eitaa logo
پله پله تا شهادت🌹
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
چه زیبا ملائک شدند زیستند همانها که هستند ولی نیستند رفیقانی که بین ما بوده اند ولی حیف نفهمیدیم کیستند ارتباط با خادم کانال @Khademe_shohadaaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-شھید نبۍ لو فرموده بودند که مدافع حرم -مورد خطاب قرار نگیرند -ممنون‌میشم یڪ مقدار بابت این سخن‌ -زیباۍشھید توضیح بفرمائید
سلام شهید نبی لو متولد ۲۷ مرداد ماه سال ۱۳۴۵ هستند محل تولدشون تهران منطقه ۱۷ (دارالشهدای تهران) تمام دوران کودکی و نوجوانی و جوانیشون رو در همون منطقه بودند و از بچه های فعال در مسجد و بسیج مساجد محل فعالیت شهید مسجد جامع ابوذر که محل جانبازی حضرت اقا میباشد که خود شهید هم در اون روز پای سخنرانی حضرت اقا بودند و یکی از شاهدان اون صحنه و مسجد امام خمینی در میدان گلچین
ایشون بار دوم که سوریه رفته بودند یه پرچم فاطمیون با خودشون اورده بودند وقتی ما پرچم رو دیدیم خیلی اعتراض کردیم .که چرا این پرچم رو اوردید چون برای ما نه در روضه های خونگی و نه در هیات و حسینیه کاربردی نداشت ولی شهید گفتند اگر بدونید که بچه های زینبیون و فاطمیون چقدر مظلومند این حرف را نمیزنید ما گفتیم اخه پرچم اونها به چه درد ما میخوره یه بار داشتم کشو لباسها رو مرتب میکردم با خنده به ایشون گفتم واقعا بعضی از کارهای شما عحیبه گفتند چطور گفتم اخه این پرچم رو چقدر باید از این کسو به اون کشو کنم یه پرچم دیگه میخریدی که بدردمون بخوره (نمیدونستم که اون پرچم ماموریت داره که اومده خونه ما ) برگشت و گفت اگه اذیت میشید ببرم اداره بذارم تواتاقم وقتی شهید نبی لو شهید شدند گفته بودند با لباسهای خدمت حرم دفنم کنید داشتیم لباسها رو مرتب میکردیم که من گفتم بچه ها لباسهای بابا پرجم نداره کاش یکی میخریدیم و میگذاشتیم روی لباسها دخترم گفت پرچمی که روی وسایل شهید میارند باید از جای خاصی اومده باشه و متبرک باشه که یکدفعه یاد پرچم فاطمیون افتادم گفتم بابا خودش تبرک کرده همون رو بیارید و تزیین کنید بذاریم روی وسایل بابا همون موقع پسرم با بچه های سپاه رفته بودند برای تعیین محل دفن شهید نبی لو پسرم زنگ زد و گفت مادر دو جا برای بابا در نظر گرفتند یکی در گلزار یکی در بهشت معصومه من گفتم هر کدوم رو که مادرم قبول کنه الان بیایید اینجا ما بهشت معصومه هستیم اگه دوست نداشتی بریم گلزار رو ببینیم ما با دامادمون رفتیم وقتی رسیدیم ناخوداگاه من به زمین نشستم و سرم رو گذاشتم همون محل و درد دلهام رو با اون مزار کردم و به پسرم گفتم بابا بچه های فاطمیون و زینبیون رو خیلی دوست داشت همینجا رو بگو اماده کنند نمیخواد بریم گلزار رو ببینیم دقیقا ماموریت پرچم اونجا معلوم شد
الحمدالله سخنانتون خیلی تکمیل بود اگر بازهم سخنۍ،خاطره ای‌و.. از شھید هست ممنون میشم برامون بفرمائید -سخنان خودتون خیلی بھتر و جامع تر از تک به تک پرسیدن سوالاتمون است ---------------------------------❖ خادم‌الشهدایۍ‌های عزیز اگر سوالی از خانم ایاسه بزرگوار دارید در لینک برامون ارسال کنید که زیاد مزاحم اوقات شریفشون نشیم
بزرگوارید اگر سوالی باشه در خدمتتون هستم
.ایشان همیشه میگفتند من یقین دارم تا شما دل نکنید من شهید نمی شوم.☝️ ایشون سوریه بودند و ما میخواستیم با پسرم به مشهد بریم تماس گرفتند بهشون گفتم ما عازم مشهد هستیم فورا گفتند به یک شرط پرسیدم چه شرطی گفتند به این شرط که از من دل بکنی! گفتم :وای باز شروع کردی آقای نبی لو😞) چون همیشه اعتقادشون این بود که اگر من دل نکنم ایشون شهید نمیشه).یعنی اگر دل نکنم اجازه نمی دهید بروم مشهد. گفت:به والله قسم راضی نیستم مگر با این شرط. من با خنده گفتم حالا اجازه بده برویم تا بعد. در راه مشهد بسیار با خودم کلنجار رفتم،یعنی من مانع شهید شدن ایشان هستم ،مگر همچنین چیزی می شود. یعنی همه ی همسران شهداء دل کندند.... وقتی به مشهد رسیدیم ،نمی دانم چرا،وقتی ضریح آقا را دیدم یک دفعه زیر گریه زدم و گفتم :یا (ع) اگرواقعا فیضی که آقای نبی لو از آن صحبت می کند من مانعش هستم به جان جوادت من از او دل کندم.😔 در دارالشکر دو بار نماز و یس و الرحمن را به نیت شهادتش خواندم و گفتم خدایا فقط صبرش را به من بده. یه خانم مسن بغل دستم نشسته بود من با صدای بلند اشک میریختم و نماز رو میخوندم بنده خدا برگشت رو به من و گفت خوش بحالتون که سواد دارید ومیتونید خوب دعا کنید و نماز بخونید ولی من بی سواد با یک سوره کوتاه نمازم رو میخونم به اون بنده خدا چیزی نگفتم با خودم گفتم کاش میدونستی چه دعایی میکنم و برای چه کسی؟ در رواق امام خمینی(ره) نشسته بودیم،زنگ زد و احوال پرسی کرد و گفت:خانم چکار کردی ؟ گفتم: دیگه اگر شهید نشوی تقصیر خودت است .به من هیچ ربطی ندارد.☝️ گفت:چرا؟ گفتم:شما گفتی دل بکن.امام رضا(ع)شاهد است که من به جان جوادش از شما دل کندم. ان قدر خوشحال شد😍 و ان قدر تشکر کرد و مدام میگفت شفاعتت میکنم ،جبران میکنم و من در دلم می خندیدم که چقدر ساده است . حالا فکر می کند که من دل کندم ایشان شهید می شود. من تصورم این جور بود وای خدا باورش شده که من دل کندم شهید میشود. بین دل کندن من و شهادت آقای نبی لو چهار روز طول کشید.💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فقط یڪ سوالۍ که دوستان گفتند: به نظر شما ڪلید طلایۍشھید برای رسیدن به این مقام والا چی بوده؟