eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
|۵ مرداد ۱۳۶۷؛سال‌روز عملیات مرصاد منافقان به قصد تهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مردم آن روز به میدان آمدند و کسی از جنگ خسته نبود...! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
📜وصیت... خداوند وعده داده که شما اگر مقاومت کنید و حضور داشته باشید دیگر با نتیجه کاری نداشته باشید ؛ زیرا پیروزی از آن شما است . وعده دیگر خداوند این است که دشمنان شما را از احمق ترین ها آفریدیم و آنها اشتباه می کنند ؛ دشمنان به دنبال ایجاد رعب و وحشت هستند ولی نمی‌ دانند و نمی ‌فهمنند که ما برای شهادت مسابقه می‌ دهیم و وابستگی نداریم ؛ اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمده‌ ایم و به سوی او می رویم. شما می بینید که با آمدن یک شهید موجی از روحیه جهاد و شهادت دمیده می شود... سپاه اسلام حرم و حریم آل الله 🌹شهید_حاج_حسین_همدانی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✅نسیم_بهشتی🕊 🔸 خدایا اول پاکم کن و بعد خاکم کن پدر و مادرم شما چشم من هستید ولی امام قلب من❤️ 🔹 بدون چشم می‌توان زندگی کرد ولی بدون قلب هرگز... 🌹شهیدمحمدحسین_طاطیان 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: جهـانی ڪہ امروز پر از فسق و فجور و خیانت ابرقدرتهـاست ، تلاش و ایثار می‌خواهـد در راہ حسین علیہ‌السلام رفتن ، حسینی شدن می‌خواهـد . . . https://eitaa.com/piyroo
مسئولان نيروي هوايي به دليل پروازهاي زياد عباس، تصميم گرفتند او را به تهران منتقل نمايند كه او موافقت نكرد، گفت: من به تهران نمي روم، پرواز را دوست دارم و مي‌خواهم به مردم خدمت كنم، هميشه به من مي‌گفت كه از پول اين مردم من دوره ديده‌ام و خلبان شده‌ام، گاهي به من مي‌گفت: آيا مي‌دانيد از پول اين مردم و اين كشور چه قدر براي ما خرج كردند و ما را فرستادند آمريكا تا دوره ببينيم؟ من هرگز نمي‌توانم عقب‌نشيني كنم، يكي مي‌گويد نمي‌خواهم پرواز كنم و نمي‌رود، من هم مي‌گويم پس چه كسي برود؟ چه كسي از كشور دفاع كند؟ اگر هـواپیمـا بـال نـداشـته بـاشد، خـودم بـال درآورده و بـر سـر دشـمن فـرود می‌آیـم و هـرگـز تـن بـه اسارت نـخـواهـم داد. 🌷شهید عباس دوران🌷 به روایت همسر شهید https://eitaa.com/piyroo
🌹 🔽 در 10 مرداد 1347 در افغانستان به دنیا آمد و فرزند کوچک خانواده بود، در سن 6 سالگی مادرش را و در 16 سالگی پدرش را از دست داد.😔 🔽بعد از آن با برادر بزرگش زندگی میکرد؛ که پس از چندسال به ایران آمدند، ایشان در سال 70 ازدواج کرد. 😍 🔽در اوایل ازدواج کارگر ساده ای بود اما بعدها یک ا ستاد سنگ کار ماهر شد و همه او را با نام اوستا_محمد خطابش می کردند.✅ 🔽از خصوصیات بارز ایشان شوخ طبعی و دلسوزی بیش از حد و مهربانی بود. 👌 🔽بطوری که همه‌ی اطرافیان و اقوام از دلسوزی_اش خاطره های خوبی به یاد دارند که برایشان فراموش شدنی نیست. ☝️ 🔽برای رفتن به سوریه علاقه فراوان داشت و به دلایلی رفتنش به تاخیر افتاد و بالاخره در سال 94 راهی سوریه شد.😊 🔽سرانجام در مرداد ماه 95 در حومه حلب سوریه به -آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید.💔 روحش شاد و یادش گرامی.🌹 https://eitaa.com/piyroo
✍ سیره شهدا همیشہ توی جیبش یہ زیارت عاشورا داشت ڪار هر روزش بود بعد هر نماز باید زیارت میخوند حتی اگہ خستہ بود حتی اگہ حال نداشت و یا خوابش میومد شده بود تند میخوند، ولی میخوند   تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام‌حسین (علیه السلام) چی بود 🌷 ♥️صلی‌الله علیک یااباعبدالله https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ عملیات مرصاد و عاقبت سازمان مجاهدین (منافقین)...! ♦️اومده بودن که چند روزه برسن به ، غافل از اینکه " إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ " 🗓، سالروز عملیات و شکست‌مفتضحانه گرامی‌باد... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ متجاوزان را دفن کردیم 🔺 روایت زیبای حاج مرتضی آوینی از عملیات افتخارآمیز مرصاد در حین انجام عملیات 🎥 به مناسبت سالروز عملیات مرصاد و پاسخ قاطع رزمندگان به منافقین https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
کاربرد حجاب امروزی و برداشت بد از آن 🚫 با وجود اینکه از چادر به عنوان برترین و کامل ترین حجاب یاد می‌شود، در شرایط کنونی برخی، از این پوشش به عنوان وسیله‌ای برای خودنمایی و جلب توجه و دلبری استفاده می‌کنند.یکی از ضروریات دین مقدس اسلام «حجاب» است و اهمیت و تاکید بر حجاب در آیات و روایات متعددی مورد بحث قرار گرفته است. 🚫 حجاب و پوشش در دین مبین اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار و اسلام به عنوان آخرین دین برای حفظ فرد و جامعه از انحرافاتی که سرچشمه آن بی عفتی و بی حجابی است دستورالعمل هایی قرار داده که شامل زن و مرد می شود.واضح است که جسم زن از لطافت و زیبایی خاصی برخوردار و زن مظهر زیبایی است که باید در مورد خودش بهره برداری شود و اسلام با حضور زن در جامعه مخالفت نکرده اما باید به ابزار آن که پوشش مناسب است مجهز شود، پس حجاب اسلامی مصونیت است نه محدودیت.حجاب یکی از عوامل فطری بودن است و هر چند در طول تاریخ فراز و نشیب های بسیاری را طی کرده و گاهی هم با اعمال سلیقه حاکمان تشدید یا تخفیف یافته ولی هیچ گاه به طور کامل از بین نرفته است.حجاب یک حداقلی دارد که اگر آن حداقل رعایت نشود حجابی در کار نیست، یعنی فرد بدحجاب به حساب می‌آید.اصولا چادر زمانی معنا پیدا می‌کند که بدون آلایش و به تقلید از حجاب زهرایی باشد؛ حجابی که آرایش و پوشش های زیرچادری زننده در آن جایی نداشته باشد. 🚫بانوی محجبه! سواء استفاده از حجاب ممنوع است و این بی حرمتی به حضرت زهرا سلام الله علیها میباشد که چادر را ابزاری برای دیده شدن و برای جلب توجه زیبایی خود و اندامت استفاده میکنی. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📝 ترجمه یادداشت یک شهروند عراقی: او مرتباََ چشم خود را پاک می کرد، چون ما با مواد شیمیایی به آن‌ها آسیب زدیم.😔 اما چشمان او برای هر شهید عراقی اشک می ریخت.😭 دست راست وی به دلیل جنگ ناعادلانه ما علیه ایران معلول بود و او برای گرفتن دست ما و کمک به ما آن‌ را به سوی ما دراز کرد‌...😔 سینه عزیز او نیز تحت تاثیر سوختگی های قدیمی جنگ ما قرار گرفت و او ما را به سینه در آغوش گرفت...💔 https://eitaa.com/piyroo
