🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_281
سوری خانم هم از خدا خواسته به راه افتاد و به ماکان گفت:
-بعدش یه سینی چایی بریز بیار.
ماکان بهت زده گفت:
-من مامان؟
-نه پس ارشیا. خوب تو دیگه.
دخترهای پای پله ایستاده و می خندیدند. ماکان به ترنج نگاه کرد و گفت:
-همش زیر سر توه.
ترنج دست آتنا و شیوا را گرفت و در حالی که از پله بالا می رفت گفت:
به من چه داداش.
و خندان بالا رفتند.ماکان به ارشیا که کنارش عین خمیر توی آفتاب وا رفته بود نگاه کرد و گفت :
-اینو باش. حالا نمیری می خوای یه میز جمع کنی؟
بعد دست شایان را که داشت یواش یواش جیم میشد گرفت و گفت:
-کجا شازده. دست بکار شو. تا منم برم چایی بریزم
خیر سرم.
کسرا با خنده گفت:
-بریز عزیزم برای آینده ات خوبه.
تویکی خفه.
و با پوزخند اضافه کرد :
- بالاخره ویل دورانت فاندامنتالیست بود یا نه.
ارشیا زیرزیرکی خندید و دنبال ماکان به آشپزخانه رفت.
-چکارش داری بچه رو؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_282
ماکان درحالی که دور خودش می چرخید گفت:
-به خدا ازش بپرسی اگه معنیشو می دونست من اسمم و عوض
می کنم می ذارم قمر الملوک
ارشیا با صدای بلند خندید و گفت:
-آی حال میده معنی شو بدونه. اونوقت من صدات می زنم قمر جون.
هر دو از این حرف خندید و هر یک کار خود مشغول شدند. ارشیا از آشپزخانه که خارج شد نگاه پر
حسرتی به پله انداخت و رفت سمت پذیرائی.
تا آخر شب چشمش به پله سفید شد تا بالاخره وقتی همه عزم رفتن کردند ترنج همراه بقیه پائین آمد.
خیلی خسته بود و احساس سرگیجه می کرد. اینقدر به خودش فشار آورده بود که
انگار تمام بدنش درد می کرد.
سعی کرده بود در مقابل ارشیا مقاومت کند و خوب کار آسانی نبود. دلش پر مکشید
که نگاهش کند. ولی با خودش جنگیده بود.
تمام شب را و بعد هم نقش یک دختر خوشحال و بی خیال را برای همه بازی کرده بود.
دلش می خواست زودتر به اتاقش پناه ببرد. به سختی روی پاهایش بند شده بود.بعد هم گیر دادن
کسرا و شایان.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1106
♦️ روایتگری کم نظیر و تاثیر گذارحاج
حسین یکتا:
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️
🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🤲التماس دعای فرج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#سلام_امام_زمانم 💚
در تمنای نگاهت #بیقرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها رامیشمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تابه رویش پاگذاری
درمسیرت #جانفشانم گل بکارم تا بیایی
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
پشت زیباترین لبخند
بیشترین رازها نهفته است
زیباترین چشم
بیشترین اشک ها را ریخته است
و مهربان ترین قلب
بیشترین درد ها را کشیده است....
#شهید امربه معروف و نهی از منكر
#شهید_محمد_محمدی 🕊
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سلام علیکم
بزرگواران و کاربران خوب کانال تا ساعت 17 در کانال هیچ پستی قرار نمی گیرد
یاران شهدایی، آدینه تون مهدوی