پیچَکِقَلَمْ🍃
تصادف، از من آدم دیگهای ساخته بود. بعد از چند روز آثار جسمی تقریبا محو شده بود ولی از درون تغییر ک
پاییز به آذر رسیده بود.
گذر زمان من رو برگردوند به روزگار عادی.
روی گوشیم تلگرام نصب کرده بودم و اولین کانالی که بهم معرفی شد وعضو شدم کانال عفاف و حجاب بود.
یادمه بعد از مدتی توی کانال اطلاع دادن که قراره روزی دو پارت داستان بارگزاری بشه.
من خیلی وقت بود از داستان فاصله گرفته بودم. تنها رمانهایی که توی ذهنم بود بامداد خمار بود و دالان بهشت!
اما وقتی اولین قسمت رهایی از شب رفت توی کانال، دوباره پرواز کردم به آغوش کلمات. با هربار خوندنش چیزی درون میجوشید که قابل وصف نبود.
من برگشته بودم به دنیایی که سالها ازش فاصله گرفته بودم! و مطمئن بودم هیچ داستان و رمان دیگهای نمیتونست این حالت رو در من بهوجود بیاره.
هر صبح و عصر غرق میشدم توی جملههاش و
مطمئن بودم من به اون لحظهها و اون لذت و شورِ وصف نشدنی تعلق دارم!
و این معجزهی کلمههای ف.مقیمی بود!
@pichakeghalam
رهایی ازشب، به من هم حس رهایی میداد و داشت از دنیای خشک و بیکلمه و بیقلم نجاتم میداد.
ارتباط گرفتن با نویسنده کار دشواری نبود. به محض ارسال اولین پیام، خلوص و باور و صداقت بود که از پشت صفحهی گوشی منعکس شد.
شروع رابطهی ما، مصادف شد با تولد بخشی از من که سالها مرده بود!
بعد از رهایی، نوبت بهجانِاو بود که توی کانال رسمی ف.مقیمی منتشر میشد و جهانِ جدیدی رو برام ترسیم میکرد،
و بعد از اون رسیدیم به.... برگزیده!!
من اینجا میگم برگزیده
ولی شما بخونید یک جهان رؤیای آغشته به واقعیت که درست پهن شده بود وسط زندگی تکتک ما مخاطبها و داشت از ما، آدمهای جدید میساخت!
(این قضیه انقدر وسیع و پررنگ بود که هدیه تولد یکی از اون سالهام شد یه کیک با تمِ برگزیدهی ف.مقیمی)😄
@pichakeghalam
پیچَکِقَلَمْ🍃
رهایی ازشب، به من هم حس رهایی میداد و داشت از دنیای خشک و بیکلمه و بیقلم نجاتم میداد. ارتباط گرف
دیگه وقتش رسیده بود،
باید تلنبارِ کلماتِ ذوقزده رو بیرون میریختم تا باز برنگردم به رکود و رخوت.
و اولین جملهها رو نوشتم....
#دلنوشته
#اورشلیم
#نقطهی_تسلیم
در میانِ زمهریرِ این سرزمین ،
پشتِ میله های زرّینِ این نقاب ،
در هیاهویِ سمفونیِ سفّاکِ ابلیسهای زوهر تبار ،
که از سیاهیِ بالهای مقدسشان ، نقطه چینِ رسواگرِ خون پیداست ،
جاودانگی را بر میگزینم ، که دیگرَم به این دوزخِ مرداب زده نیاز نیست !
که در معابدِ تاریکِ بی خدایشان ، مست از آغوشِ معبودی هستم ، که چشمه ی وجودم ،سجدهگاهِ رهاییِ روحم شده...
بخوان به معراجِ بندگیات مرا !
من از سوزانیِ شعله های عصیانِ این جماعت ، به تسلّـای صامتِ صدایت آرامم ؛
وقتی در رگهای خشکیده ام ،
آیه ی *فقل حسبیالله*
میریزی و نوشدارویِ به هنگامِ تمامِ غریبانه هایم میشوی!
دوستت دارم ای یقینِ بیزنگار !
دوستت دارم ای خدای ثانیه های ملتهب !
دوستت دارم و در این بزنگاهِ رزم ،
تنها در آستانهی پرستشِ تو ،
به زانو در می آیم...بی نقاب!
#برگزیده
#ف_مقیمی
@pichakeghalam
پیچَکِقَلَمْ🍃
دیگه وقتش رسیده بود، باید تلنبارِ کلماتِ ذوقزده رو بیرون میریختم تا باز برنگردم به رکود و رخوت. و
انتشار متنهام توی کانال ف.مقیمی (که دیگه اسمش شده بود قلمداران)،
اون هم پشتبندِ هر قسمت برگزیده،
مصممترم میکرد برای نوشتن!
