🍃با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب #امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود.
#آقــــــا بهش گفته بود:
👈"ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره"
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.
آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم
با چند تا از #فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.😔😭
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
🌹"أنا زائر الحســــــین ع"🌹
#شهید_محسن_درودی🕊❤️
🎇🎇🎇
✳️ این ستاد، ستاد نمیشود!
🔻 سردار عجم میگفت: در یکی از مناطق عملیاتی مستقر بودیم. بهخاطر شرایط منطقه چند روزی بود که غذای سرد میخوردیم و امکان انتقال غذای گرم نبود. یک روز بوی عطر غذای گرم از پشت محل ستاد پخش شد. حالوهوای همه تغییر کرد. #حاجی_طاهری به سمت ستاد آمد و مطلبی گفت که برای من یک درس بزرگ بود. او گفت: مراقب باش روحیات #فرماندهان از #نیروها جدا نشود. ستادی که از آن بوی غذای گرم بیاید و رزمندگانش با کنسرو و غذای سرد سپری کنند، ستاد نمیشود...
📚 برگرفته از کتاب #با_بابا | براساس خاطراتی از سردار شهید حاج محمد طاهری و فرزندش مصطفی
📖 ص ۱۲۵
@pellake8