🌾 🌻امیـدوارم ... 🍂حضرت زهرا (س) عنایتی ڪند تا به هـدفی ڪہ از ورود به 🌻داشته‌ام آن هم تنها خواستنِ شهادت 🍂از خـداوند بود ، نائل آیم .✅ 🌹 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 بہ سمت پدرم برگشتم و درحالے ڪہ سعے میڪردم خونسردے خودم را حفظ ڪنم گفتم:سلام بابا! پدرم بدون حرف دستم را گرفت،صورتش سرخ شدہ بود؛با حرص گفت:این پسرہ ڪے بود؟! خونسرد گفتم:مفصلہ بریم خونہ میگم! دستم را پیچاند و فریاد زد:داستان آشنایے تونو میخواے برام تعریف ڪنے؟! چیزے نگفتم و فقط بہ نشانہ ے تاسف سرم را تڪان دادم. نمیدانم چرا نترسیدم،مطمئناً پدرم باور نمیڪرد و در خوب ترین حالت ممڪن از مدرسہ محروم میشدم،بدترین حالتش هم ازدواج با پسر عسگرے بود! انگار دلم قرص بود‌.... پدرم با عجلہ در خانہ را باز ڪرد و با حرص گفت:برو تو! وارد حیاط شدم،چادرم را از سرم برداشتم و همانطور ڪہ وارد پذیرایے میشدم بہ نورا و مادرم سلام ڪردم. خواستند جواب سلامم را بدهند ڪہ پدرم پشت سرم وارد شد،فریاد زد:دیگہ این حق ندارہ پاشو از خونہ بذارہ بیرون! مادرم و نورا با تعجب نگاهمان ڪردند،بے توجہ وارد اتاقم شدم و در را بستم. مادرم با نگرانے مدام میپرسید چہ اتفاقے افتادہ و پدرم از قرار من با دوست پسرم برایش میگفت! ڪولہ ام را ڪنار تخت پرت ڪردم. در ماشین همہ چیز را براے پدرم تعریف ڪردم اما مگر باور میڪرد. در اتاق باز شد،مادرم بهت زدہ وارد اتاق شد و گفت:آیہ بابات چے میگہ؟! بے خیال روے تخت نشستم و مقنعہ ام را درآوردم:هرچے بابا میگہ! پدرم در چهارچوب در ظاهر شد،دندان هایش را روے هم سابید و گفت:دخترہ ے چش سفید!تقصیر منہ بهت بال و پر دادم! پوزخندے زدم و چیزے نگفتم. پدرم دستش را بہ سمت من گرفت و بہ مادرم گفت:نگا ڪن! دارہ میخندہ! خواست بہ سمتم بیاید ڪہ سریع از روے تخت بلند شدم،زودتر بہ سمتش رفتم و گفتم:بابا الان مثلا میخواے چے ڪار ڪنے؟! ڪتڪم بزنے؟! پدرم دستش را مشت ڪرد،چند لحظہ بعد مشتش را باز ڪرد و خواست بہ سمت صورتم بزند ڪہ بلند گفتم:بہ واللہ قسم بابا دستت روم بلند شہ ساڪت نمیمونم! سریع میرم پزشڪ قانونے! پدرم با چشم هاے گرد شدہ نگاهم ڪرد و گفت:چے؟! بلند گفتم:همینے ڪہ گفتم! مگہ من ڪیسہ بوڪسم هروقت بخاطرہ چیزاے مسخرہ عصبے بشے مشتاتو رو من حوالہ ڪنے؟! انگشت اشارہ ام را بہ سمت پدرم گرفتم و محڪم گفتم:دیگہ خفہ خون نمیگیرم! من مریم و نساء و نورا نیستم! میتونم بخاطرہ اذیتات شڪایت ڪنم! پدرم نفسش را با شدت بیرون داد و گفت:تو روے من وایمیسے آقم میگرتت! در حالے ڪہ از اتاق خارج میشد گفت:وڪیل نشدہ برا من اینطور زبون دارے چہ برسہ بشے! دیگہ حق ندارے مدرسہ برے! صداے صحبت ڪردن پدرم و حسام از پذیرایے مے آمد،بے توجہ سلام آخر نماز را دادم و بہ سجدہ رفتم‌. دو روز گذشتہ بود و من مدرسہ نمیرفتم. ڪسے حرفم را باور نمیڪرد،پدرم میگفت با آن پسر دوستم و قرار مدارهایم را جلوے مدرسہ میگذاشتہ ام! مادرم میگفت اگر آن پسر مزاحمم شدہ چرا قصہ ے الڪے سرهم میڪنم؛راستش را بگویم! ڪسے باور نمیڪرد همان دزدے بودہ ڪہ بہ خانہ مان آمدہ! از سجدہ بلند شدم،فڪرم بیشتر درگیر آن پسر بود! میخواستم بدانم چرا این ڪارها را میڪرد،مخصوصا آن روز انگار میدانست پدرم چہ جور اخلاقے دارد و قرار است دنبالم بیاید! قرآن ڪوچڪے ڪہ روے سجادہ ام بود را برداشتم،چشمانم را بستم و قرآن را باز ڪردم. سورہ اے ڪہ آمد دلم را قرص ڪرد،با همه ی وجود شروع ڪردم بہ زمزمہ ڪردنش: أَلَمْ نَشْرَحْ لَڪَ صَدْرَڪَ قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید،آرے پروردگارم سینہ ام را برایم گشودے و منِ ڪم ظرفیت ڪم تابم! _وَ َوَضَعْنَا عَنْڪَ وِزْرَڪَ چہ ناشڪر و ڪم صبر شدہ ام محبوبم این همہ بار گران از پشتم برداشتے و من یڪ بار تو را شڪر نڪردم تنها خودم را دیدم! _ الَّذِے أَنْقَضَ ظَهْرَڪَ اشڪانم بے وقفہ مے باریدند،من بے معرفتم معبودم! تو ببخش! شیرینے عشقت را بہ من بچشان! _وَرَفَعْنَا لَڪَ ذِڪْرَڪَ هر چہ دارم از توست عزیزترینم و نزدیڪترینم،اگر نامے از من هست تنها بخاطرہ توست! فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا،إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا قرآن را بہ صورتم چسباندم و با صداے لرزان زمزمہ ڪردم:میدونم حرفات حقہ،ڪمڪم ڪن صبور باشم! نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 میدانم پس از هر سختے آسانیست عزیزم،این هایے ڪہ من میبینم سختے نیست! من ڪم طاقتم! دوبارہ قرآن را باز ڪردم و دو آیہ ے آخر را خواندم: _ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ، وَإِلَے رَبِّڪَ فَارْغَبْ نتوانستم تاب بیاورم دوبارہ بہ سجدہ رفتم و با هق هق گفتم:چَشم خالقہ من! ببخش منہ ڪم طاقت و بدو! هق هقم شدت گرفت و با عجز خواندمش:دارم ڪم میارم... خودت هوامو داشتہ باش همہ ڪسم! اشڪانم سجادہ و مُهر را خیس ڪردند بے توجہ دوبارہ هق هق ڪردم و با صداے ڪمے بلند گفتم:میدونے ڪہ من بے ڪسم همہ پشت و پناهم تویے! فقط تو همیشہ قبولم میڪنے نذار از بغلت بیرون بیام! انگار ڪسے دستش را دور بدنم پیچید،با لبخند نگاهم ڪرد و زمزمہ ڪرد:من ڪہ همیشہ ڪنارتم مخلوقم! تو دستمو ول نڪن! دیگر نتوانستم خودم را ڪنترل ڪنم صداے گریہ ام بلند شد:چشم دستتو ول نمیڪنم! اگہ خواستم ول ڪنم تو نذار! فهمیدم ڪہ گفت"دارم هواتو" از سجادہ برخاستم،بہ مُهر خیس شدہ نگاہ ڪردم نامش روے مُهر حڪ شدہ بود،"الله" مُهر را با جان و دل بوسیدم و گفتم:دوستت دارم میدونم توام دوسم دارے حتے بیشتر از خودم! تصمیم گرفتم از فردا بہ مدرسہ بروم. صداے بلند پدرم آمد ڪہ میگفت مادرم تدارڪات خواستگارے را آمادہ ڪند،قرار بود بہ زودے خانوادہ ے عسگرے بیایند؛تنها لبخند زدم! همانطور ڪہ سرم را بالا میگرفتم و با دست اشڪانم را پاڪ میڪردم گفتم:خدایا ببخشا ولے من براے این پسر عسگرے دارم!بندہ ے سرتقے دارے! ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت737 🎬 داستان دلنشینی از شهید ابراهیم هادی! یادی از شهید محمد حسین حدادیان! 🦋 دکتر احمد لقمانے https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌸  در تاریخ ۱۳۴۴/۰۲/۰۹ در روستای فیلستان از توابع شهرستان پاکدشت واقع در جنوب شرقی استان تهران چشم به جهان گشود . نام پدر شهید تفرشی محمد کاظم و کشاورز بود ، مادر وی نیز فاطمه نام داشت که به دیار باقی شتافت . این شهید با گذراندن دوره متوسطه و اخذ دیپلم به صورت داوطلبانه وارد جبهه جنگ شد ، سپس با در خواست نیرو جهت مبارزه با اشرار و قاچاقچیان به زاهدان اعزام شد . در جریان درگیری های پیش آمده با اصابت گلوله به سر به مقام والای شهادت نایل گردید . پاسدار بهزاد تفرشی صبح روز دهم خرداد ماه در سال ۱۳۷۰ جهت خواندن نماز صبح به مسجد رفت و به نیایش پرداخت . پس از آن دستور حکم صادر شد و شهید بهزاد تفرشی به عنوان تیر بارچی با جمعی برای غلبه بر سوداگردان راهی شدند . با رسیدن به گردنه و درگیری با سوداگران در کمین نشسته موفق به کشتن تعدادی از آن ها شدند . متأسفانه چندی نگذشت که اشرار آن ها را محاصره نمودند . همرزمان این شهید والا مقام ناچار به عقب نشینی شده اما وی با ایستادگی و شهامت شروع به شلیک با تیر بار نمود . با نزدیک شدن اشرار به شهید بهزاد تفرشی توانستند وی را اسیر کنند که متأسفانه پس از اسارت توسط رئیس کاروان با کلت کمری و اصابت به پیشانی به درجه ولای شهادت رسد . این شهید در زاهدان و در تاریخ ۱۰ /۰۳ / ۱۳۷۰ به شهادت رسید و در زادگاهش گلزار شهدای فیلستان به خاک سپرده شد . گلستان شهدای این روستا تقریباً در فرع قرار گرفته است . بقعه تقریباً روبروی درب ورودی و در مرکز گلزار ( ردیف یک ، قطعه یک ، شماره ۲۷ ) قرار دارد . نام امامزاده بزرگوار ، سید جلیل (ع) و از نسل امام زین العابدین (ع) می باشد . مزار شهدای این گلستان جنب بقعه متبرکه است . تعداد شهداء، ۱۵ شهید می باشند که همگی زیر سوله جنب بقعه دفن هستند. با درود بر رهبر کبیر انقلاب ، اینجانب در تاریخ ۱۳۶۳ به طرف کردستان حرکت کردیم و شب را در شهر شهید پرور همدان در یک مسجد خوابیدیم آن برادران خیلی به ما محبت کردند ، روز بعد که به سقز رسیدیم و روز در سقز ماندیم . امید است که بتوانیم هر چه بیشتر در راه خدا کوشش و هیچ تزلزلی در ایمان ما نباشد. کردستان مظلوم ترین منطقه ایران است . شهید دستغیب می فرماید : هیچ خدمتی در زیر آسمان کبود بالاتر از خدمت در کردستان نیست  دوستان زیادی در این بین پیدا کرده ام عبارتنداز : سید جعفر الوندی ، اکبر حسین زه ی، رضا دهقان پور ، علی ارسنجانی، محمد عراقی و حسن خواجه پور . و دیگران در تاریخ ۱۳۶۲ ما را تقسیم کردند و ما به پایگاه منتقل شدیم و محمدجواد نیز با من بود. تا ظهر در حفاظت بودیم و غروب در رتبه شهید رجائی منتقل شدیم. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