eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه رحمتت بر ماست؛ می‌دانم که می‌آیی ز اشک دوستان پیداست؛ می‌دانم که می‌آیی گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا تو تنها و علی تنهاست می‌دانم که می‌آیی السلام علیک یا ابا صالح المهدی💚 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🔔آیا روی طاقچه منزلتان خاک میخورد⁉️ 💠امام صادق عليه السلام : 📛خانه اى كه در آن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: 1️⃣ بركتش كم میشود 2️⃣ فرشتگان آن را ترك مى كنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) 3️⃣ شياطين در آن حضور مى يابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است،آرامش ندارند ) 👌خواندن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند 📚كافى، ج 2، ص 499، ح 1. ✅قرآن ودعا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹کلیپ های حجاب136 حتما دانلود گردد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
جای شهید همت خالی که خانومش تعریف میکرد: بهش گفتم : ابراهیم آخه چرا اینقدر خوشگله؟ گفت : چون تا حالا با این چشمام گنـــ❌ــاه نکردم .... 🌷 یادش با ذکر 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
ازدنیا که بگذریم.... ازهمان دلبستگی هایمان... همان خود خودمان! ازهمه ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق... لایق شهادت. شهید کسی ست... که جز خدا...دیگرکسی رانمی بیند. وما کسانی هستیم، که جزخود کسی رانمی بینیم... همه ی اینها حرف های تکراری ست... بارها نوشته ایم... بارها درجاهای مختلف خوانده ایم... چقدر در گوشمان اینها را گفته اند... خسته شده ام از این همه تکرار... تکرار حرف هایی که باید عمل شوند، ولی جایشان می شود؛همان پشت گوش... من_چقدر_محتاجم... محتاج یک نگاه... محتاج یک تلنگر ناب... محتاج یک عشق واقعی... عشق به حضرت عشق... خدایا.... از این تکرارها به تو پناه می برم... پست هایم را که مرور میکنم... آنجاست که می فهمم... چقدرعقب هستم... خودم از حرف هایم... خدایا ما را به کاروان عشق ملحق کن... آمین اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
"و فدینه بذبح عظیم" یعنی امام حسین(ع)بزرگترین قربانی عالم است 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
▪️ بالاتر از ایثار جان 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. حضرت ابراهیم علیه‌السلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ https://eitaa.com/piyroo
🌸 رهبرانقلاب: شغل اوّل زن تربیت فرزند است. نمیگوئیم شغل دیگر نداشته باشد، اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسی‌ترین و پراهمیت‌ترین شغل زن، مادری است. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
شهیده عصمت پورانوری برای کسب اطلاعات بیشتر نام ایشان را در اینترنت جستجو کنید.... شهید شاخص سال ۱۳۹۸ 🌹🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
💚 خداوند عزّوجلّ فرمود: 🌹هر‌ڪه مرا ياد ڪند، همدمش می‌شوم. ✍حدیث قدسی ، 📚 منبع : ڪافي، ج 2، ص 496 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
💠نوشته های محمد جواد / صدو پنجاه و سه 🌷.. می گفت: خواب بود، ولی همه چیز واضح و روشن و طولانی گفت : رزمایش بود محمودرضا هم بود با لباس رزم؛ کلی باهم حرف زدیم، آخرش محمود گفت :چیزی میخوای ازم؟ گفتم محمودرضا هیچی‌‌... فقط...تو رو خدا بهش زیاد سر بزن.... نگاهم کرد و صورتمو بوسید و گفت بیا بریم، گفت بلندشو بریم پیشش اومدیم تو یه خونه متروکه.‌‌، اومد.... بُدو همدیگرو بغل کردن... از صورت و پیشونی و لبش بوسید و بغلش کرد؛ ما سه تا کنارهم بودیم..... گفت: زود بلندشد رو زانوهاش نشسته بود.... 🌷گفت بچه ها! بخدا من زنده ام... پیش شما هستم...‌ شما چرا نمیدونین که من کنارتونم....؟ گفت: هم نوازشمون کرد، هم غفلتمون رو به رومون آورد...!! و ما چه میدانیم"عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ"یعنی چه؟؟ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✒️ در سال 1376 در دانشکده🏢 افسری امام حسین (علیه‌السلام) خدمت مقام معظم رسیدیم.همه نیروها 👥در میدان صبحگاه در گروهان های خود شدند. بعد از قرار گرفتن حضرت آقا 💞در جایگاه، به دستور ایشان همه نیروها جلوی جایگاه آمدند. 💂همه هجوم آوردیم که به حضرت آقا باشیم؛ رهبری شروع به سخنرانی 🎤کرد. شهید مجیری بلند شد و گفت: آقا من میخواهم دو تا خدمتتون بگم‼️ حضرت آقا گفتند: بگو ؛ چه چیزی میخوایی بگی؟☺️ عبدالرضا گفت: آقا دو تا دارم؛ اوّل اینکه دوست داریم تشریف بیارید دانشکده🏢 ما در و دوّم اینکه دعا کنید من شــ🌷ـهید بشوم!با این صحبت بین همه نیروها افتاد و همه می‌گفتند آقا برای ما دعــا 📿کن. رهبری گفتند: یعنی همتون می خوایید بشوید؟ همه نیروها گفتند؛ بله 😇؛ حضرت آقا گفتند همتون شهید بشوید سپاه چیکار کنه پس؟! نیرو می خواد! و بعد گفتند دستان✋ تون را بلند کنید و کردند: پروردگار❣ مرگ ما را درراه خودت قرار بده.🕊 ✍ به روایت همرزم شهید 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
💠 🌸زیارت بر شانه های پســر🌸 مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته . شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت . مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود . علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد . باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود . آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند. 🌹 (کرمان) ❤️ ❤️ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت هفدهم: یک شبِ بی حاصل اون شب بارها از روی اجساد متلاشی شده که نمی دونستم ایرانی هستند یا عراقی عبور کردم. بارها لابلای سیم خاردارها گیر افتادم و هر بار بخشی از بدنم، خصوصا دستام پاره و زخمی می شد. این گشت و گذار بی هدف و رنجاور تا سپیده صبح ادامه داشت. هوا کم کم داشت روشن می شد. یه جایی توقف کردمو نماز صبحو خوندم. اطرافمو به دقت نگاه کردم دیدم در فاصله ی نسبتا دوری(البته برای من که توان و رمقی نداشتم) پایگاهی دیده میشه بدون معطلی و با خوشحالی به سمتش راه افتادم. هوا گرگ و میش بود و با زحمت زیاد خودمو به نزدیکی پایگاه رسوندم. بنظر خیلی شبیه پایگاهی بود که سرِ شب از اون حرکت کرده بودم. خیلی احتیاط می کردم که مبادا منو ببینن به همین خاطر بیشتر سینه خیز می رفتم. از اینکه ناغافل اسیر بشم خیلی می ترسیدم و ترجیح می دادم شهید بشم و گیرِ بعثیا نیفتم. وقتی نزدیکتر شدم با تعجب دیدم خودشه. برای اینکه مطمئن بشم سری به اتاقا زدم و همون اتاق مخروبه و تخت شکسته ، دبه ی سوراخِ داخل محوطه و خمیر ریش وباقی ماجرا. میخواستم از شدت عصبانیت داد بکشمو بزنم تو سرِ خودم. چه اتفاقی افتاده! چرا دوباره برگشتم اینجا؟ لحظاتی مات و مبهوت بودم و متحیر از اینکه پس این همه تلاش و بی وقفه ساعتا سینه خیز و دوِ مارتن با یکپا رفتن و یه شب کامل از اون همه موانع عبور کردن ، حالا به نقطه شروع ختم شده. ساعتا فقط دور خودم چرخیده بودم و دوباره برگشته بودم سرِ جای اولم. خدا نکنه انسان ناامید و درمونده بشه و بفهمه تلاشهاش بی نتیجه س. آیا دوباره تا شب اینجا بمونم تا آفتاب غروب کنه و تلاشمو برای دور شدن از دشمن و رسیدن به جبهه خودمون آغاز کنم؟ با چه امیدی. با چه توشه و توانی؟ داشتم از تشنگی هلاک میشدم. مگه میشه بیشتر از این تلاش کرد؟ چقد زجراور بود وقتی میدیدم این شده نتیجه از سرِ شب تا سپیده صبح تلاش کردن و آخرشم هیچ و پوچ. سرگیجه گرفته بودم و فقط دورِ خودم چرخیده بودم. تلاش برای هیچی، بلکه بدتر از هیچی. اگه می موندم و این همه انرژی مصرف نمی کردم لااقل جونی برام باقی مونده بود. حسابی به هم ریخته بودم. هیولای مرگ دور سرم می چرخید و مرتب چشمام سیاهی می رفت. جسمم که هیچ درب و داغون بود، روحیه ام رو هم باخته بودم! خیلی نا امید شدم. احساس میکردم ساعات و لحظات آخرِ عمرمه. تشنگی و گشنگی امونمو بریده بود و ضعف بر همه اعضای بدنم حاکم شده بود. دیگه به زحمت می تونستم بدنمو تکون بِدم. مثل تنه درختی خشکیده گوشه ای افتادم و از شدت خستگی ناخواسته چشمام روی هم قرار گرفت و خوابم برد. انگار نه انگار وسط معرکه و آتش دوطرف گیر افتاده بودم. نمی دونم چقد خوابیدم ولی بنظر میومد یکی دو ساعت با اون همه صدای انفجار خواب بودم... ✍رحمان سلطانی ادامه دارد ⏪ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت هیجدهم : تسلیم سرنوشت از خواب که بیدار شدم. کمی بدنم آروم گرفته بود. راستش نمی دونم خواب بود یا بیهوشی ولی هر چه بود باعث شد مقداری تجدید قوا کنم. مدتی را با خودم کلنجال رفتم که چه کنم. به امید پیشروی رزمنده ها همینجا بمونم شاید فرجی بشه ، یا کار دیگه ای انجام بِدم. اگه نیومدند چه؟ اصلا چقد بمونم؟ نه عاقلانه نبود. پیاده روی شبانه هم که فایده نداشت. روزم اگه حرکت کنم منو می بینن. دیگه داشتم کلافه می شدم. بعد از دقایقی طولانی و مرور نقشه های مختلف بالاخره به این نتیجه رسیدم که تنها راه چاره اینه که با چشمِ روز حرکت کنم، بلکه به جایی برسم. حداقل مثل دیشب دور خودم نمی چرخم. هر چه بادا باد. دیگه بدتر از این وضعی که توش گرفتارم پیش نمیاد که. این بود که عزممو برای حرکتی جدید جزم کردم و با برانداز کردن چهار طرف ، به سمت و سویی که بیشتر احتمال می دادم جبهه خودی باشه حرکتم کردم. خیلی امیدوار بودم روشنی روز به من کمک کنه تا بتونم بسلامت به مقصد رسیده و از این مهلکه خلاص بشم. ناگفته نمونه احتمال اسارات هم بود و بیشتر از روزای قبل احتمال داشت در دام دشمن گرفتار بشم. لذا دوراندیشی اقتضا داشت وسیله ای همراه داشته باشم که اگه احیانا ناغافل با دشمن مواجه شدم ، بتونم از آن استفاده کنم. یه دونه زیر پوش سفید برداشتمو زیرِ پیراهنم گذاشتم و راه افتادم. افتان و خیزان ،با سینه خیز توجاهایی که در معرض دید بودم تا دویدن روی یه پا جاهایی که مقداری استتار و پوشش بود. خلاصه همه جوره ترفندی رو بکار بستم و با خودم میگفتم این دیگه روز آخره . اگه بجایی نرسم از تشنگی هلاک میشم. نزدیکای ظهر از دور خاکریزی را دیدم که بنظرم متفاوت بود از خاکریزی که به آن حمله کرده بودیم. بافت و ترکیب منطقه هم کمی فرق داشت. حجمِ نیزار بیشتر بود و تعداد نخلای سوخته هم به نظر بیشتر از اون منطقه ای بود که سه شب فقط از اون عبور کرده بودیم. قبل از خاکریز فقط یه مرداب بود و هیچ نشون و اثری از نیروهای خودی یا دشمن پشت خاکریز دیده نمی شد و مردد بودم که به اون سمت برم یا نه. از سویی بافتِ متفاوت منطقه به من امید می داد که احتمالا این خاکریزِ ایران باشه ، یا حداقل متروکه باشه و به خط خودمون نزدیک شده باشم. از طرفی نگران بودم مبادا بعد از سه شبانه روز تلاشِ طاقت فرسا، با پای خودم برم تو دلِ عراقیا و گیر بیفتم. لحظاتی این تردید و دودلی ادامه داشت تا اینکه دل رو به دریا داده و خودم رو به دست تقدیر سپردم. ✍رحمان سلطانی ادامه دارد ⏪ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
mixdown_1396-6-8-13-17.mp3
13.46M
✍ #خون_حماسه_آفرین 💠 میکس گزیده‌ی مداحی‌های اجرا شده توسط مداحان اهلبیت برای #شهید_حججی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo