eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
16.1هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 💢قسمت صد و بیست و دوم: ابو بهانه و بهانه های بنی اسرايیلی یکی از عادتای همیشگی بعثیا بهانه گیریای عجیب و غریب برای اذیت کردن بچه ها بود. از همه بهانه گیرتر نگهبانی بود بنام «کریم» که از اون بعثیای حاقد و دشمن اهل بیت بود و از لحظه ای که وارد اردوگاه می شد تا لحظه ای که خارج می شد در پی گرفتن بهانه ای از کسی یا تعدادی بود. اینقد بهانه هاش مضحک و بی منطق بود که بین اسرای اردوگاه معروف شده بود به «ابوبهانه» کمترین کسی اونو با نام کریم یاد می کرد. تا می اومد بچه ها می گفتن ابوبهانه اومد. مواظب باشید بهانه دستش ندید. یه شب که پُست نگهبانیش بود و پشت پنجره آسایشگاها قدم می زد و مدام از پنجره ها به داخل آسایشگاها نگاه می کرد ، بلکه بهانه ای بدست بیاره و افرادی رو کتک بزنه. بچه ها مراقب بودن و همه ساکت و سرها رو انداخته بودیم پایین و نگاش نمی کردیم. هر کاری کرد نتونست از ردیفی که روشون به ایشون بود بهانه بگیره چون همه سراشون رو انداخته بودن پایین. ردیف ما پشت به پنجره و ایشون بودیم و بعضی وقتا اصلاً متوجه حضور نگهبان نمی شدیم و کاریم به این کارا نداشتیم. یهو با کابل به شیشه پنجره زد که باز کنید. یکی از بچه ها پنجره رو باز کرد. دستشو اورد تو و با کابل اشاره به چن نفر کرد که بلند بشن. اونام بلند شدن و مترجم آسایشگاه رو صدا زد و گفت به این مسخره ها بگو چرا من وقتی از اینجا رد میشم به سایه من نگاه می کنن؟ بچه ها گفتن سیدی سرِ ما پایینه و اصلا متوجه رفت و آمد شما نشدیم. گفت یعنی من دروغ میگم؟ خودم دیدم سایه من که روی دیوار روبرو افتاده بود رو داشتید نگاه می کردید، نکنه قصد فرار دارید؟ دیگه بهانه از این مسخره تر نمی شد چونکه نه نگاه کردن به سایه ی کسی طبق مقررات خودشون جرم بود و نه اصلاً این امکان وجود داشت صورت ما رو ببینه و تشخیص بده کی نگاه می کنه و کی نمی کنه و تازه بر فرضم کسی نگاه به سایه ی ایشون می کرد، چه ربطی به قصد فرار داشت. خلاصه با هزار من چسب و سریش نمی شد بین اینا رابطه برقرار کرد. خلاصه خدای بهانه گیری بود و معمولاً به افرادی که گیر می داد همون وقت یا روز بعدش کتک مفصلی می خوردن و با سیلی و کابل به جونشون میفتاد و عقده هاشو خالی می کرد. همین جنایتکار بعد از سرنگونی صدام و تشکیل گروهای تکفیری به داعش ملحق شده بود و اینبار جنایتاشو علیه شیعیان عراق ادامه داد. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و بیست و سوم: انتقام الهی از یک شکنجه گر نوفل یکی از بعثیای خبیث و شکنجه گر بود. خوش استیل بود و صورت زیبایی داشت و خیلی از خود متشکر و مغرور بود. بچه های بند سه و چهار دل پر خونی ازش داشتن. خیلی ها رو شکنجه و آزار داده بود. می گفتن کاراته کار بوده و با ضربات کاراته تو گردن می زد و سرش رو گیج و چشماش رو به سیاهی می برد و میفتاد زمین. نگاهش به هر کس که خورده بود از ضربات سنگین کاراته اش در امون نمونده بود دست به کابل که می شد ، کمر و دست و پای بچه ها سیاه و کبود می شد. وقتی من اومدم بند سه اونجا نبود و رفته بود بیرون اردوگاه نگهبانی می داد. یه روز خبر اومد نوفل شب که تو اتاقش خوابیده بوده چراغ آتیش می گیره و صورت و گردنش بدجوری سوخته بود و اعزامش کرده بودن بیمارستان و چن هفته ای بستری بوده. بعد از ترخیص زیبایی صورتش از بین رفته و آثار سوختگی شدید تو صورت و گردنش بجا مونده بود. مدتی ازین ماجرا گذشت ، یه روز یکی از نگهبانا اومده بود پیش بچه ها و از طرف نوفل طلب حلالیت کرده بود و می گفت: نوفل میگه زمانی که تو اردوگاه بودم و اسرا رو شکنجه می کردم و با اومدنم بعضیا به هراس میفتادن و من از شکنجه ایرانیا لذت می بردم و پیش خونواده تعریف می کردم ، مادرم به من می گفت: پسرم اینا گناه دارن اذیتشون نکن می ترسم آخرش آه اینا دامنتو بگیره و تقاص پس بدی. من اعتنا نمی کردم و با خنده می گفتم مادر اینا دشمن ما هستن و خیلی از ما رو کشتن. هر بلایی هم سرشون بیاد حقشونه. تا اینکه اون شب اون بلا سرم اومد ، فهمیدم این آه اسرا بوده که دامن