eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃تا حالا با حضرت زهرا (س) حرف زدی؟! 🔰 تا حالا حضرت زهرا باهات حرف زده ؟! ☑️میدونی شهید عبدالحسین برونسی کیه و حضرت زهرا(س) شب عملیات چی بهش گفت ؟!؟ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🍃 پنجشنبـه ‌ها دلم "بهشتـے" را مے‌خواهد😔 کہ ساکنانش "شهـدا" هستند گوشه اے کنارشان بنشینم و برای خود " فاتحه اے " بخوانم💔 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله ‌رب‌ العالمین... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دردهای زمانه_ ( ۲)💠 آنـجا هـجده سـاله اي پــرپــر شد ؛ تـا امـروز بـشود الـگوي زنان مـتـديـن شـيعے ... اما; ايـنجا هـجده سـاله ها بال بال مي زنند (!) تا الـگو بـردارند از زنـان مـتحـجر غربي ... آنجا سال ۱۱ هجري ست، و اينجا https://eitaa.com/piyroo
🍃❗️🍃❗️🍃❗️ نزدیڪ ۱۴ قرن پیش، مردمان ڪوفہ از سخٺے هاے روزگار به امام زمانشاݩ پناه بردند. پشٺ هم و پے در پے براے حسیݩ ابݩ علے (عج) نامہ مے فرسٺادند ٺا بہ کوفہ برود و بہ آناݩ ڪمڪ ڪند...🙏🏻 بالاخره امام حسیݩ (ع) پذیرفٺــ و بہ سوے آناݩ رفٺــ ... اما مردم... مردم، دیگر آݩ مردمانے نبودند ڪہ بہ حسیݩ نامہ فدایٺــ شوم مے فرسٺادند...😍 ایݩ مردم حالا ٺبدیل شده بودند بہ دشمنان حسین(ع) و در برابر او، تیݟ از نیام بیروݩ ڪشیدند...⚔ 🔻خواهرانم،،،برادرانم،،، بیاید ٽابٺ ڪنیم ڪہ ما اهل ڪوفہ نیستیم!😔 سال هاسٺ ڪہ هر جمعہ امام زمانماݩ را صدا مے زنیم و از سخٺے هاے روزگار بہ او پناه مے بریم...😓💔 ولے، آیا ما آماده ایم؟!🤔 آیا ‌نَفس خود را مہار کرده ایم؟!😟 یڪ وقٺ خدایے نڪرده مثل اهالے ڪوفہ در برابر اماممان نایسٺیم!!!😰 بیایید در این راه بہ خود حضرٺ حجٺ (عج) پناه ببریم ٺا زمانے ڪه رهبر عالیقدر اسلام سید علے خامنه اے ݐرچم اسلام، این امانٺ چندین سالہ را بہ حضرٺ مہدے (عج) ٺحویل بدهند.《اݩ شاءاللہ》😇 ✍🏻ح.م https://eitaa.com/piyroo
25 🔰 باز هم صبح شنبه اومد و باید بریم مدرسه ، هم لذت خودش رو داره و هم تنبلی خودش ! تو ماشین پدرم جملات و حتی کلماتی که باید به ساسان می گفتم تا بیشتر به من اعتماد کنه و از مشکلش بگه و من هم کمکش کنم رو با بابا هادی مرور می کردم قبل از اینکه برم سر صف قرآن بخونم ، با آقا مدیر درباره کتاب حاج اقا قرائتی صحبت کردم و ایشون هم چون به من اعتماد داشتن کتاب رو معرفی کردن به بچه ها و گفتن چندماه دیگه از روی این کتاب امتحان می گیریم و به چند نفری که برنده بشن ، جایزه میدیم کار خوبی بود ، اینجوری تشویق می شدن بچه ها به خوندن کتاب ، قرار هم شد این کتاب برای معلم ها با هزینه شخصی آقامدیر خریده بشه و معلم ها سرکلاس چند دقیقه ای از این کتاب حرف بزنن تا بچه ها بیشتر و بهتر با اسلام آشنا بشن 🌀 باز هم سر کلاس حواسم به ساسان بود ، اصلا تو کلاس نبود ، حتی وقتی خانم معلم سوالی می پرسید و از همه بچه های کلاس میخواست یکصدا جواب بدن ، ساسان ساکت ساکت بود اصلا امروز جور دیگه ای شده بود منم تمام سعی خودم رو می کردم که هم حواسم به درس باشه تا عقب نمونم و هم حواسم به ساسان باشه تا بهتر کمکش کنم 👈 زنگ تفریح اول که خورد ، سریع همراه ساسان رفتیم بیرون تا یه جایی بشینیم و حرف بزنیم ، معلوم بود که کلی حرف تو دلش بود یه مرتبه سعید اومد پیش ما ،ساسان کمی خجالت کشید ، منم متوجه شدم ، خود سعید هم متوجه شد با اشاره بهش گفتم که بره و بعدا باهاش صحبت می کنم ، سعید رفت من و موندم ساسان و کلی کنجکاوی که مشکل ساسان چی هست 💠 دیدم دستش رو گذاشت داخل دستم ، محکم فشار داد ، چشمهاش رو برگردوند و منو نگاهی کرد و سرش گذاشت روی شونه هام و زار زار گریه کرد... 👈 گفت ، من فقط آرامش می خوام ، فقط و فقط آرامش ، دوست دارم تو خونه ما جنگ و دعوا نباشه ، دوست دارم کنار پدر و مادرم بشینم با هم غذا بخوریم ، نه اینکه هرکسی تو اتاق خودش ! دوست دارم شبها کنار هم تلویزیون ببینیم ، نه اینکه هرکس سرش تو گوشی خودش باشه دوست دارم گاهی اوقات غروب ها با پدر و مادرم بریم بیرون و تفریح کنیم ، مثل خیلی های دیگه اصلا ، دوست داشتم پول دار نبودیم ، اما ذره ای صمیمیت و صفای خانواده های درامد پایین تر رو داشتیم حتی پدرم نمیذاره من نماز بخونم ، نمیذاره قرآن دست بگیرم ، چند تا قرآن تو خونه بود همه رو گذاشت انباری ! دیشب با مادرم دعوا کرد و کارشون به کتک کاری رسید ، همش پای ماهواره نشسته و برنامه های اونها رو نگاه میکنه قبلا خوب بود، مثلا ماه محرم ، تمام هزینه یک دهه مسجد یا هیات رو میداد ، اما الان اصلا حتی خدا رو هم زیر سوال می بره ، مادرم هم دست کمی از پدرم نداره همیشه دنبال رفیق هاش هست و صبح میره بیرون ، ظهر میاد بعدظهر میره ، شب میاد حتی روزهای تعطیل که من خونه هستم هم همین وضع هست ، بخدا خسته شدم ، ایکاش بمیرم و راحت بشم.... ادامه دارد... : https://eitaa.com/piyroo