.
خاطره شماره نوزده
#فرزندآوری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام🌱
مادر شش فرزند هستم. الحمدلله همه طبیعی. آخرین زایمانم هم یک ماه پیش بوده.
یادم نمیره اولین بار که برای #زایمان رفته بودم بیمارستان نگران بودم از اینکه رفتار ماماها چطور خواهد بود. قبلش توی اینترنت نظرات مختلف خونده بودم که بیشترش از بدرفتاری ها خبر می دادند.
توی دلم گفتم خدایا تو که میدونی من دوست دارم بچه زیاد بیارم ازت می خواهم یه #دکتر خوب و خوش اخلاق نصیبم بشه که خاطره ی خوبی برام بمونه.
خدا دعام رو برآورده کرد و با وجود اینکه شش هفت تا ماما اونجا بودند و یکیشون که می اومد ضربان قلب رو چک می کرد خودش اوایل بارداریش بود و اصلا حوصله نداشت ولی برای زایمانم یکی از بهترین دکتر ها که فوق العاده سرحال و خوش برخورد بود اومد. زمان زایمانم اذان می گفت بعدش هم برام خیلی خوب و کامل مراقبت ها رو توضیح داد. همچنین گفت که بخیه هات رو به روش زیبایی زدم.
ایشون اینقدر خوب بودند که برای هیچکدوم دیگه از زایمان هام چنین فرد خوش اخلاق و خوش برخورد و توانایی ندیدم.
الهی که هر جا هستند موفق و پیروز باشند🌸
@pezeshkezanan
.
الهی به امید طُ🌱
سلام🌸
احوالتون؟
صبح امروز من در پانسیون #بیمارستان
🏨🏨🏨
امروز روز #عرفه ست و من متخصص زنان مقیم بیمارستان هستم.
امروز تو دعا🤲 هاتون من رو هم مشمول دعای خیرتون قرار بدید.
#دکتر_زنان
@pezeshkezanan
.
چندروز پیش از بیمارستان بهم زنگ زدن و گفتن
خانم دکتر
روز عرفه بیمارستان مقیم زنان نداره اگه میتونید همکاری کنید که #بیمارستان خالی از متخصص نباشه و بیمارا مجبور نشن برن شهر.
با اینکه روز #عرفه خیلی دلم میخواست😢 برم مراسم دعا🤲
ولی به خاطر آسایش و راحتی بیمارا به خصوص مادرای باردار قبول کردم.
میدونید چرا
حضورم تو بیمارستان لازمه❓
✅هر بیمارستانی که #زایمان حتی از نوع طبیعی در آن انجام بشه باید طبق قانون وزارت بهداشت، متخصص زنان داشته باشه و حضور پرسنل مامایی کافی نیست.
میدونید چرا❓
✅چون ممکنه تو سیر هر زایمانی خدای نکرده، مشکل پیش بیاد،
اگر جنین تحت فشار باشه،
مدفوع دفع کنه و
یا
خونریزی شدید و ناگهانی و غیر قابل کنترل و کلی موارد احتمالی دیگه
که نیاز به اتاق عمل داشته باشه .
⭕️حضور متخصص زنان توانمند ، میتونه به لطف و یاری خدا، جان مادر باردار🤰 و نوزاد رو حفظ کنه ⭕️
✅برا همینه که
اگر زایشگاه و بیمارستانی متخصص زنان نداشته باشه،
پرسنل عزیز ماما نمیتونن زایمان طبیعی مادر باردار را انجام بدن و مادر باید با آمبولانس🚑 به بیمارستان دیگه اعزام بشه
برای هم دعا کنیم.💕
.
@pezeshkezanan
.
