eitaa logo
دکتر کبیری 🇮🇷 دکتر زنان
20هزار دنبال‌کننده
293 عکس
95 ویدیو
0 فایل
سلام من متخصص زنان و جراح زنانم اصفهان @pezeshkezanan تایید هویت مدیر کانال توسط ایتا راه ارتباطی جهت ویزیت آنلاین و حضوری: @Dr_gynecologist لینک گروه پرسش و پاسخ رایگان: https://eitaa.com/joinchat/698745221Cac85a860a2
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره شماره سیزده 📕📕📗📗📗 من سال ۹۱ ازدواج کردم. شوهرم داخلِ داروخونه کار میکرد. من ۱۹سالم نشده بود شوهرمم ۲۱ سالش بود و تازه ۳ماه بود که از سربازی اومده بود.شوهرم هیچی نداشت.گفت بهار منم و این دوتا بازوم. منم با جون و دل قبول کردم و زندگیمون رو با هزار سختی ساختیم و توقعاتم رو خیلی کم کردم و خونه مسکن مهری ثبت نام کردیم .بعده عروسیمون تا۲سال شوهرم نذاشت خانوادم رو ببینم وحسرتِ پدرومادرمو داشتم. چند ماه بعد عروسیمون باردار شدم. شوهرم به خاطره حرف های مادرش که مثلا حالا نمیخواد بچه دار بشید حالا بچه نیارید بچه مسئولیت داره و هزار هزار هزار ترس که انداخته بود به جونِ شوهرم و اون چون تکنیسین داروخانه بود به راحتی قرص های رو تهیه کرده بود و به اجبار و هزار تهدید مجبورم کرد که قرص هارو استفاده کنم. بعد مدتی با یه بهانه شبانه از خونه بیرونم کرد و رفتم خونه پدرم.مدتی صبر کردم که خانوادش بیان سراغِ عروسشون.اما نیومدن بر خلاف میلِ خانوادم که خیلی آبروداری واسشون مهم بود رفتم و شکایت کردم بعد ۱سال دوندگی حکمِ زندانِ تعزیریِ شوهرم رو گرفتم اما خوشحال نبودم😔 .وقتی حکم رو شوهرم فهمیده بود با چند تا بزرگتره فامیل اومددنبالم گفت میخوام زندگی کنم منم قصدم طلاق نبود رفتم رضایتِ قطعی دادم و رفتم سره زندگیم. وقتی برگشتم بعدِ یه مدتی فهمیدم شوهرم مشروب خور شده و مصرفش بالاس . از طرفی هم فروشنده قرصِ سقط جنین شده بود ... منی که پدرم کشاورز بود توی یه خانواده مذهبی بودم واسم مرگ حق بود که شوهرم این باشه .یادمه همیشه شناسنامش گوشه اُپِنِ آشپزخونه بود و چون میدونست من از طلاق ترس دارم و با تمامِ بدی هاش بهش علاقه دارم توی هر بحثی شناسنامه رو نشونم میداد میگفت فردا میرم دادگاه طلاقت میدم منم باور میکردم 😔.خدا رویادش رفته بود بی دین شده بود .من حتی یه غسل هم نمیتونستم انجام بدم به اعتقاداتم گیر میداد ولی نمیتونستم کاری کنم چون مادرم سرطان تومور مغزی داشت و دکتر ها جوابش کرده بودن و به اندازه کافی خانواده م غم داشتن توی زندگی ،دیگه نمیتونستم برگردم خدا میدونه که شب ها چقدر با خدا حرف میزدم و صداش میزدم.همیشه قرصِ جلوگیری میخوردم چون جلوگیری نمیکرد و این شده بود وظیفه من و من قرص ال دی مصرف میکردم که مبادا باز اتفاق سقطِ قبلی رخ بده...مادرم فوت کرد و من خودمو مقصرِ مریضیِ مادرم میدونستم چون خیلی غصه ی زندگیم رو میخوردو اشک میریخت 😔بعد مدتی دردهای شدید رحم داشتم رفتم دکتر بعده معاینه و آزمایش و سونوگرافی فهمیدم خارج از رحم دارم و باید سریع عمل میشدم. برام سخت بود.رفتم سعدی اصفهان. بخش زایمان پر بود از نوزاد و مادرانِ باردار. فقط اشک میریختم که چرا من باید الان جراحی بشم ولی مادر نشم😔 . پدرم هم تو این مدت از دست دادم‌، بعده ۳ماه از فوتِ پدرم فهمیدم شوهرم علاوه بر مصرف مشروب و فروش قرص سقط جنین از داروخونه دزدی میکرده و خانم دکترشون بعده مدتها فهمیده و اخراجش کردند.بی آبرویی و رسوایی به بار آورد . دست به دزدی های دارویی و تبادل دارو با ویزیتور زده بود. هر شب دعواو بحث داشتیم.یه شب شوهرم مستِ مست اومد خونه و بهانه جویی هاش شروع شد و شروع کرد به شکستنِ وسایلِ خونه شروع کرد خودزنی کنه و من داشتم سکته میکردم دستاش رو پر از خون میدیدم سریع پارچه آوردم و دست هاشو محکم بستم گفت فیلم بگیر بفرست برای داداشت ولی گوش نکردم چون مست بود حالیش نبود سریع رفت تو آشپزخونه و چاقوی آشپزخونه رو آورد واسم به اجبار ازش فیلم گرفتم و فرستادم برای داداشم.پنهانی به خانوادش زنگ زدم اومدن و بردنش بیمارستان وقتی داداشم اومد کلِ زندگیم با خون یکی بود ترسیده بودم و فقط اشک میریختم از طرفی هم نگرانِ شوهرم بودم با همه بدی هاش هنوزم دلم واسش میسوخت و این شده بود عاملِ تمامِ بدبختی هام. داداشم وضعیتم رو که دید منو آورد خونه خودش و من یکبار برای همیشه تصمیم گرفتم جدابشم و دیگه برنگردم به این زندگیِ کثیف.خیلی دوندگی کردم تا بتونم ثابت کنم شوهرم فروشنده قرصِ سقطِ جنین هست .۱۰سال زنش بودم پابه پاش سختی کشیدم .خونه رو پس دادم چون پولش حروم بودو سپردمش به خدای بالاسرم که شاهد و ناظرم بود. الان ۳ساله که خونه برادرم و خانمش زندگی میکنم آرامش دارم و وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم من برنده شدم چون از اون زندگیِ نکبتی بیرون اومدم و اونا موندن و اعمالشون و خدایِ بالاسر که چکارهایی که با من نکردن. بماند که بچه ندارم و از دستش دادم😔 .همچنین پدرومادرم رو😢 ✍@pezeshkezanan
دکتر کبیری 🇮🇷 دکتر زنان
خاطره شماره سیزده 📕📕📗📗📗 من سال ۹۱ ازدواج کردم. شوهرم داخلِ داروخونه کار میکرد. من ۱۹سالم نشده بود
شماره چهارده درباره خاطره ۱۳ میخوام اظهار نظر کنم و دوست دارم تو گروه بزارید، وقتی خاطره را خوندم گذشته به یادم افتاد، من الان زندگیم دخترم شده، ولی خاطره ۱۳خیلی شبیه زندگی منه. من سال ۸۶ ازدواج کردم سال ۸۹ بارداری خارج رحم داشتم و با مشکلاتی که داشتم خانواده ی شوهرم با یاد دادن هاشون به شوهرم، شوهرم را فراری دادند به تبریز، جای نامعلوم بخاطر ندادن مهریه فرستادند، با اینکه من با همسرم مشکل نداشتم دخالت هاشون ما را به مشکل انداخته بود، از طرفی داغ برادر جوان، از طرفی عمل خارج رحم، از طرفی دخالت های خانواده همسر و فروش 1 واحد آپارتمان زندگیم در فردیس کرج، از طرفی فراری دادن همسرم داغ بزرگ برام گذاشت. 💢💢 من 9 ماه تک وتنها غصه خوردم، مادرم و پدرم پیر شدند، شبها بخاطر سرنوشتم چقدر غصه خوردم، خانواده ی همسرم هیچ کس به دادم نرسیده بودند و خودشون مسبب فرار همسر شده بودند . 💢💢 با برنامه ریزی قدم گذاشتم: 1_شکایت از همسر 2_حکم جلب همسر 3_هماهنگ با داماد یکی از اقوام که همسرم جهت عروسی فامیلشون از تبریزبه ساوه میاد 4_تعقیب و گریز توسط راننده🙄 5_باحکم جلب ایشون را به دادگاه تهران تحویل دادیم و خانواده اش به التماس افتادند. 💢💢 قصدم طلاق نبود زندگی بود در این مدت کل وسایلام را تک وتنها به انبار مادرم ریختم و چه غصه هایی خوردم 💢💢 10 سکه قانون تععیین کرد خانواده اش سکه ها را دادند و ماشین پراید مدل 86 را به خاطر نفقه هام به نامم کردند 💢💢 از سال ۸۹ تا ۹۹ زندگی کردم و روش زندگیم را عوض کردم چون قصدم جدایی نبود، ولی مدام خانواده همسر میگفتند این بلا را این دختر سرت آورده طلاقش بده و همسرم گوش به حرفهاشون نمیداد و زندگی کردیم 💢💢 خانواده ای که برایم بد خواستند خودشون به گرفتاری های مختلف مبتلا شدند، مادر شوهر دیالیزی شد، خواهرشوهر دخالت کرد و با دو فرزند طلاق گرفت. برادر شوهر که زنش بهم آمار میداد زنش را طلاق داد. 💢💢 ولی من تمام بدی های خانواده همسر را چشم پوشی کردم و تا لحظه مرگ مادر شوهر به ایشون خدمت کردم وهیچ کس کنارش نبود حتی دکتر ببرتش و منو همسرم براش همه کار میکردیم تا لحظه ی شب مرگش. 💢💢 زندگیم را ساختم، با روال برنامه ذهنی ام 💢💢 قطعا بخاطر دعای خیر مادر شوهرم زیر قبر، چون واقعا ارزو داشت بچه منو ببینه و ۴آذر ۹۸ به رحمت خدا رفتند . 💢💢 خداوند بعد ۱۴سال یه دختر ناز و فرزند صالح بهم عطا نمود و با آرامش دارم زندگی میکنم دقیقا مرداد ۹۹ شدم هر روز و هر لحظه خدا را بخاطر عظمتش و صبر خودم و برنامه ریزی خودم شاکرم . 💢💢💢 @pezeshkezanan
. اگر بارداری و دچار درد پهلو شدی به نکات زیر توجه کن: ✅حتما یه آزمایش ادرار انجام‌ بده شاید دچار عفونت ادرار شدی ✅ به پزشکتون مراجعه کنید و معاینه بشید ممکنه درد پهلو تظاهراتی از دردهای زایمانی باشه. ✅اگر سابقه ی نارسایی سرویکس و زایمان زودرس دارید حتما با سونوگرافی داخلی طول سرویکس باید چک بشه. @pezeshkezanan
. تا حالا شدی دچار این ضایعات تو ناحیه ی تناسلی بشی❓ ⭕️ یا و دردناکش انقدر دردناک باشه که غیر قابل تحمل بشه❓ ⭕️توی بارداری دچارش شدی و نگرانی نکنه جنینم دچار مشکل بشه❓ 👇👇👇👇👇 صوت زیر در پاسخ به این سوالات هست🎧 @ pezeshkezanan
1.03M
. ❓ آیا هرپس تناسلی یا تبخال در بارداری برای خطرناکه❓ 🎤@pezeshkezanan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. صبحم 🌝 رو شروع کردم با یه حس🌱 خوب از شما 🌸 چه قدر خوبه که شما رو دارم💕 ✍@pezeshkezanan
1.31M
. علامت تناسلی در خانم ها چیه❓ ممکنه تو دچار عفونت بشم❓ راهکار درمان چیه❓ ویس امروزمون راجع به عفونت واژن هست🎧 🎤@pezeshkezanan 🎤
. خاطره شماره پانزده بنده ۲۴ ساله هستم و بحمدلله مادرِ سه تا گلِ بهشتی: ۵ساله و ۳ساله و ۲ماهه..(زهرا،محمدباقر،صدیقه) میخواستم از تلاشم برای زایمان طبیعی بگم... سال۹۵ پیش یک مامای معتمدومذهبی وکاربلد رفتم و ایشون گفتن شرایطت عالیه و ان شاءالله زایمانت طبیعیه. ولی متأسفانه ۴۲ هفته، بارداری طول کشید. انواع و اقسام چیزهایی که باعث میشد درد ها شروع بشه رو گفتند و من انجام دادم. طب فشاری، پیاده روی و غیره. بعدم توی بیمارستان آمپول فشار با دوز پایین تزریق کردن. ولی جوابگو نبود و بنده سزارین شدم. برای بچه ی دوم رفتم پیش دکتر قدسیه علوی یکی از بهترین پزشکان زنان وزایمان مشهد. ایشون گفتند میشه ویبک انجام داد منتهی ماه آخر مشخص میشه. باهمسرم همفکری کردیم و متاسفانه بدلیل اینکه دکتر علوی فقط در بیمارستان های خصوصی بودند، منصرف شدیم، بخاطر هزینه های بالا و...سزارین شدم. سر بچه ی سوم از ماه اول رفتم پیش دکترصدیقه آیتی که به جرأت میتونم بگم توانمند ترین حاذق ترین و کاربلدترین پزشک در این عرصه هستند و چقدررر همه مراجعین رو تشویق میکنن به فرزند آوری.. ایشون هم گفتند ماه آخر مشخص میشه که زایمان طبیعی میتونید یا نه... تحت نظر ایشون بودم و یک ماما که خودشون معرفی کردند. ماه آخر از هفته ۳۷ شروع کردم به پیاده روی روزی ۱ساعت. پله روی(منزلمون۶۰تاپله داره) هر روز پایین و بالا میرفتم چندین بار!! الان که بعد از دوماه بهش فکر میکنم میگم چه همت و هدفی داشتم واقعا با اون وضعیت.... این همه پله...ورزشهای خاص و....علی رغم معاینه هایی که دکتر داشتن و تلاشی که خودم کردم سومی هم سزارین شدم..چون روند زایمان شروع شد ولی پیشرفتی نداشت و از نظر علمی باید می رفتم اتاق عمل... خلاصه میخواستم بگم اگر خدا نخواد نمیشه، خیر و صلاح بنده در چیز دیگری بوده.. دکتر صدیقه آیتی فقط بیمارستان پاستور و بنت الهدی هستند. زایمان من در بیمارستان پاستور بود. کادر پزشکی خوب و مهربونی داشت و البته بشدت ضد فرزند آوری. مدام به من میگفتن سن ات کمه، ۲تا که داری بسه دیگه. ولی دکتر آیتی باهاشون برخورد میکردن و میگفتن یکی هم که میخواد تلاش کنه و نسل شیعه رو زیاد کنه شما نمیذارید. گفتن خودتون عُرضه نداشتید بیارید، بقیه رو ناامید نکنید. موقعِ عمل سزارین دکتر آیتی به من گفتن شرایط تون خوبه و چسبندگی رحم ندارید. تا زمانیکه چسبندگی ایجاد نشه و شرایط خوب باشه، میتونید بچه بیارید... گفتن تا ۵،۶ تا و حتی بیشتر هم میشه. ولی باید زیر نظر پزشک حاذقی باشید. و من الله التوفیق... التماس دعا.. @pezeshkezanan
. در بارداری اگر در هفته ۲۰بارداری یا بعد ازآن دچار این بیماری شدید، فقط ادامه ی مراقبت روتین پیشنهاد میشه واگر قبل از۲۰ هفته مبتلا شدید باید جنین ۵هفته ی بعد انجام شود. اگر مادر از ۵روز قبل از زایمان یا طی دو روز بعد زایمان دچار آبله مرغان شد نوزاد باید ایمونوگلوبین دریافت کند @pezeshkezanan
1.44M
. در بارداری 🎧🎧🎧🎧🎧 انتشار صوت🎧 با شما🪴 🎤@pezeshkezanan 🎤
. ی شماره شانزده قسمت اول سلام و وقتتون بخیر منم خواستم از تجربیات هام بگم☺️ سر فرزند اولم که باردار بودم حدودای ۳ماهگی خدارو خیلی شکر با دکتر مرضیه امیرآبادی آشنا شدم که فوق العاده متعهد و دلسوز و باایمان بودن و خییییلی به مادر آرامش میدن اینقد که خودشون توکلشون بالاست از حدود ۳۸ هفتگی هفته ای ۲بار خدمتشون میرفتم برای معاینات تحریکی که شکر خدا جواب داد و با درد طبیعی سر ۴۰هفته دقیق که تو سونوهامم تاریخ زایمان رو ۹ دی مشخص کرده بودن؛از صبح ۸ دی دردای نامنظم شروع شد و تا حدودای ساعت ۱۲ که تقریبا منظم شد و تا به اصطلاح ۴درد که اومد سراغم ساعت ۵بود تا ۶ که گل پسرمون به خوبی و خوشی و خیلی عالی و فیزیولوژیک دیده به جهان گشود😍🤩 که واقعا هنوزم یادش میفتم تو دلم پر از حس خوشحالی میشه ولی نگم از زایمان دوم😱😅😢 وقتی گل پسرمون ۴ماهه شد متوجه شدم که خدا لطف کرده و میخواد یه کوچولوی دیگه بهمون هدیه بده اولش خیلی ناراحت شدم چون پسرم هم بچه آروم و خوش خوابی نبود🤦‍♀یه خانوم زنگ زدم خیلی خوشحال شدن و گفتن (الله خیر فی ماوقع)ماهم به فال نیک گرفتیم😄 و بد به دلمون راه ندادیم گفتیم خدا خودش داده و حتما خیلییی خوبه و مصلحتی هست که البته هم بارداری سختی داشتم با وجود دردای زیاد زیر و دل و پادرد و... دست تنها بودن و کوچولویی که تا ماه آخر بارداریم شیرشو خورد و تو ۱سالگی و ۱هفته قبل زايمان از شیر گرفتمش تو ۳۳ هفتگی یه سری دردای خفیف اومد سراغم و نگران شدم گفتم بخاطر بلند کردن بچه و شستشو و کارای شخصیش نکنه درد زایمانه؛ رفتم پیش خانوم دکتر معاینه کردن و گفتم دهانه رحم حدود ۳سانت باز شده و ریسکه باید استراحت مطلق باشی و شیاف تجویز کردن و...گفتن این چند هفته هم با سلامت بگذرونی تا بچه رسیده تر بشه و نیازی به دستگاه نباشه چون تو دوران اوج کرونا هم بود گفتن برات دردسر نشه ادامه دارد... @pezeshkezanan