eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۶۷ از صبح تا الان در خونه نشسته بود... حوصله اش سر رفته بو
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۶۸ روی تخت نشسته بود... و به چادر آویزانش خیره مانده بود. نمیدانست چادر را سرش کند یا نه؟! دوست داشت، چون خواستگاری مریم هست و خانواده ها هم مذهبی هستند؛ به احترامشان چادر سرش کند... اما از کنایه های بقیه خوشش نمی آمد. _مهیا بابا! پس کی میری؟ دیرت شد! _رفتم... تصمیم اش را گرفت روسری سبزش را لبنانی بست...و چادر را سرش کرد! به خودش در آینه نگاه کرد؛ اگر دست شکسته اش نبود؛ همه چیز عالی بود.کیفش را برداشت و از اتاق خارج شد.... _من رفتم! مهلا خانم صلواتی فرستاد. _وای احمد آقا! ببین دخترم چه ناز شده...! مهیا کفش هایش را پایش کرد. _نه دیگه مهلا خانم... دارید شرمندمون میکنید.خداحافظ! _مهیا مادر! این پوستراتو بزارم انباری؟! _آره... به طرف در رفت....اما همان قدم های رفته را برگشت. _اگه زحمتی نیست بندازشون دور... نمیخوامشون! سریع از پله ها پایین آمد. در را باز کرد و مسافت کوتاه بین خانه خودشان و مریم را طی کرد...آیفون را زد. _کیه؟! _شهین جونم درو باز کن! _بیاتو شیطون! در با صدای تیکی؛ باز شد.مهیا وارد خانه شد. دوباره همان حیاط دوست داشتنی... دستش را در حوض برد. _بیا تو دخترم! خودتو خیس نکن سرما می خوری. _سلام! محمد آقا خوبید؟! _سلام دخترم! شکر خدا خوبیم. چه چادر بهت میاد. مهیا لبخند شرمگینی زد. _خیلی ممنون!شهین جون کجاند؟! _اینجام بیا تو... باهم وارد شدند.با شهین خانم روبوسی کرد. برای سوسن خانم و همسرش حاج حمید فقط سری تکان داد و به نرجس حتی نگاهی ننداخت... _مهیا عزیزم!مریم و سارا بالان... _باشه پس من هم میرم پیششون... از پله ها بالا رفت. سارا کنار در بود. _سلام سارا! سارا به سمت مهیا برگشت و او را در آغوش گرفت. _خوبی؟!تو که مارو کشتی دختر! _اصلا از قیافت معلومه چقدر نگرانی! _ارزش نداری اصلا! در اتاق مریم باز شد و شهاب از در بیرون آمد. دخترها از هم جدا شدند...مهیا نمی دانست چرا اینقدر استرس گرفته بود. سرش را پایین انداخت. _سلام مهیا خانم! خوب هستید؟! _سلام!خوبم ممنون! شهاب حرف دیگه ای نزد. شهین خانم از پله ها بالا آمد. با دیدن بچه ها روبه مهیا گفت: _چرا سرپایی عزیزم! بفرما برات شربت اوردم بخوری... _با همینکارات عاشقم کردی...کمتر برا من دلبری کن! شهاب دستش را جلوی دهنش گذاشت، تا صدای خنده اش بلند نشود و از پله ها پایین رفت.سارا و شهین خانم شروع به خندیدن کردند. _آخ نگاه! چطور قشنگ میخنده! شهین خانوم بوسه ای روی گونه ی مهیا کاشت. _قربونت برم! مهیا در را زد و وارد اتاق شد. _به به! عروس خانم... با مریم روبوسی کرد و روی صندلی میز آرایشی نشست.مریم سر پا ایستاد. _به نظرتون لباسام مناسبه؟! مهیا به لباس های یاسی رنگ و چادر نباتی مریم نگاهی انداخت.سارا گفت: _عالی شدی! مهیا چشمکی زد و شروع کرد زدن روی میز... _عروس چقدر قشنگه! سارا هم آرام همراهی کرد. _ان شاء الله مبارکش باد! _ماشاء الله به چشماش!! _ماشاء الله!! مریم، با لبخند شرمگینی به دخترها نگاه می کرد.با صدای در ساکت شدند.صدای شهاب بود. _مریم جان صداتون یکم بلنده. کم کم بیاید پایین رسیدند. سارا هول کرد: _وای خاک به سرم...حالا کی مارو از دست حاج حمید و زنش خلاص میکنه! دختره ها، همراه مریم پایین رفتند.محسن با خانواده اش رسیده بودند.مریم کنار مادرش ایستاد.سارا و مهیا هم کنار پله ها پشت سر شهاب ایستادند... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 آنقدر مرا سنگ زده شیطان که زخمی شده این بال و پرم آقا در حین گناه بودم و میدیدی ای خاک دو عالم بہ سرم آقا 😞🥀 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🕊🌷 شهدا 🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. https://eitaa.com/piyroo