منو گرفته و تقاص شکنجه هاییه که به اینا می دادم. چن ماه از اون ماجرا و سوختن و تقاضای حلالیت گذشت. دیدم نگهبان جدیدی بدون کابل وارد بند سه شد. اول بچه ها نشناختنش، ولی بعدش که دقت کردن و آثار سوختگی رو تو صورتش دیدن متوجه شدن این همون نوفله. مدتی کاری به کسی نداشت و نسبتا با بچه ها خوشرفتاری می کرد. اما بعد از مدتی دوباره خوی درندگی ش گُل کرد و بدون عبرت گیری از تقاصی که پس داده بود البته نه به اون شدت قبلی ولی به هر حال دوباره شروع کرد به اذیت و آزار بچه ها. اگر اشتباه نکنم علت این تغییر رفتار و برگشتن به همون رفتار اولیه کار جاسوسایی بود که به دروغ به ایشون گفته بودن اسرا از اینکه تو رو با این صورت سوخته می بینن لذت می برن و میگن این انتقام الهی بوده. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
پيامبراکرم صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ كسى كه از نشانه هاى نادان پرسيد، فرمودند: اگر با او همنشين شوى، تو را خسته مى كند و اگر از او كناره گيرى كنى، تو را دشنام مى دهد؛ اگر چيزى را به تو ببخشد، منّت مى گذارد و اگر چيزى را به او ببخشى، ناسپاسى مى كند؛ اگر رازى را در اختيارش بگذارى، خيانت مى كند و اگر رازى را در اختيار تو نهد، تو را [به افشاى آن،] متّهم مى سازد؛ اگر بی نیاز شود، ناسپاسی می کند و سرسخت و خشن می گردد و اگر تنگ دست شود، بی پروا نعمت های خدا را انکار می کند؛ اگر شاد باشد، زیاده روی می کند و طغیان می ورزد و اگر غمین باشد، ناامید می گردد؛ اگر بخندد قهقهه می زند و اگر گریه کند، در هم شکسته می شود. از نیکان بدگویی می کند، خدا را دوست نمی دارد و در رفتارش مراقب او نیست، از خداوند حیا نمی کند و به یاد او نیست. اگر او را خشنود کنی ، تو را می ستاید و آنچه از خوبی ها در تو نیست به تو نسبت می دهد و اگر ناراضی گردد، ستایش او می رود و آنچه از بدی در تو نیست به تو نسبت می هد. این، روش نادان است. 📖تحف العقول،ص۱۸ https://eitaa.com/piyroo
🌸 شهید مهدی زین الدین🌸 💎 دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.» ➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖🔘➖   💎شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🌻امام رضا عليه السلام : 🌺 إيّاكَ أن تَتبَعَ النَّفسَ هَواها فَإنَّ في هَواها رَداها ؛ 🌼مبادا از هواى نفس پيروى كنى كه در آن نابودى نهفته است . 📚مشکات الانوار، ص455 https://eitaa.com/piyroo
✍...دوقلوهایش که به دنیا آمدند برای نام گذاری‌شان گفت : هرچی قـرآن بگه #قـرآن را که باز کـرد آیه آمد : " بشیراً و نذیراً " اسم پسرهایش را گذاشت بشیـر و نذیـز ... کودکی‌هایی که کنار لبخندهای پدر ناتمــام ماند . . . فرمانده طرح و عملیات لشکر۴۱ثارالله کرمان 💠در ۳۰ مهر ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ در مریوان براثر اصابت مستقیم خمپاره بدنش از کمر به دو نیم شد و در حالی که ذکـر برلب داشت در سن ۲۳ سالگی به فیض #شهادت رسید. کلام سردار حاج قاسم سلیمانی در مورد #شهیدکازرونی: «قسم می خورم ذره ای ترس در وجود حاج مهدی نبود.» آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست 🌷 #شهید_حاج_مهدی_کازرونی #فرمانده‌طرح‌وعملیات‌_لشکر۴۱ثارالله https://eitaa.com/piyroo
🍃💐پیامبر (ص): آگاه باشید نماز سفره گسترده خدا در زمین است که خداوند آن را روزی پنج بار برای اهل رحمتش گوارا نموده است. 📗مستدرک الوسایل ، ج ۱ https://eitaa.com/piyroo
💠حے علی الصلاة..💠 اذان بگو ابراهیم.. 🌱خسته ام از دنیا.. از رنگ رنگ غریب و عجیب این دنیا، با صدای طنین اندازت اذانی بگو؛ بگو که خدا غریب شده است در این دنیا.. بگو دین محمد، رسول خدا فراموش شده... 💠حے علی خیر العمل...💠 اذان بگو ابراهیم.. دلم پر از درد است.. اذان بگو ای ندای زنده شدن دلهای خاموش... اذان بگو ابراهیم .. https://eitaa.com/piyroo
.: بیایید خطوط قلبمان را ڪمتر اشغال ڪنیم شـــاید خدا پشتـ خط باشد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
