eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک جامعه اینقدر عالی توصیف می‌شه حتما کلیپ را ببینید و نشرش بدید متاسفانه کم کار کردیم برای معرفی دقیق ایشون به مردم ☝️☝️☝️ 🖤 🥀 https://eitaa.com/piyroo
👈یڪ انقلابی دو آتیشه! 🔻 ...حالا من یڪ «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احد؎، بی‌محابا [علیه رژیم] حرف می‌زدم... با تعداد؎ از جوان‌ها؎ کرمان بر دیوارها شعارنویسی می‌کردیم... عمده‌؎ شعارها مرگ بر شاه و درود بر خمینی بود. 🔸.. اواخر سال ۵۶ بود. مدت‌ها امتحان برا؎ گواهی‌نامه رانندگی می‌دادم. قبول شده‌بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برا؎ گرفتن گواهی‌نامه خود مراجعه کردم. افسر؎ بود به نام آذر؎نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات رو خمینی امضا کرده؛ آماده‌است تحویل بگیری.» من از طعنه او خیلی متوجه چیز؎ نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریز؎ نبود. آن‌ها با سیلی و لگد و ناسزا؎ غیرقابل بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌رو؎ دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال رو؎ زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جار؎ بود. یکی از آن‌ها با پوتین رو؎ شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ا؎ به شکمم زد که احساس کردم همه احشا؎ درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم ... سه روز از شدت درد تکان نمی‌توانستم بخورم؛ اما انرژ؎ جدید؎ در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگد؎ کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده‌بود. 📚 از چیزی نمی‌ترسیدم | زندگینامه‌؎ خودنوشت سردار شهید حاج https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 بِسْمِ اللُّهُِ الْرَّحْمنِ الْرَحِیم وَاذکُراسمَ‌ربّك‌وتبَتَّل‌إلیهِ‌تَبتیلاٰ انسان ۵۲ •┈—┈—┈✿┈—┈—┈• نام‌خد‌ار‌ایا‌دکن‌و‌تنها‌به‌او‌دل‌ببند. https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید_برونسی شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید می‌آید، در خواب با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت، یازهرا(س) 🔹چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمی‌شدند در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شد به سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم. 🔸دیدم گوشه‌ای نشست، اسم حضرت فاطمه را صدا می‌زد و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزد؛آرام‌تر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه(س) می‌گرفتم. از همسر شهید عبدالحسین برونسی🌷 https://eitaa.com/piyroo
📔 | 📚 عنوان کتاب: عزیزتر از جان 🔻بر اساس زندگی شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی به روایت همسر شهید ✍نویسنده: کبری خدا بخش دهقی https://eitaa.com/piyroo
🌷شھید آوینۍ میگھ: واۍ بــر آن ڪَس ڪھ در صحراۍ محشر سر از خــٰاک بردارد وَ نشانہ‌اۍ از جھــٰاد دَر بــَدن نداشتھِ باشھ! فلذا‌ جھــٰادواجب‌است! جھــٰاد‌تیر‌و‌تفنگ‌نمیــخاد . . شمــا تــو ڪار خونھ بھ مــٰادرت همسرت کمک ڪن خودش جھــٰادھ🚶🏻‍♂! https://eitaa.com/piyroo
✍پیامبر اکرم صلّی‎الله‎علیه‎وآله: همانا فاطمه پاره تن من است و او روشنایی چشمانم و میوه قلب من است، آنچه او را بیازارد مرا آزار می‌دهد و آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال می‌کند. 📚 بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۴ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا