eitaa logo
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
202 دنبال‌کننده
288 عکس
42 ویدیو
1 فایل
نیاز ساده‌ی من تنها شنیدن صدای تو بود. تو دریغ کردی و من نوشتم... با من هم کلام بشید👈 @M5566M
مشاهده در ایتا
دانلود
برای هرکدوم از این‌ توییت‌ها میشه یک کتاب نوشت. مگه نه؟
پدرِ امام رضای عزیزم! تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی توشیرازی،خراسانی،قمی،آری تو ایرانی کنون دریای طوفانی است ایران، ناخدایی کن نمک گیر تبار توست این کشور، دعایی کن! 🌱 @pichakeghalam
هدایت شده از دیمزن
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و این هم ترفندها و ریزه کاری هاش که به دوستان نزدیکش یاد می داد. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
من کنار پدربزرگم نبودم وقتی از اتاق عمل آمد بیرون. اما آن‌هایی که شب‌های نقاهت را توی بیمارستان کنارش بودند می‌گفتند مدام خیال می‌کرده توی مسجد است و دارد قرآن می‌خواند! پدربزرگ من، سال‌هاست که روزها می‌نشیند روی صندلی و قرآن بزرگش را می‌گذارد روی زانوهاش و نمی‌دانم چند روز یک بار همه‌ی آیات را ختم می‌کند. پدربزرگ من آن روز که رفت اتاق عمل بخاطر سُر خوردنش روی یخ‌های سَرِ صبح کف خیابان بود وقتی برای نماز داشت می‌رفت مسجد! می‌خواهم بگویم آدمیزاد، مویرگ‌های مغزش و سلول‌های قلبش را به هرچیزی عادت بدهد، سر بزنگاه جایی که اراده از کار میفتد همان چیزِ عادت‌وار ناخوداگاه از وجودش می‌زند بیرون! نشسته بودیم پای تلویزیون که صدا و سیما را زدند. اولین صدای بمب همه‌ی ما را از زمین کَند! همه‌ی مایی که از پشت قاب فقط شاهد ماجرا بودیم! صدای یاحسین و یا صاحب‌الزمان خانه را برداشت. روی پا بند نبودیم. انگار بمب، مستقیم خورده بود وسط قالی کرمی خانه‌ی ما! صدای بمب، همه‌ی ما را از زمین کَند اما را نه! او نشسته بود و مأموریتش را با حرفه‌ای‌ترین و زیباترین شکل ممکن انجام می‌داد! دست‌ها را مثل یک سلاح بی‌انکار آورده بود بالا و گرفته بود روبروی شرارت‌های خونخوارترین رژیم جهان! او، درست همان لحظه که قرار بود غریزه‌اش به کمک اراده‌اش بیاید، عادت‌هاش از وجودش زد بیرون؛ روی سکو ماند و شجاعت و غیرتش پهن شد توی رسانه‌های دنیا! @pichakeghalam
سلامتی سایه‌ی سرمون نائب برحق حضرت صاحب‌الزمان سیدعلی خامنه‌ای صلوات @pichakeghalam
17.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان ناقابلی دارم که حاضرم برای حق و حقیقتی که شما از آن می‌گویید، فدا کنم حضرت عشق ❤️ @pichakeghalam
خواب دیدم دارم روزشمار جنگ را می‌نویسم، در حالی‌که شش روز‌ گذشته و من همه‌ی روزهای قبل را جا مانده ام! عیبی ندارد.خوابم را به فال نیک می‌گیرم. من، آدم نشانه‌ها و تلنگرهای گاه و بی‌گاهم ششمین روز جنگ، دقیقا همان روزی‌است که امامم از پشت قاب من را مخاطب کلمه‌هاش قرار داد و گفت: محزون نباش... بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم @pichakeghalam
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
ششمین روز بود امروز آقا. راستش توی این شش روز توی زندگی ما خیلی چیزها عوض شده! این‌ها را شاید روزهای بعد بیشتر برایتان تعریف کنم. من به هرچیزی که فکرش را بکنید فکر کرده‌ام این چند روز. از علت پیدایش زمین و آدم و خودم گرفته تا چشم‌های لرزان آدم‌های شهر. دست خودم نیست آقا! من هیچ‌وقت جنگ را این‌قدر از نزدیک ندیده بودم. ندیده بودم چون توی همه‌ی این سال‌ها طعم شیرین امنیت مثل هوا برایم عادت بود! حالا این را نمی‌گویم که یک‌وقت خدا نکرده خیال کنید دلم برای امنیت و جان خودم و بچه‌ها لرزیده؛ نه! همه‌ی ما فدای سلامتی وجود نازنین شما! اما آقا راستش من دلم برای در و دیوار این سرزمین بدجور لرزیده! برای مردمک‌های نگران همین مردم که شاید تا هفته‌ی پیش بد و بیراه از دهانشان نمی‌افتاد. شش روز گذشته و من با هرشب بیداری، دلم شور ایرانم را می‌زند. دلم شورِ خیلی چیزها را زده این چند روز. اما راستش دارم به در و دیوار می‌زنم که نگویم...همه‌ی دغدغه‌ام...فقط شمایید! من به شما بیشتر از هرچیز و هرکسی فکر کرده‌ام. هی طول و عرض خانه را بالا و پایین رفته‌ام و به همه‌ی توصیه‌های چندساله‌ی شما فکر کرده‌ام. به اینکه کتابم را اگر بتوانم بنویسم لابد ته دلتان کمی ذوق می‌نشانم. از شما چه پنهان دیروز از تصور آن لبخندی که بعد از دیدن کتابم به لب می‌آورید با آن حال خراب نشستم و چند صفحه نوشتم! تمام این شش روز، اگر بلند شدم و دستی به خانه کشیدم و دل بچه‌ها را آرام کردم نذر سلامتی شما بوده. می‌دانید آقا؟! سنگر من، جبهه‌ی من، زیادی کوچک است. اما من همه‌ی در و دیوار آن را، با همه‌ی دلواپسی‌هام با همه‌ی دل‌لرزه‌هام به نام شما آویزان کرده‌ام! @pichakeghalam