eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⛅️ 4⃣5⃣ 💢سکوت مى کنى و آرام مى گیرى.... اما گریه و ضجه و ، لحظه به لحظه شدیدتر مى شود... آنچنانکه بیم اعتراض و عصیان و قیاممى رود. و اضطراب در وجود ماموران و دژخیمان، بدل به مى شود... و نگاهها، دستها و گامهایشان را بى هدف به هر سو مى کشاند.راهى باید جست که ، کوفه را مشتعل نکند و را به مخاطره نیفکند. تنها راه، کوچاندن هر چه زودتر کاروان به سمت است. 🖤سربازان و دژخیمان ، مردم را از کاروان جدا مى کنند... و با هر چه در دست دارند، از و تا و ، کاروان را به سمت دارالاماره پیش مى رانند.... ازدحام جمعیت ، عبور کاروان را مشکل مى کند، چند مامورى که پیش روى کاروان قرار گرفته اند، ناگهان تازیانه ها را مى کشند و دور سر مى چرخانند... تا سریعتر راه را باز کنند... و کاروان را به دارالاماره برسانند. 💢گردش ناگهانى ها مردم را وحشتزده عقب مى کشد و بر روى هم مى اندازد.... اما راه کاروان باز مى شود. به اشاره ماموران به حرکت درمى آیند و و و دوباره افراشته مى شوند.تو و ... ناگهان چشمت به چهره چون ماه مى افتد... که بر فراز نیزه، طلوع ... نه ... غروب کرده است . خون سر، پیشانى و محاسن سپیدش را پوشانده است... و موهاى سرخ فامش در تبانى میان تکانهاى نیزه و نسیم ، به دست باد افتاده است. 🖤 تو سرت سلامت باشد و سر معشوقت حسین ، شکافته و خون آغشته ؟!این در قاموس عشق🌸 نمى گنجد. این را دل تو بر نمى تابد. این با دعوى دوست داشتن منافات دارد، این با اصول محبت ، سر سازگارى ندارد. آرى ... اما... آرامتر زینب ! تو را به خدا آرامتر.اینسان که تو بى خویش ، مى کوبى ، ستونهاى به لرزه مى افتد. تو را به خدا کمى آرامتر. رسالت کاروانى به سنگینى بر دوش توست. 💢نگاه کن ! خون را نگاه کن که چگونه از لابه لاى موهایت مى گذرد، چگونه از زیر مقنعه ات عبور مى کند و چگونه از ستون کجاوه فرو مى چکد!مرثیه اى که به همراه اشک ، بى اختیار از درونت مى جوشد و بر زبانت جارى مى شود،... #🔥آتشى تازه در خرمن نیم سوخته کاروان مى اندازد.""یاهلالا لما استتم کمالا ما توهمت یاشقیق فؤ ادى غاله خسفه فابدى غروبا کان هذا مقدرا مکتوبا(26)اى هلال ! اى ماه نو! که درست به هنگامه بدر و کمال ، چهره اش را خسوف گرفت و درچار غروب شد. 🖤هرگز گمان نمى بردم اى پاره دلم که این باشد سرنوشت مقدر مکتوب...''' چه مى کنى تور را این کاروان ، زینب !؟دختران و زنان کاروان که تا کنون همه بغضهایشان را فرو خورده بودند، اکنون رها مى کنند و بر بال ضجه هایشان به آسمان مى فرستند.همه را که به سختى در پشت سد چشمها، نگاه داشته بودند، 💢اکنون در بستر رها مى کنند و به خاك مى فرستند. و همه زخمهاى روحشان را که از چشم مردم پوشانده بودند، اکنون به نشتر مرثیه سوزناك تو مى گشایند و خون دلشان را به مى پاشند.مردم ، وحشت مى کنند از این هول و ولا و ولوله ناگهانى،... و ماموران در مى مانند که چه باید بکنند... .... https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 3⃣6⃣ 💢سر به 🌫 بلند مى کند و مى گوید:_خدایا پناه بر تو از شر دشمنان اهل بیت ، گواه باشد که من از آل محمد مى جویم.سپس صورت اشکبارش را بر پاهاى امام مى گذارد و مى پرسد:_آیا راهى براى توبه و بازگشت هست ؟امام مى فرماید: آرى ، خداوند توبه پذیر است. پیرمرد که انگار از یک کابوس وحشتناك شده است و جان و جوانى اش را دوباره پیدا کرده ، 🖤 را به زمین مى اندازد و همچون جنون زده ها مى دود و فریاد مى کشد:_مردم ! ما فریب خوردیم. اینها نیستند. اینها پیامبرند، اینها؛ دشمنان خدایند، دشمن خداست. آن پیامبرى که در اذانها شهادت، به رسالتش مى دهید، پدر اینهاست. توبه کنید! جبران کنید! برگردید! که از لحظاتى پیش ، کمر به قتل پیرمرد بسته و به او پرداخته ، اکنون به پیرمرد مى رسد و با شمشیرى میان سر و بدن او فاصله مى اندازد،... 💢آنچنانکه پیرمرد چند گامى را هم بى سر مى دود و سپس بر زمین مى افتد.... مردم، مردمى که شاهد این صحنه بوده اند، بیش از آنکه و متنبه شوند، مرعوب و مى شوند.بیش از این ، نگاه داشتن کاروان مصلحتنیست... کاروان را در زیر بار سنگین به سمت قصر یزید، حرکت مى دهند ، همه اعیان و و بزرگان و و و را براى شرکت در این جشن بزرگ دعوت کرده است... 🖤 را به انواع زینتها و گوناگون تدارك دیده است . پیداست که یزید به زندگى خود، دست یافته است.... یزید به هنگام شنیدن خبر ورود کاروان سرها و اسرا، در حین مستى وسرخوشى، ناگهان ناله شوم کلاغها را مى شنود و با خود آنچنان که دیگران بشنوند، زمزمه مى کند: _در این هنگام که محمل شتران رسید و آن خورشیدها بر تل جیران# درخشید، ✨کلاغ 🦅ناله کرد و من گفتم : 💢 چه ناله کنى ، چه نکنى ، من طلبم را وصول کردم و به آنچه مى خواستم رسیدم.هم اکنون نیز، با و تبختر بر تخت تکیه زده است و ورود کاروان شما را مى کند.... او که خود را براى این کاروان و دم و دستگاه خود به کار گرفته است،... اکنون به تماشاى و خود و و خوارى نشسته است. همه اهل کاروان را از بزرگ و کوچک ، با به یکدیگر بسته اند. 🖤یک سر طناب را برگردن سجاد افکنده اند و سر دیگر را به بازوى تو بسته اند.... طناب دیگر از بازوى تو به دستهاى سکینه... و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر... و اهل کاروان به گونه اى به هم شده اند.... که اگر کسى و یا برود، را با خود و اسباب و شود.... به مجلس، رو مى کند و به یزید و با لحنى آمیخته از و و مى گوید: _✨اى یزید! گمان مى کنى که اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند، چه مى کند⁉️ 💢با همین امام ، حال مجلس مى شود.... یزید فرمان مى دهد... که بند از دست و پاى شما و غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام ، باز کنند.... یزید در دو سوى خود امرا و بزرگان را نشانده است....براى شما جایى درست مقابل خویش ، تدارك دیده است.... و سرها را در طبقهایى پیش روى خود چیده است.... و تا مى توانند مى برند... و به درون هم مى خزند... .... https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 5⃣6⃣ 💢زمزمه مى کند: _اى کاش بزرگان من که در جنگ☄ بدر کشته شدند، بودند و مى دیدند که چگونه خزرج در برابر ضربات نیزه به خوارى و زارى افتاده است، و از شادى فریاد مى زدند که اى یزید! دست مریزاد. بزرگانشان را به تلاقى جنگ بدر کشتیم و مساوى شدیم.مساله بنى هاشم ، بازى با سلطنت بود. نه خبرى از آسمان 🌫آمد و نه وحیی نازل شد! من از خندف نباشم اگر کینه اى که از محمد (صلى االله علیه و آله و سلم ) دارم از فرزندان او نگیرم .(35) 🖤با دیدن این صحنه ، و فغان و دختران و زنان به مى رود... و از گریه𑸧ناناا?انان یزید به گریه مى افتند.... و صداى گریه و ضجه و ناله ، را فرا مى گیرد. و تو ناگهان از جا برمى خیزى.... و صداى گریه و ضجه فرو مى نشیند. به سوى تو برمى گردد و همه نگاهها به تو خیره مى شود.... ال و کنجکاوى اینکه تو چه مى خواهى بکنى و چه مى خواهى بگویى بر جان دوست و دشمن🐲 ، چنگ مى اندازد.... 💢چوب به دست یزید میان زمین و آسمان🌫 مى ماند.... در سینه حبس مى شود و سکوتى غریب بر مجلس سایه مى افکند.... و آغاز مى کنى: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد االله رب العالمین و صلى االله على رسوله و آله اجمعین.راست گفت سبحان، آنجا که فرمود: '' ثم کان عاقبۀ الذین اساؤ السؤ اى ان کذبوا بایات االله و کانوا بها یستهزئون.''سپس آنان که مرتکب شدند، این بود که خدا را شمردند و به آن پرداختند.... 🖤چه گمان کرده اى یزید⁉️ اینکه راههاى و آفاق آسمان را بر ما بستى و ما را به سان به این سو و آن سو راندى، گمان مى کنى که نشانگر ما نزد خدا و و بزرگى تو در نزد اوست؟ کبر ورزیدى، گردن فرازى کردى و به خود بالیدى و شادمان گشتى از اینکه دنیا به تو روى آورده و کارها بر وفق مرادت شده و ملک ما و حکومت ما به ات درآمده؟⁉️کجا با این شتاب؟!آهسته تر یزید! فراموش کرده اى 💢این فرموده خداوند را که: '' و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم. انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب أليم.(36)آنان که ورزیدند، گمان نکنند که ما به آنهاست. ما به آنان مهلت و فرصت مى دهیم تا و عذابى در انتظار آنان است.... اى فرزند آزاد شدگان به منت !(37) آیا این از است که زنان و کنیزان تو باشند و دختران رسول االله، و ؟ آنان را بدرى ، روى آنان را و دشمنان، آنان را با شهرى به شهرى برند و بیابانى و شهرى بدانها بدوزند 🖤 و نزدیک و دور و پست و شریف به بایستد در حالیکه نه از مردانشان مانده و نه از ، مددکارى.و چه توقع و انتظارى است از فرزندان آن که جگر پاکان را به دندان کشیده و گوشتش از روئیده؟! و چگونه در با ما نکند کسى که به ما به چشم و و و دشمنى مى نگرد و بى هیچ حیا و پروایى مى گوید:(اى کاش پدرانم بودند و از شادمانى فریاد مى زدند: اى یزید! دست مریزاد!) و بر لب و دندان اباعبداالله، سید جوانان اهل بهشت، چوب مى زند!... .... https://eitaa.com/piyroo
کلمات درذهنم جولان می‌دهندو من درتکاپوی انتخابشان با کلنجار میروم ، ثانیه هابه سرعت می‌گذرندو صفحه روبه‌رویم باکلماتی نامفهوم سیاه ترازقبل میشود. کلافه دست ازنوشتن میکشم و اینبار اورا درپس پرده تجسم میکنم ،آن زمان که گلبانگ از گلدسته های حرم برخاست وصدای گریه اش دربیمارستان پیچید وَتقویم گواه این روزبودکه ولادتش همزمان با میلاد بودوبه همین خاطر نامش.محمدرضاارفعی که هایش درگوش تاریخ پیچیده. خاطرات راورق میزنم که سخاوت وبخشش‌اش به گوشم می‌رسد چیزی که زبانزد خاص و عام بود،هرچه باشد اودر پرتو مهرعلی‌ابن‌موسی‌الرضا قدکشیده وبرخاستن چنین بانگی از وجودش، دور از انتظار نبود. نسیمی دل‌انگیز می‌وزد و خاطرات را جلوتر میبرد به آن روز می‌رسد که هورالعظیم* یا مهدی‌ هایش را به خاطر سپرد چون می‌دانست این آخرین رزم او خواهد بود. به آن روز میرسد که در بیمارستان ، پیش چشمان خواهرش تداعی شد آن لحظه که وجود او را عطش فرا گرفته بود و دست خواهر بسته بود برای رفع عطش. ناگهان ورق می‌لغزد ، در هم میپیچد و زمین میلرزد از السلام و علیک با لبی عطشان و ملائکه به جوش و خروش می‌افتند که سیرابش میکنند از چشمه بیکران کرامت حسین‌ابن‌علی و محمدرضا لبخندزنان پرواز میکند به سوی ابدیت ، به سوی اربابش... پ.ن: هورالعظیم یا کلان‌تالاب، بزرگ‌ترین تالاب مرزی در استان خوزستان است ، عملیات بدر را در هورالعظیم با ذکر یا مهدی آغاز کردند ، شهید در این عملیات زخمی شد و راهی بیمارستان تبریز شد. به قلم:مهدیه نادعلی https://eitaa.com/piyroo
🌱| دلت که گرفت،  دیگر منت را نکش،  راه باز است،  نگفته تو را میخواند. اگر هیچ کس نیست،  که هست؛ پرهایت را بسوی آسمان بگشا و  در آغوش آرام بگیر... https://eitaa.com/piyroo
💢رفته بودیم برا شناسایی ۸. وسط که مدشد و ازمسیرمستقیم منحرف شدیم ورفتیم سمت دوعراقی که میکردن.ماه بالا بود هوا هم صاف. گفتم حسین یه دعاکن! 💢دستشو از آب درآورد سمت و گفت:خدا یه بفرست! همان لحظه ابرسیاهی ماه را پوشاند. از کنار ها رد شدیم رفتیم تو نیزار. گفتم:هنوز باورت نکردم؟ گفت: ابررا ببر! ابر کنار رفت و همه جا روشن شد! به او گفتم یک حرف بهت میزنم به من نه نگو؛ گفتم برادرم را برایت بگیرم؟ قبول کرد. رفتیم همه حرفها را هم زدیم اما برای او یک شرط گذاشتند؛ گفتند اگر از سپاه بیرون بیاید دخترم را به او میدهم. 💢امیر گفت: من از نمی توانم بیرون بیایم همین لباس کفن من است! عملیات ۴ بود. لباس به تن داشت؛ تعداد زیادی نارنجک هم به خودش کرده بود. گفتم چه خبره؛ چرا اینقد نارنجک؟ گفت:بچه ها سختشونه با زیاد تو آب حرکت کنن. براشون میبرم اون سمت که دستشون خالی نباشه... ۱۳۶۵/۱۰/۴در عملیات ۴ شهید شد و سال #۷۲ بود که جنازه اش برگشت. (امیر)_مهدی زاده🌷 https://eitaa.com/piyroo
قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ عُیونِهم وقتی ڪه دلـت تنگ میشود، به چشم هایشان نگاه ڪن... ❤️ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
قَدْ نَرَےتَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ عُیونِهم.. وقتےڪھ دلـت تنگ مےشود، بھ چشم هایشان نگاه ڪن... 🕊 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo