eitaa logo
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
148 دنبال‌کننده
177 عکس
26 ویدیو
0 فایل
نیاز ساده‌ی من شنیدن صدای تو بود. تو دریغ کردی و من نوشتم... با من هم کلام بشید👈 @M5566M
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد بار این چند ثانیه رو نگاه کردم. بار اول چشمم به آقا بود بعد به مادر و غرور چشم‌هاش دفعه‌ی سوم به تلخندهاش دفعه‌ی چهارم به تلخندهاش . . . دفعه‌ی صدم به تلخندهاش... به نظرم مادر آقا محسن یک‌تنه اسرائیل‌و حریفه! @pichakeghalam
پارسال همین یکی دو روز آخر ماه رمضان بود که جواب آزمایشم رو گرفتم؛ مشکوک بود. یعنی چیزی باید سر جاش باشه که نیست، یا چیزی که نباید باشه و هست! دل توی دلم نبود. زبون روزه صبح و بعدازظهر از این مطب به اون مطب دنبال یک جواب درست و حسابی می‌گشتم. ته دلم می‌دونستم که هست. باهاش حرف می‌زدم. نوازشش می‌کردم، اسمش‌و صدا می‌کردم، بلند بلند می‌خندیدم تا اضطرابم بهش اثر نکنه. امروز جای خالیش خیلی درد می‌کنه! تموم این نه ماهی که ندارمش، از خدا خواستم یه جای خوب دور و بر خودش بده به بچم. همش میگم خدا کنه تو اون لحظه‌هایی که من از درد، چنگ می‌زدم به زمین، قلب کوچولوش درد رو حس نکرده باشه. هفته های اول با سوگواری گذشت. غم عجیبی بود. گریه و بهت و غمش با هیچی قابل قیاس نبود. امروز دلم یه جور عجیبی براش تنگ شده اما، نمی‌خوام دوباره اون روزها رو برای خودم تکرار کنم. تا میام بغض کنم، می‌رم تو صفحه‌های غزه و زل می‌زنم به عکس زن‌هایی که جسد بچه های چند روزه و چندماهه و چندساله‌شون رو بغل گرفتن. تشنه، گرسنه، تنها... نمی‌دونم، اون‌ها خودشون می‌دونن تو اون لحظه‌ها که ناامید زل می‌زنن به لب‌های ترک خورده‌ی بچه‌هاشون، چقدر شبیه حضرت ربابن؟ می‌تونن خودشون‌و، قلب ویروون و تنِ برهوتشون‌و گره بزنن به ایشون؟ وای از اون لحظه‌های پر مرگ... حالا که نگاه می‌کنم، بیشتر از هرکس و هرچیز، دلم تنگِ یه روضه‌ی مشتی کربلاست. اصلا روضه، روزای آخر ماه رمضون می‌چسبه. دلتنگ و تشنه و خراب... @pichakeghalam
دارم میام پیشت جاده چه همواره😍 هوا چقدر بوی عطر تو رو داره😍 @pichakeghalam
🤭 🖌ک مثل کلمه...کلمه مثل ضحی کیان، تکه های کوچک کارتن را ریخته بود کف اتاق. پشت به در نشسته بود و داشت به قول خودش کال‌دستی درست می‌کرد. انقدر توی کارش جدی بود که اصلا متوجه من نشد. کلیپسم را از کنارِ کلبه‌ی کاغذی برداشتم و رفتم آشپزخانه. نزدیک ظهر بود. نه ناهار داشتم نه کتابم را خوانده بودم. یکتا هنوز داشت سر تلویزیون با کیوان کل کل می‌کرد. کار هرروزشان بود. نگاهشان نکردم. تو فکر این‌که ناهار چی درست کنم رفتم کنار پنجره. پای کاج‌های ته کوچه، یک دسته‌ کلاغ‌ روی زمین دنبال هم می‌کردند. خندیدم:«کلاغا اومدن» کیان از اتاق و یکتا از جلوی تلویزیون دویدند سمت من. کرکره‌ را دادم بالاتر و خودم را کنار کشیدم. پنجره‌‌ی آشپزخانه کوچک بود. بچه ها کنار هم جا نمی‌شدند. پا کوبیدند و جیغ و گریه راه انداختند. هرکدام می‌خواستند نزدیک‌تر بایستند. شروع کردند به کتک‌کاری. کیوان کانال را عوض کرد و صدای تلویزیون را برد بالا. کارش شده بود همین که صبح تا شب کنترل به دست، زل بزند به این لعنتی. صداها مثل تیغ کاکتوس فرو می‌رفتند توی مغزم. کلافه شدم. دلم برای کمی سکوت لک زده بود. رفتم توی اتاق و در را محکم کوبیدم به هم. از کِی انقدر کم‌حوصله شده بودم؟ کابوس‌ها کلافه‌ام کرده بود. کم‌کم داشتم کم می‌آوردم. یک‌‌روز توی آینه موهای کم‌پشت شقیقه ام را دیدم و روز دیگر کتفم درد گرفت و روزهای بعد که دلم نمی‌خواست لام تا کام با کسی حرف بزنم و...حالا هم که حوصله‌ی سر و کله زدن با بچه ها را اصلا نداشتم. زخمم کاری شده بود! کج و کوله رو به قبله نشستم کف زمین. زانوهام تق صدا کرد. تکیه دادم به تخت. کتاب‌هام روی میز پاتختی چشمک می‌زد. قرآن برداشتم. دست کشیدم روی جلد. انگشت‌هام روی کاغذ زرشکی سُر خورد. بی هوا بازش کردم. چشم چرخاندم روی آیه‌‌های ضحی. همه‌ی این کلمه‌ها مال من بود:«ألَم یَجِدکَ یَتیماً فأویٰ» خدا نشسته بود روبروم و داشت از خالی شدنم کیف می‌کرد. کلامش مثل کافئین خزید توی رگ‌هام:«وَ لَسَوفَ یُعطیکَ ربُّکَ فَتَرضیٰ» اشک‌هام ریخت روی لَیلِ اذا سجیٰ. زل زد به چشم‌هام. شکستنم را که دید، بغلم کرد؛ محکم و پرتکرار... 🖌مهدیه‌صالحی @pichakeghalam
داریم به آخرین دست و پا زدن‌های رژیم شیطانی نزدیک می‌شویم ان‌شاالله دعا کنید...
🔴📣 فراخوان دعا برای موفقیت جبهه مقاومت و آزادی قدس 🔹با توجه به تشدید درگیری‌ها در جبهه‌های مقاومت و تاثیر دعا بر سرنوشت جنگ؛ برخی کاربران فضای مجازی با راه اندازی کمپینی با دعوت به قرائت همگانی بخش‌هایی از دعای امام سجاد (ع) در حق مرزبانان خواستار حمایت از رزمندگان شدند 🔹1﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ ، وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ (1) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و به عزّتت مرزهای مسلمانان را محکم و استوار ساز و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش و عطایای آنان را به توانگری‌ات کامل و سرشار کن 🔹﴿2﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ كَثِّرْ عِدَّتَهُمْ ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ ، وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ ، وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ ، وَ وَاتِرْ بَيْنَ مِيَرِهِمْ ، وَ تَوَحَّدْ بِكِفَايَةِ مُؤَنِهِمْ ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْر (2) خدایا بر محمّد و آلش درود فرست و تعدادشان را بیافزا و سلاحشان را تیز و برّا کن و اطراف و جوانبشان را محکم و نفوذناپذیر ساز و جمعشان را به هم پیوند ده و کارشان را رو به راه کن و آذوقه آنان را پی‌درپی برسان و سختی‌هایشان را به تنهایی کارساز باش و به یاری خود نیرومند ساز و به شکیبایی مددشان ده و آنان را در چاره‌جویی، دقت نظر عنایت کن
همش از برکت خون توئه.. @pichakeghalam