شكرلله پرچم مشكی روضه باز علم شد ... ▪️سلام بر محرم ▪️سلام بر حسین ▪️سلام بر عشاق‌الحسین 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ باش ، نه هیئتی . زیرا اگر‌ گرم هیئت بشوید ، را آن‌گونه که خود ‌دوست ‌داريد و باب ميلتان ‌است ‌می‌سازید و هرکس که ‌با میل شما ‌مخالف باشد ‌می‌گویید با (ع) ‌مخالف ‌است ! ولی اگر باشید هیئت و رفتارتان را بر مبنایِ (ع) ‌می‌سازید ، هیئتی ‌شدن کاری ندارد . . کافی است ‌‌ریش بگذارید و با پیراهن ‌مشكی ‌از این هیئت به آن هیئت ‌بروید شدن است که دشوار است؛ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🔴 مراسم فرقه انگلیسی شیرازی‌ها با منبر طلایی 🔹به قول امام موسی صدر توی این مجلس یزید هم سینه میزنه ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
دلنوشته: چطور باید جواب خستگی هاتوبدیم؟😭 بخواب و استراحت کن به اندازه تمام سال‌ها و شب‌ها و روزهای بی‌قراری‌ات برای مستضعفان خسته‌ای، خدا هم نخواست اینقدر خودت را به آب و آتش بزنی برای مردمی که ولی و امامشان را یادشان رفته و شب‌ها و روزها وسال‌ها را بی‌اضطرار طی می‌کنند...🙂 بخواب و استراحت کن و ما را حلال کن.. که آنچه حقت بود در مورد تبیین اهداف و آرمان و اعمالت بیان نکردیم.. کاش قدرتو بیشتر میدونستیم...💔 برای ایرانِ مون دعا کن سید...😔 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🦋 بانوجـٰان..این‌رابـدان☝️ توڪہ‌باوقـٰار☺️راه‌میروۍ... بادڪہ‌چـادرت‌راپریشـٰان‌مۍڪند وتودست‌هایت‌رانذرمرتب‌ڪردنش‌مۍڪنۍ؛ خداآن‌بـٰالاقدح‌قدح‌🔗 غرورمۍفروشـدبہ‌فرشتگـٰانش.✨ ڪہ‌این‌بودبنده‌اۍڪہ‌گفتم‌سجده‌اش‌ڪنید اشرف‌مخلوقـٰاتم‌رابنگریـد.. ڪہ‌چہ‌عـاشقانہ‌💌برایم‌بندگۍمۍڪند ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
sticker_mazhabi(53).mp3
10.63M
هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد حــــرم رقـیه‌ست تنها حـرمی که روضــه خون نمیخواد حــــرم رقـیه‌ست... 🎤کربلایی محمدحسین_حدادیان 🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
◾️روضهٔ سه ساله... 🏴خاک قدمِ رقیه باشی عشق است زیر علمِ رقیه باشی عشق است 🏴با مهدی صاحب الزمان از ره لطف یک شب حرم رقیه باشی عشق است التماس دعا.صلوات ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
°•°•°•°°••🖤 دستان کوچک و سفیدش را محکم به دور عروسک حلقه کرده بود . این روزها کارش این بود، کمی که میترسید و میلرزید، به جای بازی فقط عروسکش را در دستانش میفشرد. قطره های عرق سرد، مانند شبنم روی گونه هایش نشسته بودند. لبانش خشک و صدای بی رمقی از حنجره اش شنیده میشد. به افق خیره بود... . آنقدر اشک ریخته بود و ‌ناله زده بود، دیگر توان‌ روی پا ایستادن نداشت -همه نگران او بودند- ناگهان از جا بلند شد و -اینبار همه نگران تر به او خیره شدند- به سختی قدم برمیداشت. رسید و نگاهش خیره ماند... کمی بو کشید شاید داخل ظرف آب و غذا باشد! اما، نه... با دستان نیمه جانش پارچه را کنار زد. کمی مکث کرد. سرگردان بود، حیران تر شد. آنچه را میدید باور نمیکرد... -صدای شیون و ناله اطرافیان بلند بود- شاید نمی‌خواست باور کند تمام تلاشش را میکرد که قبول نکند یک سر در میان ظرف است؛ شاید هم سر پدر... آنقدر خونین و پاره‌پاره بود که تشخیص سخت و ناممکن بود. اما دخترها که جانشان به پدر وابسته است! بوی پدر را از چند فرسخی هم احساس میکنند. حال او در مقابل پدر، پدر با سر مقابل او... -عمه نگران حال رقیه بود- آری رقیه عزیز دردانه‌ی بابا نشسته بود کنارش و آرام در گوش پدر نجوا میکرد... پدر؟!کجا بودی؟ چرا دیر آمدی؟ پدر چرا موهایت به رنگ خون در آمده؟! چرا دندان هایت...؟؟ هق هق کنان ادامه میداد: -عمه دیگر توان تحمل این لحظات را نداشت- بابا؟! چرا نبودی که جلوی دستِ بی حیایِ شمر را بگیری؟ چادرم...گوشواره ام...دندان هایم... اما نگران نباش، نگذاشتم چادر از سرم بیفتد! دیدی کمرم را؟ مانند کمر مادرت خم شده چقدر شبیه او شده ام. بابا... تو نبودی به عمه ام جسارت کردند با...با...بابا لکنت زبان گرفته ام... آخ پدر... چشمانش را بست‌ که مانند قدیم، خود را در آغوش پدرش تصور کند. زمان از لحظه گذشت به دقیقه رسید، دقایق طولانی شد... -عمه نگران تر شد، ترسید- رؤیای رقیه به واقعیت پیوسته بود. حال او با پدر بازی میکرد و... -دور رقیه جمع شدند. و .... امان از دل زینب- •°[زن‌غساله‌چه‌میدید‌که‌با‌خود‌میگفت مادرت‌کاش‌به‌جای‌تو‌پسر‌می‌آورد]°• 🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا