eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 که مسعود داد زد: -تو دیگه کجا؟ سوری خانم برگشت و گفت: -هر جا شما برین منم میام. من اینجا تنها بمونم دق میکنم. -آخه سوری جان ما خودمونم هنوز دقیق نمی دونیم کجا می خوایم بریم. سوی خانم که انگار خودش هم متوجه چیزی شده بود چنگی به سینه اش زد و گفت: -تو چیزی می دونی؟ ترنج تصادف کرده آره؟ و بدون اینکه مسعود جواب بدهد خودش در حالی که گریه می کرد گفت: -خودم می دونستم همون اول به دلم افتاده بود یه بلایی سرش اومده. مسعود رفت طرف همسرش و بازوی سوری خانم را گرفت و روی مبل نشاند و با مهربانی گفت: -چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی سوری جان من کی همچین حرفی زدم. سوری خانم چشمان اشک آلودش را به همسرش دوخت و گفت: -پس اگه خبر ندری بذار منم بیام. جمله سوری خانم که تمام شد باز هم صدای بسته شدن در خانه به گوش رسید. برای یک لحظه نفس هر چهار نفرشان هم متوقف شد و بعد همه به طرف در خیز برداشتند. قبل از رسیدن به در هال در باز شد و ترنج خاکی و زخمی وارد شد. سوری خانم که چیزی تا مرز سکته نداشت. ترنج وسایلش را رهاکرد و یک سلام کلی به همه داد و بعد هم رفت طرف مادرش. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -مامان ترو خدا گریه زاری راه نندازد ببین خوب خوبم. ولی سوری خانم نشست روی مبل و گریه اش را سر داد. ارشیا نفسش را پر صدا بیرون داد و مسعود دست ترنج را گرفت و گفت: -چی شده بابا این چه سر و ضعیه؟ ترنج به خودش و لباس هایش نگاه کرد و اولین چیزی که گفت این بود: -چادرم پاره شد. و مشغول بررسی پارگی چادرش شد. ماکان که از حرص و نگرانی داشت خون خونش را می خورد با حالتی عصبی گفت: -بالاخره میگی چی شده؟ ترنج برای خودش مقداری آب ریخت و خورد بعد به ماکان نگاه کرد و گفت: - اگه بگم از خنده روده بر میشی. لحن بی خیال ترنج کم کم حال خراب همه را خوب می کرد. الا ارشیا که با خودش گفت: "نگاش کن چقدر می تونه بی خیال باشه انگار نه انگار بقیه اینقدر حرص خوردن." ترنج که از بودن ارشیا هم کمی دست پاچه شده بود برای اینکه بتواند خودش را جمع و جور کند بلند شد و گفت: - صبر کن دست و صورتم و بشورم. تو دوتا جمله نمی شه گفت. داستانش مفصله. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 وسایلش را برداشت و رفت طرف اتاقش. خیال همه راحت شده بود. ترنج کیف و آرشیوش را گذاشت توی اتاقش و رفت سمت روشویی. نگاهی به خودش توی آینه انداخت.روی گونه چپش یک جای خراش بزرگ خود نمایی می کرد. ارشیا اینجا چکار میکنه. من نمی دونم چرا این ماکان تا تقی به توقی می خوره می دوه اینو میاره اینجا. دست و صورتش را شست و آرام آستین مانتو اش را بالا داد. جای زخم پانسمان شده اش کمی می سوخت. خوشبختانه کسی متوجه پارگی کنار آرنجش نشده بود. کنار آرنجش سوارخ عمیقی ایجاد شده و دو تا بخیه خورده بود.راحت می توانست اثرش را پنهان کند. با همین قیافه هم مادرش برای یک هفته خوراک اشک و ناله داشت. دلش نمی خواست چیز دیگری به ان اضافه کند. برگشت توی اتاقش و مانتو اش را در آورد و لباس آستین بلند دیگری پوشید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 عطر تو براے زنده شدڹ همہ شہر، ڪافے است و نسیم هر روز، تو را در لا بہ لاے رگہاے ما، جارے مے‌ڪند ڪاش هرگز عطر تو را، در لا بہ لاے شلوغے‌هاے دنیا گم نڪنیم 🌤 اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌤 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo