شهادت صفتی هست که لایق هر اسم و هر کسی نیست ناراحت نباش سردار لایق این صفت زیبا بود
علی اصغر (برادر شهید)نمیدونست خونه برادرم بود تا اینکه بعده مراسم هفتم امیر برگشتیم خونه خودمون من رفتم طبقه بالا اتاق امیر و با سوزدلم گریه کردم در حد مرگ خیلی حالم بد بود ناراحتی قلبی دارم من ، دیدم علی اصغر اومد کنارم گفت مامان چی شده گفتم داداش امیر رفته پیش سردار سلیمانی رفته پیش خدا و امام حسین طفلک بچه ام خیلی گریه کرد خیلی بی تابی کرد با زبان بچه گونه خودش ۶سال داشت گفت مامان یعنی اونقدر بهشت خوب بود که داداش ما رو تنها گذاشت یعنی من دیگه داداش ندارم مامان داداش قول داده بود برای من جایزه بگیره اونقدر گریه کرد تا حالش بد شد
چون پیش دبستانی میرفت و از سردار و شهادتش که ۳ ماه قبل شهادت امیر بود شنیده بود ومیدونست آدمهای خوبی که شهید میشن میرن بهشت اینجوری گفت