....! 🌷يه دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب. می گفت: مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی» 🌷عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود، حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بدهد. با عده ای از نیروهايش رفت به سمت منطقه مأموریت.... 🌷لحظه ‌ی آخر قمقمه را آوردن نزدیک لب های خشکش.... گفت: مگه مولایمان حسین (ع) در لحظه شهادت آب نوشید؟! شهید که شد، هم تشنه بود، هم بی دست.... 🌹خاطره اى به ياد سردار سپاه عاشورا، شهيد شاپور برزگر 🏴 https://eitaa.com/piyroo
dardodel_alamdar.mp3
3.3M
🎧 🎧 اینبار دلنوشته شهدایی 😔با صدای خود شهید علمدار 😭سوز این دلنوشته دل سنگ را خورد خواهد کرد ...... 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید اسماعیل سریشی بعداز شهادتش وقتی فرماندش میاد بالای سرش بوسش میکنه به احترام فرماندش چشماشو باز میکنه #ببینید_معجزه_از_این_بالاتر😭 https://eitaa.com/piyroo
🔸هر کس که بیشتر #برای_خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود 🔹ما باید برای #استقامت ساخته می شویم؛ برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ🚫 چون ما اگر #تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم. #شهید_محمدابراهیم_همت https://eitaa.com/piyroo
۱ آبان ساروز شهادت مدافع حرم 🌹 بخشهایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده دوستان بامعرفت! همرزمان بسیجی‌ام! چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: 🌺 وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم، خودمان هستیم ... 🌺 وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود، تازه اول مبارزه است؛ زیرا شیطان به سراغتان می آید، اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... 🌺 اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند، به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید، سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید... 🌺 سخنان مقام معظم رهبری را حتماً گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. 🌺 دعای ندبه و هیئت چهارشنبه ها را محکم بچسبید. 🌺 خود سازی دغدغه اصلی شما باشد. 🌹 🌹 🍃 ولادت: 65/6/19 🍃 شهادت: 94/8/1 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️▫️▪️مداحی شهید مصطفي صدرزاده.. توی تصویر رزمنده ای که چفیه سرش بسته شهید سید امین حسینی و کنارش هم شهید سید مجتبی حسینی هست... https://eitaa.com/piyroo
وقتے ڪار فـرهنگۍ را شـروع میڪنیمـ با اولیـن چیزے ڪہ بایـد بجنگیمـ خودماݧ هستیمـ... 💛شهیـد مصطفے صـدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه یه روز خواستی تعریفی برای شهید پیدا ڪنی، بگو شهید یعنی باران... حسن باران این است ڪه زمینی ست ، ولی آسمانی شده است ؛ و به امداد زمین می آید... https://eitaa.com/piyroo
✨یادتــــــ نره،،، همیشـہ قــرار نیســت اون اتفاقے بیفتہ ڪہ تــــو میـخواے! وقـتے همہ چیز رو بہ ˝خـ♡ــدا˝ سـپردے•~• دلـت قرص باشـہ خـــدا هواتو دارهツ https://eitaa.com/piyroo
سیره_شهید 🌷 رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود: آنقدر غمت به جان پذیرم حسین تا عاقبت قبر تو را به بر بگیرم حسین... بهش گفتند: محمد چرا این شعر رو روی سینه‌ات نوشتی!؟ گفت: میخوام اگه که قراره شهید بشم تیرِ دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم...❤️ بعد از عملیات والفجر هشت بچه‌ها دنبال محمد می‌گشتند تا اینکه خبر اومد محمد به شهادت رسیده و درست تیر خورده بود وسط این شعر https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ﺻﯿﺎﺩ_امام_ﺧﻤﯿﻨﯽ_ره #سردار_شهید_عبدالرسول_زرین ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺳﻮﻝ ﺯﺭﯾﻦ، ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺷﻤﻦ ﻭﺣﺸﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ " ﺻﯿﺎﺩ ﺧﻤﯿﻨﯽ ” ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺷﺪ. ﺷﻬﯿﺪ ﺯﺭﯾﻦ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﺗﭙﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺁﺯﺍﺩﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ ﺑﺮﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺗﺼﺮﻑ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﻪ " ﮔﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏﻧﻔﺮﻩ ” ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺷد. ﺗﺼﻮﯾﺮ ضمیمه خبر ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﮏﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﻣﺎﻧﻊ ﺭﺍ ﻫﺪﻑ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻪ ﻻﻟﻪ ﮔﻮﺵ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩ. ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺧﺒﺮﻩ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺯﺭﯾﻦ ﺭﺍ ﻫﺪﻑ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺗﯿﺮ ﺑﻪ ﻻﻟﻪ ﭼﭗ ﮔﻮﺵ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺭﺍ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﯾﺪ؛ ﺍﻭ ﻭ ﮐﻤﮑﯽ ﺁﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﻭﺍﺻﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(ﺭﻩ) ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺧﯿﺒﺮ ﺑﻪ فیض #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪ؛ ﺷﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺶ #ﺻﻠﻮﺍﺕ https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#ﺻﯿﺎﺩ_امام_ﺧﻤﯿﻨﯽ_ره #سردار_شهید_عبدالرسول_زرین ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺳﻮﻝ ﺯﺭﯾﻦ، ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺷﻤﻦ ﻭ
‍ یادواره امروز چهارشنبه یکم آبان‌ماه بعد از نماز مغرب و عشا در سالن کوثر مجموعه ۲۲ بهمن چهارراه حکیم نظامی برگزار می‌گردد به همین بهانه زندگینامه پر خیر و برکت این شهید والامقام را مرور می‌کنیم👇🏻 زندگینامه شهید عبدالرسول زرین سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. در ۴ سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و پس از مرگ آن دو، سرپرستی اش را دایی‌ اش بر عهده گرفت. نوجوانی بیش نبود که تصمیم به هجرت از دیارش گرفت. او در سن ۱۵ سالگی بعد از طی طریق کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد و در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی از آنها جدا شده بود، پیدا کرد. در شهر اصفهان منزل و مغازه‌ای با شغل لباس فروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. در تظاهرات ضدطاغوت شرکت می‌کرد و مزاحمت‌ و تهدیدهای ساواک بر اراده محکم و مومنانه‌اش برای تحقق فرامین امام خمینی (ره) کوچکترین خللی ایجاد نکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تهاجم نظامی استکبار، او لباس رزم پوشید. در این زمان عبدالرسول زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشیارانه به سرکوب ضد انقلاب پرداخت. بعد از آن به جبهه جنوب شتافت و در کنار سردار شهید «حاج حسین خرازی» و سردار «رحیم صفوی» به نبرد پرداخت. وی در جبهه‌ها نقش منحصر به فردی ایفا کرد و در جنگ‌های نامنظم و دیگر عملیات‌ها به عنوان تک تیرانداز، نقش حساس و ظریف خود را بازی کرد و با ۷۰۰ شلیک موفق، صیاد خمینی لقب گرفت. شهید حاج حسین خرازی، زرین را به خوبی می‌شناخت و درباره‌اش حرف‌های زیادی زده است‌. رابطه این دو رابطه پدر، فرزندی بوده و بارها همدوش با یکدیگر صحنه‌های پر خطر و نفس گیر را در کردستان و جنوب به چشم دیده‌ بودند. زرین بارها زخمی شد و ۶۰ درصد از کار افتادگی داشت. خرازی معافیت او را از رزم صادر کرده بود اما نشستن برای این رزمنده دلاور معنایی نداشت. این تک‌تیرانداز ایرانی در منطقه بُستان و در هنگام هدف گیری یکز از عملیات های مهم، لاله گوشش مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما زرین جان سالم به در برد. شهید خرازی درباره زرین گفته است:« او قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان و در گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد. دیواندره شاهد دلاوری‌های اوست.» گروه ضربت به فرماندهی حسین خرازی به هر وحشتکده‌ای سرک می‌کشید و بارها با هنر این پلنگ کوهستان یعنی زرین، دشمن بیشترین آسیب‌ها را متحمل شد. این تک تیرانداز بارها آتش بار دشمن را در ارتفاعات صعب‌العبور فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ « اس وی دی و اف پی کا» خاموش کرد. تا سال ۶۳ به طور مداوم در بیشتر عملیات‌های جنوب و غرب حضور فعال داشت. مسئولیت‌های مختلفی از جمله فرماندهی گردان و محور را بر عهده داشت و گروه‌های مختلفی را آموزش داد و به عنوان تک تیرانداز بین گردان‌ها فرستاده است. این ادعای بزرگی است ولی اتفاق افتاده و شوخی نیست. این مطلب به تأئید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که شهید زرین به وسیله سلاح «اس وی دی» چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. او به تنهایی چندین تپه را تصرف کرده است. تپه‌هایی را که زرین تصرف کرده به نام خودش نامگذاری کرده‌اند. عبدالرسول زرین، به دلیل ترسی که در دل دشمن انداخته بود به «صیاد خمینی» معروف شده بود. شهید خرازی در مورد دلاوری‌های زرین عنوان کرده است: «انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود.» در جای دیگر هم او را «گردان تک نفره زرین» خطاب کرده بودند چون به اندازه یک گردان موثر بود. نحوه شهادت شهید زرین: سرانجام شهید زرین در عملیات غرور آمیز خیبر حماسه سرایی کرد و در نهایت در اسفند ماه ۱۳۶۲ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید و بعد از سالها مجاهدت مزد جهادش را گرفت. https://eitaa.com/piyroo
مهر به پایان رسید . نکند مهر تو با تقویم است.؟! من ز تقویم دلت باخبرم. همه ماهش مهر است. همه روزش احساس... #رفیق_شهید #قهرمان_من #شهید_ابراهیم_هادی https://eitaa.com/piyroo
🕊🌹🕊🕊🕊🌹🕊 #در_مسیر_بهشت #شهدا_زنده_اند #شهدا_حاضرند #شهدا_میبینند حکایت یکی از زائران سالار #شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین_ع در مسیر پیاده روی #اربعین و همراهی #شهید_هادی با ایشان یکی از خاطرات شیرینی که از سفر پیاده روی اربعین برام مونده ، این است که چون ارادت خاصی به #شهید_ابراهیم_هادی داشتم ، #عکس ایشون را در پشت #چادرم سنجاق کردم . روز اول که پیاده روی می کردیم ، داشتم به آقا #ابراهیم فکر می کردم ، به نیتشون ذکر می گفتم یک لحظه از دلم گذشت که #داداش_ابراهیم ، من به فکر شما هستم ، تو هم به یاد من هستی ؟ اگر اینطوره ، یک نشانه برام بفرست ، باور کنید چند دقیقه نشد که یک آقا من را صدا کرد و گفت یک چیزی می خوام بهتون بگم ، نمی دونم خوشحال می شی یا نه . گفتم بفرمایید ... گقت من همرزم و دوست صمیمی #ابراهیم_هادی هستم تو جبهه همش با هم بودیم گفت عکس من در کتاب #سلام_بر_ابراهیم هست خیلی ازسجایا و خصوصیات اخلاقی #ابراهیم برام تعریف کرد من مات و مبهوت مونده بودم و فقط گریه می کردم ، خیلی برام شیرین بود و درطول سفر حضور #داداش_ابراهیم را در پیاده روی احساس می کردم . شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_شهدا 🕊 واسه همه مراسما سعی میکرد یه برنامه داشته باشیم. #محرم بود. حسین اومد و گفت حاجی #ایستگاه_صلواتی بزنیم؟☺️ گفتم آره چرا که نه، اما با چی؟🤔 گفت با همین چای و بیسکوییتای خودمون! یه میز گذاشت دم در مقر و شروع کرد. خودش هم چای میریخت و هم بیسکویت میداد. حال و هوای ایستگاه های ایران🇮🇷 شده بود، مردم هم تعجب کرده بودن😳. تا حالا تو "عقارب" (سوریه) ازین کارا نشده بود . حسین بنیان یه کار زیبارو گذاشت. قرارشد واسه هفده ربیع هم اینکارو انجام بدیم که البته نشد. دشمن زد به محورمون وکلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا درگیرشدیم. حسین گفت هرطور شده ایستگاهو میزنیم و بعد اینکه شرایط مساعد شد همین کارو کرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود. بعدها جاسوسان خبر دادن که از کار حسین عصبانی شدن و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به محور ما. . 🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷 #شهید_حسین_معزغلامی✨ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به نيابت از شهداي كربلاي ٥ به كربلا ميروم 🌷 نائب الشهيد به روايت مهدي رسولي https://eitaa.com/piyroo