eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت سیصد و یکم جمالِ زیبای مادر به فرودگاه که رسیدیم از بقیه دوستان خداحافظی کردم و پرس و جویی از پاسدارای فرودگاه کردم که آیا کسی از من خبری گرفته یا نه؟ یکی‌شون اسم و مشخصات منو پرسید. گفت تعدادی از اقوامت اومدن کرمانشاه و سراغت رو می‌گرفتن و احتمالا در همین حوالی فرودگاه یه جایی نشسته باشن. ماشینایی برای انتقال آزاده‌ها به شهرستانهاشون آماده کرده بودن. ابتدا باید همه به هلال احمر می رفتیم و بعد از ثبت مشخصات هر کدوم از آزاده‌ها رو تحویل یکی از بستگانشون می‌دادن و رسید می گرفتن. هر چه در سالن انتظار فرودگاه نگاه کردم خبری از اقوام و خونواده نبود. پیش خودم گفتم شاید از اومدن من ناامید شدن و برگشتن ایلام. یکی از پاسدارها گفت همین یکی دو ساعت پیش اینجا بودن شاید رفته باشن بیرون و یه جایی برای استراحت نشسته باشن. من و سه نفر دیگه رو سوار یه جیپ کردن و به‌ سمت هلال احمر راه افتادیم. به راننده گفتم آهسته حرکت کنه شاید در مسیر خونواده‌م نشسته باشن، بلکه بتونم اونا رو ببینم و سرگردان نشن. ماشین به آرومی حرکت می‌کرد و من اطراف رو به‌ دقت نگاه می‌کردم. از دور چششم به خونواده ای افتاد که زیر سایه یه درخت نشسته بودن و هر کدوم یه قاچ خربزه دستشون بود و نیم نگاهی به جاده داشتن. یکیشون روشو برگردوند سمت ماشین ما و من شناختمش. خاله‌م بود. برادرم حاج رضا هم سرپا وایساده بود. به راننده گفتم بایست. بستگان من اونجا هستن. از ماشین پیاده شدم. خاله‌م داد زد محمده. محمد اومد و بی‌حال شد و نزدیک بود غش بکنه. مادر وخاله و همسرم و داداشم حاج رضا و عبدالکریم نظری از دوستان ما به سمتم دویدن و منم دستپاچه به سمتشون دویدم. سال‌ها فراق و دوری به پایان رسیده بود و لحظاتی بعد تپش و ضربانهای شدید قلبِ مادر رو روی سینه‌‌م احساس کردم. قطرات اشک با صدای خنده در هم آمیخته شده بود و صورتم از هر طرف غرق در بوسه شد. هر کدوم که به من می رسید دیگه حاضر نبود جدا بشه. راننده و سه نفر آزاده همراهم بندگان خدا دقایقی رو معطل شدن. داداشم دستم رو گرفت که ببره داخل استیشن و به‌ سمت ایلام حرکت کنیم. راننده دوان دوان اومد و گفت کجا می برید ایشون رو. باید با من بیاد هلال احمر و اونجا تحویل بگیرید. اینجوری نمی‌شه. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
به نام خدای شهیدان و برای نفس مطمئنه حاج میرزا 😭😭😭😭😭 در روزهای خلوت خیابانها و سکوت دور از هیاهوی شهرها، عبور از نشئه دنیا و رسیدن به سر چشمه بقا، طعمی دارد از جنس طعم غریبی حضرت زهرا( س) که تو حاج میرزا، ای رفیق خوب خدا ،دیشب آن را چشیدی. انگار که ۳۵سال با دو پای بریده و زخم پهلو و سرفه های شیمیایی مانده بودی که این نوع شهادت در سکوت را به ما نشان دهی. شهادت غریبانه و دفن شبانه و اصرار و تاکید برای نیامدن مردم یک شهر - که همواره متحدثان حسنت بودند- جگرم را در گلزار شهدای نهاوند سوزاند و ثانیه های خلوتم را پر از روضه کرد دیشب، هر کس پیامی فرستاد، برایش نوشتم: نمی دانی چقدر سخت است دفن شبانه و غریبانه مردی که اقا تمنای دیدنش را داشت‌. * * * آقا هنوز تو را ندیده بود و فقط حدیث میانداری ابوالفضل گونه ات را در (آب هرگز نمیمیرد) خوانده بود فرمود: اگر برای من ممکن بود پا میشدم میرفتم به همدان برای دیدن این مرد. این جمله را محسن مومنی برایم تلفنی گفت و من برای تو نقل قول کردم گفتی: با علی خوش لفظ بیا با هم برویم زیارت حاج حسین همدانی و از روح او استمداد بطلبیم. آن روز در گلزار شهدا علی خوش زخم از شدت درد حتی نمی توانست روی مزار خم شود و همانجا ایستاد همان نقطه ای که یکسال بعد مزار خودش شد و تو با آن دو پای مصنوعی ات خم شدی و صورت چسباندی به سنگ مزار، ما دو نفر با گریه تو گریه میکردیم که میخواندی 🌹ما تشنه یک جرعه سخاوت هستیم مشک تو هنوز آب دارد عباس🌹 * * * دیشب برای هزاران نفر که از خانه با اشک بدرقه ات کردند، شب سختی بود و شب راحتی بود برای تو که ۳۵ سال پیش مخاطب ندای 《ارجعی الی ربک》 شدی و ماندی تا علم الهدی باشی در عصر دلتنگی ها. خداحافظ پهلوان ابوالفضل مرام روز های رزم شلمچه و مجنون و فاو و مرصاد. حال که به سرچشمه بقا رسیدی سلام ما را به همه شهیدانی که خون قلبشان را نثار راه سیدالشهدا(ع) کردند برسان.سلام همه تشنگان یک جرعه سخاوت را حمید حسام ‌ https://eitaa.com/piyroo 🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💢شهيد حميدرضا دادخواه متولد ۱۳۴۷/۰۵/۲۵ در شهر تيران(استان اصفهان) حمیدرضا هوش و استعداد وافری داشت که بیانش در این متن نگنجد. از همان دوره كودكي نسبت به نماز اهميت مي داد و در مسجد مكبر نماز جماعت مي‌شد. در دوره راهنمايي در سال ۱۳۶۰ عضو بسيج شد و فعاليت‌هايي همچون حفاظت از پايگاه و پاسگاه سپاه ، ايست و بازرسي ، گشت شبانه و حضور در كلاس هاي عقيدتي، سياسي و نظامي داشت. در بهار سال ۱۳۶۵ داوطلبانه به پادگان ۱۵خرداد اصفهان اعزام شد و دوره امدادگري را طی کرد در تاريخ ۱۳۶۵/۰۷/۲۸ جهت آموزش دوره پزشكياري به شهر اصفهان اعزام و در آن جا آموزش‌هاي تئوري و عملي مثل جراحي هاي عمومي را در يكی از بيمارستان‌های اصفهان گذراند. او به عنوان پزشكيار گردان علي اصغر مشغول انجام وظيفه شد. پس از عملیات کربلای چهار (که گردان علی اصغر هم در آن حضور داشت) عمليات كربلاي 5 با رمز يا زهرا(س) در منطقه شلمچه در شرق بصره آغاز مي‌شود. اين دفعه حميدرضا در گردان فتح از لشكر نجف‌اشرف به عنوان پزشكيار گردان و معاون يكي از گروهان‌ها به خط مقدم اعزام مي‌گردد. حميدرضا مرتب تركش‌هاي زيادي در خط مقدم بر بدنش مي‌نشست و چون خودش پزشكيار بود از بدنش خارج مي‌نمود. در حين عمليات كربلاي 5 چند روزي به مرخصي مي‌آيد و براي خواهرانش از خرمشهر ، مناطق جنگي و عمليات‌ها تعریف می‌کند و خواهرانش با او شوخي مي‌كنند كه انشاءا... هر وقت خدمت سربازي تمام شد بايد ازدواج كني كه ايشان مي‌گويد : « دعا كنيد كه من بروم دوباره جبهه و شهيد شوم » حميدرضا در مدت يك سالي كه در مناطق عملياتي و پادگان‌ها و فراگیری آموزش‌هاي مختلف از جمله عقيدتي، شرکت در مراسم دعا و برنامه‌هاي مختلف واقعاً ساخته شد و ره صد ساله را طي نمود و درس ايثار و شجاعت و پاكي و ذوب شدن در ولايت را خوب آموخت و خودش را به خدا سپرد. شهيد حميدرضا به اتفاق گردان فتح در تاريخ ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ در ادامه عملیات کربلای 5 به طرف خرمشهر و سپس به طرف شلمچه و در شب از شلمچه به خط مقدم می روند در این عملیات تركش خمپاره به سر حميدرضا اصابت مي‌كند خودش تركش را از سرش خارج مي كند. و لحظاتي بعد به آرزوي خود كه همان شهادت در راه خدا بود مي رسد و پیکر پاک و مطهرش را در گلستان شهدای تیران به خاک می‌سپارند. حمیدرضا قبل از شهادتش نشانه هایی داده بود که نشان میداد از شهادت خود مطلع است. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حاجت دختر یک جانباز از امام رضا 🎤حجت الاسلام ترابیان 🔔ما مدیون چه کسانی هستیم...؟ https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
خدایا! تو را قسم به خون پاک تمامى شهداى اسلام عمر امام امت را طولانى و به ما توفیق درک و پیروى ازایشان را عنایت فرما. خدایا! در فرج امام زمان تعجیل فرما و قلوب مستضعفین را با زیارت ایشان شاد گردان. مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروى، ننگ بر منافقین 🌹وی که در منطقه عملیاتی دارخوئین فرمانده یکی از گردان های نامی و عمل کننده بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیان مجروح و بلافاصله به بیمارستان اهواز منتقل شد چون ترکش خمپاره به نخاع وی اصابت کرده بود معالجات بر وی موثر واقع نشد و بعد از ۴۸ ساعت به آرزو و آرمان دیرینه خود که همانا شهادت در راه خدا بود نائل گردید🌹 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
1_250060884.mp3
1.38M
🎧خاطره حجت الاسلام انجوی نژاد از رانندگی در خیابان های سوریه😂 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
17.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☄ در آخرین لحظاتِ قیامت ، همانجا که همه‌ی شفیعان آمدند ؛ شفاعت کردند و عده‌ای هنوز .......... خداوند، آخرین ذخیره‌ی رحمانیت، و آخرین شفیعِ قیامت را رو می‌کند❗️ 💫 آخرین شفیعِ قیامت کیست؟ https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5778404830594730916.ogg
1.39M
روایتگری شهدایی قسمت633 👆جریانِ فکریِ شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی چه بود؟ ❤️اگر دنبال شهادتی با دقت گوش بده و عمل کن 🎤راوی: https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