خاطره شماره بیست
سلام خانم دکتر😊
روز شما به خیر
من زایمان اولم رو بخاطر کمبود اطلاعاتی که داشتم و البته کمبود تحرک😅، علیرغم میل باطنی ام مجبور به #سزارین شدم، چون بچه ام در حالت بریچ بود😬
ولی با همه مسائل و سختی هایی که برام داشت، شیرین ترین لحظه، شنیدن صدای گریه گل دخترم بود، که اون لحظه بی اختیار گریه کردم😍
با وجود کمبود اطلاعاتم، نسبت به #زایمان #ویبک خدا لطف بزرگی کرد که با مجموعه ی خوبی آشنا شدم و اطلاعاتم خیلی بالاتر از قبل رفت🤲🏻
به لطف خدا زایمان دوم رو طبیعی انجام دادم و هرچند روند زایمان پرفشار و سخت بود، ولی لحظه به لحظه قدرت خدا رو می شد حس کرد که چطور کمکم کرد و روند زایمانم خوب پیش رفت، به لطف خدا گل پسرم طبیعی به دنیا اومد و واقعا حس هر دو زایمانم بسیار متفاوت بود 😊❤️
اما بزرگترین درس ها برام این بود که هر چه تلاش کنی که بیشتر بفهمی و یادبگیری، خداوند درهای بیشتری به روی تو باز می کنه و هرگز از لطف و رحمت خدا ناامید نباشم😊
الهی هر زنی که در آرزوی مادر شدن هست، طعم شیرین مادری رو بچشه و فرزندان صالحی تربیت کنه 🤲🏻😊🌸🌸🌸
@pezeshkezanan
1.81M
.
🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤
خیلی هاتون پیام دادید و گفتید خاطره هایی که تو کانال گزاشتیم و زایمان راحت طبیعی داشتن چه کار کردن و چه تدابیری به کار بردن؟
یکی از تدابیر مهم ورزش کردنه
🏃🏃🏃🏃🏃
حالا سوال اساسی و مهم اینه
👇👇👇👇👇👇
چه ورزشی خانم باردار میتونه انجام بده❓
آیا شرایط خاصی داره❓
از چه ماه بارداری فعالیت ورزشی باید شروع بشه❓
خانم باردار میتونه ورزش حرفه ای کنه❓
یا
میتونه شنا کنه❓
و
کلی سوال دیگه❓❓❓
ویس🎧 امشب مون پاسخ این سوالاست.
🎤@pezeshkezanan 🎤
خاطره شماره بیست و یک
#فرزندآوری
بعد از زایمان اولم خیلی اذیت شدم ولی خوشحال بودم که بچه م سالم به دنیااومده...همش میگفتم من دیگه هیچ وقتتتتتت باردارنمیشم واز #زایمان میترسیدم😂.
ولی فراموش کردم ودرسال 99خدا دوباره یه دخترگوگولی وناز بهم عطا کرد....
ولی بهتون بگم بارداری دومم برخلاف قبلی که پیش ماما رفتم ، ازهمون اول رفتم پیش یه خانم دکترمتخصّص که ایشونم خیلی خوب ودلسوز ومُتعهد بودن واز همون صبح روز زایمان اومدن #بیمارستان و کنارم بودن و کمکم کردن تازایمان کردم.
البته بگم این زایمانم هم سخت وطولانی بود ودخترم ساعت 4بعداز ظهربه دنیا اومد ولی وقتی زائو، دکترش متعهد باشه وپیشش باشه خیلی حس آرامش داره . زایمان طبیعی به نظرم ی تجربه ی خاص است، درسته سخته ولی خیلی خاطره انگیز است و مادر بچه ش به دنیا بیاد دیگه تموم درداش تموم میشه، اصلا انگار که هیچ دردی نداشته.... منم خداراشکرمیکنم که طبیعی زایمان کردم ودوتا دخترام سالم به دنیا اومدن..... انشاالله خدا به همه ازاین گلها 🌺🌺🌺هدیه بدهد.
@pezeshkezanan
1.15M
.
سلام🌝🌼
انشاالله حال دل همه ی خانواده ها به گرمی 💥این روز تابستونی🌞 باشه
🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤
خانمای باردار🤰
نگران تهدید به سقط هستید❓
میخوای بدونی
خونریزی 🩸در اول بارداری
چه علتی داره❓
درمانش چیه❓
🩺🩺🩺🩺🩺🩺🩺🩺🩺
میخوام بهت راهکار بدم که دیگه نگران نباشی
این ویس 🎧برای رفع دل نگرانی شما ست.
👆👆👆👆👆👆👆👆
@pezeshkezanan
خاطره شماره بیست و دو
#فرزندآوری
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
#شرح_زایمان
پارسال اواخر ماه مبارک رمضان در حالی که من یه پسر یه ساله داشتم و در حین شیردهی با مشورت پزشک،روزه هامو میگرفتم دیگه شدیدا بیحال و بیانرژی بودم. شدیدا ضعف داشتم. بعد ماه مبارک که آزمایش دادم متوجه شدم خداوند قراره یه فرزند به ما بده که به لطف پروردگار نطفه اش متولد ماه مبارک رمضانه. و تاریخ زایمان هم دقیقا روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها. چقدر این همزمانی با بارداری حضرت خدیجه زیبا و شوق انگیز بود. 😍
زمان می گذشت و من باید به دوتا بچه ها رسيدگي میکردم واقعا گاهی اوضاع سخت میشد ولی الحمدلله یه حال معنوی خوبی جاری و ساری بود توی بارداریم. فرای چیزی که قبلا تجربه کرده بودم. میدونم که از لطف پروردگار بود.
زمان گذشت تا موقعی که من حدودا ۸ ماهه بودم. دردهای زیادی داشتم و شکمم به طرز غیرعادی زده بود بیرون. بقول قدیمی ترها انگار بچه از جایگاه خودش خارج شده بود و زمان میبرد تا وارد جایگاهش بشه و این مسئله همراه با درد و انقباض هست.
دکترم احتمال زایمان زودرس دادند و بتامتازون تزریق کردم.
بعد از چندروز دردها کمتر شد تا 35هفته. که باز دردها شروع شدن. وقتی رفتم تریاژ بیمارستان گفتند که دهانه رحم کمی باز شده و انقباض های زایمانی شروع شده. انقباض ها شدیدتر میشد و به هم نزدیک تر. تا موقعی که سه انقباض در ده دقیقه داشتم و دردهای زایمانی خوب. به توصیه پزشک بستری شدم تا دردها کنترل بشه.چون احتمال داشت نوزاد نارس به دنیا بیاد. روز اول با درد و انقباض گذشت و دیگه دکترم گفتن اگر وارد فاز زایمان شدم اشکال نداره. ولی انقباض ها به لطف خدا کم شد و بعد از سه روز بستری، با یک انقباض در ده دقیقه ترخیص شدم تا اگر بشه یک هفته ای زایمان به تاخیر بیفته و احتمال نارسی نوزاد از بین بره.
یک هفته حدودا استراحت نسبی داشتم و خودم رو به #زایمان خیلی نزدیک میدیدم اما انقباض ها حذف شدن و دوباره زندگی شروع شد😅
تا 38هفته.دیگه یه شب باز دردهای منظم شروع شده بود و بسیار هم زمان مناسبی بود و احتمال نارسی نوزاد کاملا از بین رفته بود. رفتم بیمارستان و مامای بیمارستان گفت تا فردا زایمان میکنی.
منم شاد و شنگول اومدم خونه و اقدامات موثر برای زایمان رو انجام دادم و تا صبح کلی درد داشتم و بازهم منظم شده بود. ولی اصلا پیشرفتی توی فرآيند زایمان نداشتم و موقعی که دکتر منو دید گفت احتمالا بازهم انقباضات حذف میشه🤦♀😭
و همین اتفاق افتاد و بعد از یک روز درد و انقباض خوب، بازهم زندگی جریان دارد😬
تا موقعی که نزدیک بود 40هفته رو تموم کنم. چهارشنبه بود و دکتر یه سونو برام نوشت. تا سونو رو انجام دادم، سونوگرافیست گفتن همین الان برو به دکترت نشون بده. دکترم اون موقع که نبودن. با ماما صحبت کردم گفتن اصلا نگران نباش. دکترم پنجشنبه که ویزیت نمیکردن. منم انگار باید میرفتم دم خونشون😜 دیگه راه دسترسی نداشتم
خیلی مساله رو جدی نگرفتم و ماما هم گفتن هیچ ایرادی نیست. منم تا جمعه شب ورزش و پیاده روی و... داشتم و درد کمر و دل و... البته دردهای نامنظم و پیوسته.
خیلی دوست داشتم تو شب و روز میلاد دخترم به دنیا بیاد ولی روز میلادم گذشت و به دنیا نیومد.
جمعه شب بعد از نماز رفتم بیمارستان. و یه نوار قلب گرفتم. مامای خصوصی هم گفتن که هنوز داری زایمان نمیکنی و فردا بیا مطب. دکترم اونجا بودن اومدن سونو رو دیدن و گفتن انگار دخترم شونه هاش پهنه به نسبت سرش. و احتمالا باید بریم برای سزارین
اسم سزارین رو که اوردن من همین طور اشکام می ریخت و گفتم من خیلی از سزارین میترسم. گفت منم دوست ندارم ولی احتمال داره دیگه.
بعد دکتر یه معاینه تحریکی برام انجام داد و گفت برو ببینم چی میشه.
با کلی غصه اومدم خونه و پیاده روی کردم توی مسیر. و سعی کردم با خودم کنار بیام که اگر بنا بر این باشه که خدای نکرده مشکلی برای خودم یا این طفل معصوم پیش بیاد هیچ وقت خودمو نمی بخشم. و سزارین یه راهکار منطقی کم ریسک بود و نباید در برابرش گارد می گرفتم.
قربونت برم خدایا. من که به زور میخواستم 36هفته رو پر کنم الان وارد هفته ی 41شدم؟ من که احتمال زایمان زودرس و نارسی داشتم حالا قراره سزارین کنم به خاطر سایز و قد و قواره؟ اونم زایمان سوم با فاصله ی کم از زایمان قبلی؟ که میگفتن خیلی سریع و راحت پیشرفت میکنه؟
چقدر خوب همه چیزو به هم میریزی و مدیریت و تدبیر میکنی
کم کم دردها شروع شد. از ساعت 11 شب که هر ده دقیقه یک درد داشتم. شوهرم بچه هارو بردن خونه مادرشون...
ادامه دارد...
✍@pezeshkezanan ✍
ادامه خاطره شماره بیست و دو
کم کم تا ساعت 12:30دردها خیلی شدید شد. هر ده دقیقه 3 درد داشتم. و دیگه غیرقابل تحمل شد. واقعا احساس زایمان داشتم. شوهرمو صدا زدم و توی راه فقط میگفتم گااااز بده الان به دنیا میاد. و حتی نمیتونستم روی صندلی ماشین بشینم. احساس خروج داشتم.
به زور رفتم وارد تریاژ و از شدت درد نمی تونستم حرف بزنم. گفتم الان میگه برو روی تخت زایمان که در
کمال ناباوری گفت پیشرفتی نداشتی
و دو سه سانت دهانه رحم بازه و جنین بالاست و پایین نیومده. و اگر یه مدت طولانی بستری باشی و زایمان نکنی میری برای سزارین. برو یک ساعت پیاده روی کن و بعدش بیا.
منم یک ساعت به زوووور پیاده روی کردم و اسکات میزدم و یه سری ورزش هایی که برای بارشدن دهانه رحم و پایین اومدن جنینه. بلاخره رفتم داخل و گفت یک سانت دیگه پیشرفت داشتی ولی بازم بستری نمی کنیم. برو بازم پیاده روی. وای خداوندا. دیگه دردا خیلی نزدیک بودن و امان نمی دادن. اما رحم به اندازه کافی باز نبود و جنین پایین نبود. باز هم به پياده روی و ورزش ادامه دادم. کلی دعا میکردم. و به یاد اموات و مخصوصا پدرم بودم. دعا برای همه اونها که منتظر فرزندن. دعا برای همه اونها که التماس دعا داشتن. و البته با بو کردن روغن اسطوخودوس که به کف دستم زده بودم نفس های عمیق میکشیدم.
تا حدود ساعت ۴ صبح. ساعت ۴ باز رفتیم برای معاینه گفتن حدود ۵ سانت بازه و میتونیم بستری کنیم. همون موقع من شدیدا گلاب به روتون دچار اسهال و استفراغ شدم. دیگه تو کل سیستم گوارشم یه قطره آب نبود. و همین به پیشرفت روند زایمان کمک کرد. دیگه درد آخر سراغم اومده بود و به #ماما زنگ زدم و اومدن. تا فرایند بستریم انجام بشه و ماما برسند، دردها خیلی قوی شده بود. ازم رگ گرفتن و مامای خودم با یه مامای خیلی خوب و باسابقه اومدن بالای سرم.
خیلی دوست داشتم به ماما بگم وضو بگیرند ولی اصلا فرصت نبود.
برعکس قبل که دوست داشتم بچه هام صبح به دنیا بیان این بار دوست داشتم توی سکوت و آرامش شب به دنیا بیاد. درس آخر تدبرمون درس سوره ی مزمل بود و تاکید استاد روی ناشئه الیل
از نظر پزشکی مساله ی من متفاوت بودو ریسکش بالا بود. از سر شب دائم ذکر یاعلی میگفتم و دوست داشتم با ذکر علی زایمان کنم. دعاهایی که گفتند سر زایمان بخون رو مرتب میخوندم. سوره انشقاق رو میخوندم. اما دیگه این آخر چقدر درد زیاد بود. مدام میگفتم یاعلی به فریادم برس لحظه مرگ به فریادم برس یا حسین یاعلیییییی و این اذکار خیلی خیلی خیلی حالمو خوب میکرد. با تمام دردی که داشتم، یه کیف معنوی داره زایمان.
مرتب به ماما میگفتم من قبل از اذان صبح زایمان میکنم. البته اون بنده خدا بیشتر نگران #سزارین بود. در هرحال بسیار امیدوار بودم. چون اگر زایمان نمیکردم نماز صبح بر من واجب میشد و دوست نداشتم قضا بشه. دیگه روی تخت زایمان یک لحظه سر پا نشستم و موقع درد عذرخواهی میکنم آخرین مواد سیستم گوارشم هم دفع شد و کیسه آب باز شد. و خونریزی شروع شد. اون لحظات آخر بود و من به ماما میگفتم دخترم داره به دنیا میاااااااااد. میگفت آره موهاش سیاهه😍😍😭😭😭
در هرحال دیگه چند تا جیغ زدم که ماما گفت نه جیغ نزن با نفس عمیق و فوت و فشاری که میگفتن و البته در صدر همش ذکر یاعلییییییی و دعا برای فرج.
دخترم ساعت5:20(ده دقیقه قبل از اذان صبح اینجا) به این دنیا اومد و بحمدالله کاملا سالم بود و در حالیکه بند نافش بهش وصل بود گذاشتن روی سینه ام. کلی باهاش حرف عاشقانه زدم و اذان و اقامه توی گوشش گفتم. ذکر و دعا و سلام برحسین. واقعا سلام برحسین کنار یک نوزاد چقدر شیرین و منقلب کننده است.
یه پاکت مبلغ نسبتا خوب هم گذاشته بودم توی ساکم و البته آب تربت. گفتم بلاخره اگر مخالفتی باشه شاید بشه دلشونو به دست اورد. به خدمه ی شیفت گفتم یه هدیه کوچک توی کیفم هست لطفا برش دارید و آب تربت رو قبل از شیر بهش بدین. اونم بنده خدا با کمال میل آب تربت رو با ذکر یاحسین به دهنش گذاشت. و من هنوز بهش شیر نداده بودم. خیلی عجیب بود. دخترم روی سینه ام بود و خودش بدون راهنمایی من سرسینه رو پیدا کرد و گرفت.
بعد فرآیند بخیه شروع شد و البته بخیه ها زیاد بودن که خداروشکر به خوبی تموم شد. بعد ماما گفتن من وضو داشتم چون فکر می کردم بعد از نماز صبح زایمان می کنی. اون مامای عزیز دیگه هم گفتن منم وضو داشتم و قبلش نماز شب خونده بودم. منم کلی براشون دعای خیر کردم و وقتی مامای شیفت اومدن گفتم :دیدین گفتم قبل اذان زایمان میکنم؟
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
این بود شرح زایمان من
یه #زایمان سخت و پرریسک. که دو بار دیگه هم تا آستانه اش رفتم. ولی بی نهایت شیرین و معنوی. تمامش به خاطر لطف اهل بیت
الحمدلله
ان شاء الله خداوند قسمت و روزی همه بکنه.
✍@pezeshkezanan