تازه داشتم امامم رو میشناختم و معنی تسلیم حکمت خدا شدن رو ذره ذره فرو میدادم توی رگهام. هر روز پر میشدم از عشق و خواهش و کلمه!
آیههای الرحمن تا تهِ جونم رسوخ میکرد و از نعمتهای انکار نشدنیِ زندگیم لذت میبردم.
راه حرفهای شدن رو بلد نبودم اما با همهی کم و کاستیها و نابلدیها،
خانوم مقیمی مثل کوه پشتم بود!
قدم قدم دستم رو گرفت و پیش برد.
استاد معرفی کرد،
همکلامِ خلوتِ نوشتههام شد.
قصههام رو میخوند و پا به پای زمینخوردنهام میایستاد!
از همون موقعها تا همین حالا که هنوز هم جرأت نکردم بدون کمکش توی مسیر راه برم!
آذرِ امسال،
نهمین سال تولد دوبارهی منه!
منی که فقط با خوندن و نوشتن زندهام
و تا نویسنده شدن یک دنیا فاصله دارم!
همهی اینها رو خودش میدونه،
اما دلم میخواد اینجا هم بمونه به یادگار که
هیچوقت یادم نره چقدر خدا دوستم داشت
که رفیق و استادم ف.مقیمی رو سر راهِ زندگیم گذاشت...
اینها رو نوشتم که بگم:
ف.مقیمی
برای ثانیههایی که قلبم رو به زندگی برگردوندی
و برای بودنت پای خامیِ قلمم
دوستت دارم♥️
@pichakeghalam
پیچَکِقَلَمْ🍃
انتشار متنهام توی کانال ف.مقیمی (که دیگه اسمش شده بود قلمداران)، اون هم پشتبندِ هر قسمت برگزیده،
ماجرای برگشتم به دنیای نویسندگی تموم شد اما
برکت این رابطه اونقدر زیاده که باید دربارهی اونها هم یه روز بنویسم.
حالا شما بگین!
من اینجام👈 @M5566M
پیچَکِقَلَمْ🍃
#عاقبتبهخیری _یک اردیبهشت همهی زورش را میزد تا خورشید بریزد کف خیابان. بعد از چهار ساعت رانندگ
من باور دارم که ظرفها هم میتوانند عاقبت بهخیر شوند🌱
#سینیِخاطرهسازِخانهیما
@pichakeghalam
پیچَکِقَلَمْ🍃
من باور دارم که ظرفها هم میتوانند عاقبت بهخیر شوند🌱 #سینیِخاطرهسازِخانهیما @pichakeghalam
مواد کیک را که هم میزدم پیامک مادرها یکی یکی میرسید.
اصلا از اول قرار بر همین بود؛
که برای مراسم امروز بچهها، پولها بگذاریم روی هم و بعد از تشییع شهید، توی نمازخانهی مدرسه یک سفرهی خوشمزهجات به نام حضرت مادر پهن کنیم.
بچهها خودشان روضه بخوانند،
خودشان سینه بزنند،
خودشان عزا بگیرند و
وسط شور هیئت کوچکشان، طعام متبرک به نام بالندهی حضرت فاطمه بخورند!
پیامکها که میرسید میگفتم نه!
صفر تا صد کیکها پای خودم!
بوی هل و گلاب نذری پیچید توی خانه و مثلثهای شیرین یکییکی عمل آمدند.
عطر مقدس کیک و بوی باران و تلخیِ خبر آوارگی کودکان لبنان،
شور انداخت به دلم که ذره ذرهی این کیکها باید حراجِ هدفی بزرگتر بشود!
مقاومتی که در مراسم معصومانهی حضرت زهرا تقویت بشود،
حتما ریشهی اسقاطیل را خواهد سوزاند.
همهی کیکها به شوقِ مقاومت خریداری شد!
به دست مادرهای سربازانِ کوچکِ فرزندِ عزیزِ فاطمه(س)🖤
@pichakeghalam
توفیق امروز،
دمی نفس کشیدن در جوار شهید گمنام🤍
خدا را سجده
خدا را سجده
خدا را سجده
@pichakeghalam
حال امروزشون رو خریدارم😭😍
برگشت به خونه،
حتی اگر از خونه فقط تیکههای شکستهی آجرهاش باقی مونده باشه
دلنشینترین حس دنیاست❤️❤️
#حزبالله_پیروزاست
@pichakeghalam
نظمِاَعدادبههَمریختهاَزرفتَنِتو
یِکنَفَررَفتهولیهیچکَسیاینجانیست😔
@pichakeghalam
Mahmoud Karmimi01-Karimi-Ashke-Yas.mp3
زمان:
حجم:
5.4M
😭😭😭
آه
آه
آه
بمیرم برات زهرا جان😭😭😭
@sharaboabrisham
.