🌸معرفی نامه#شهیدمحمدبلباسی🌸
در ۹ اسفندماه سال۱۳۵۷ در قائمشهر در خانواده ای متدین و مذهبی بدنیا آمد. مادر شهید در مورد فرزندش اینگونه می گوید: شش فرزند دارم سه پسر و سه دختر که محمد چهارمین فرزند و اولین پسرم بود. خیلی ساکت، مودب و مظلوم بود و خیلی هم نظم داشت. مهندسی ریخته گری خوانده بود، بعد از دانشگاه رفت سربازی و به پدرش گفته بود می خواهم راه شهدا و عموی شهیدم را ادامه دهم. الحمدلله را شهدا را ادامه داد و جای عموی شهیدش را پر کرد.
همسر شهید هم با اشاره به سیزده سال زندگی مشترکشان می گوید: همسرم عضو سپاه بود و مأموریت زیاد می رفت دو سال آخر هم مسئول اردوی راهیان نور مازندران شده بود و به همین خاطر زیاد در خانه نبود ولی وقتی هم برمی گشت سعی می کرد روزهای نبودنش را جبران کند.
همسرم خصوصیات اخلاقی داشت که اطرافیان می گفتند قیافه اش شبیه شهداست. می گفت اگر من شهید نشوم اینگونه که همه می گویند آبرویم می رود! عشقی که او به شهادت داشت مانع میشد بگویم ما را تنها نگذار. اما انتظار داشتم این دفعه برگردد.
ثمره زندگی مشترکمان چهار فرزند بود که فرزند آخرم بعد از شهادت همسرم بدنیا آمد. ایشان شخصیت آرام، صبور و با حوصله ای داشت. همه خوبی ها را با هم داشت و در عین حال فوق العاده مومن بود، خیلی هم به روز بود، آدمی نبود که در مسئله مذهبی تند باشد. همیشه آرامش داشت.
به همکارانش از مدتها قبل سپرده بود و آنها را مدیون کرده بود که برای یک بار هم که شده او را با خودشان به سوریه ببرند. یک روز ازش پرسیدم قضیه سوریه رفتن چه شد؟ سرش را پایین انداخت و گفت دیگر از کسی نمی خواهم از شهدا خواسته ام اگر سوریه روزی من باشد، من را هم بطلبند.
یک ساعت از حرفش نشده بود که یکی از دوستانش تماس گرفت و گفت امشب اعزام داریم اگر شرایطش را داری مدارکت را بیاور. دقیقا ۱۵ فروردین بود همان جا محمد برگشت من را نگاه کرد و از نگاهش دلم ریخت فکر نمی کردم رفتنش جدی باشد.
به من گفت برای اعزام چند تا جای خالی هست اگه نرم شاید هیچ وقت قسمت نشود. نمیشد نه گفت احساس کردم خانم زینب او را خواسته و دعوت کرده. هیچ کدام از مدارکش آماده نبود من فقط نشستم و دیدم چطور کارهایش یکی یکی درست می شوند.
آن شب من پر کشیدنش را به چشم دیدم. بهترین لباس هایش را برداشت گفتم مگر مهمانی میروی، آنجا جنگ است گفت اول میروم زیارت حضرت زینب. به خودم می گفتم نکند شهید شود، بعد جواب میدادم مگر هر کسی برود همان بار اول شهید می شود!
وقتی در سوریه بود از وضعیت آنجا می پرسیدم و می گفت: همه چیز امن و امان است... میگفت: آخرش شهادت است، مهم عاقبت به خیری است. من هم می گفتم زودتر برگرد و آنجا نمان... مطمئن بودم شهید می شود اما اینکه اینقدر زود شهید شود تصور نمی کردم.
شانزدهم فروردین اعزام شد و یک ماه بعد در ۱۷ اردیبهشت ۹۵ در خان طومان سوریه به همراه ۱۲ نفر از یارانش به فیض شهادت رسید...
🌺یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🌺
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهــدابہزبانےدیــگر💬
don't forget helping to poor people...
and always be active in social, cultural and politic ways...
#martyr_mohammad_balbasi
ڪمڪ بہ مستمنـدان را فرامـوش نڪنید...
و همیشہ در عرصہ هاے اجتماعے ، فرهنــگے و سیاسـے حضـــور فعال داشتہ باشیـد....
#شهـــیدمحمــدبلـــباسے
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#برگی_از_خاطرات♥️
✨اوایل که اعزام شدیم به سوریه ، هر فردی را مسئول کاری کرده بودند.
یکی از مسئولیت های آقا محمد #آب" رسوندن به خط بود..✨
✨پیش خودم گفتم این همه راه اومدیم سوریه ،
بعد این بنده خدا ، راضی شده که با اون مسئولیتی که در سپاه کربلا داشت فقط #آب برسونه؟✨
✨بعد که محمد آقا ، بعد اون همه شجاعت و دلاوری هایی که اونجا خلق کرد به شهادت رسید پیش خودم گفتم ، چقدر من ظاهر بین بودم...✨
حضرت عباس (ع) هم روز عاشورا , سقا بود...✨
#شهیدمحمدبلباسی
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چنـد بـار بہ آقـا مُـحـمـد گفـتـم...
بـراےِ خـودمـون ڪفـن بخـریـم و ببَـریـم حـرم امـامحُـسیـن براے طـواف ، ولـے ایشـون
هـےٰ طفـره مـیرفـت🥀
بـعـد چنـد بـآر کہ اصـرار ڪࢪدم
ناراحَـت شـد و گُـفـت:
²دوتآ کَـفن میخـواے بـبـرے
پیـشِ بے کـفَـن؟! (:💔
#شہیدمحمدبلباسے🕊
️️#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
آخرتِ خـود را به دنـیایِ فانی نفروشـید!
در عرصههایِ اجتـماعی، فرهنـگی و سیاسـی حضورِ فعال داشـته باشـید..
گوش به فرمـانِ ولی فقیه زمـانِ خود باشـید!
ادامه دهنـدهیِ راه شـهدا باشـید،
نگذارید این علـم به زمـین بیافتد..!
#شهیدمحمدبلباسی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✨اردویِ جهادی بودیم، ساعت ۹صبح بود
که به روستای تلمادره رسیدیم. بخاطر باریدن برف، هوا به شدت سرد بود..! متوجهشدم که محمد بلباسی درحال بازکردن بندِ پوتینش است با تعجب پرسیدم: چکار میکنی..؟!
گفت: میخواهم وضو بگیرم
گفتم: الان ۹صبح، چهوقتِ وضو گرفتنه،
اونم تو این سرما..!
محمد وضو گرفت و همینطور که جورابش را میپوشید گفت:
✨علامه حسنزاده میگه:
تمومِ محیطزیست و تموم موجوداتِ عالم،
مثل گیاهان و دریاها، همه پاک و مطهر هستند؛
پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده
روی این کرهخاکی راه میریم باید
پاک و مطهر باشیم و به زمین صدمه نزنیم..
#شهیدمحمدبلباسی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
کلام شهید:
آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید،
کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، سیاسی حضور فعال داشته باشید.
#شهیدمحمدبلباسی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
از همه همکارانم ، خصوصا بسیجیان عزیز که در ماموریت های مختلف اردو های جهادی و راهیان نور این حقیر را همراهی کردند، صمیمانه قدر شناسی می کنم.
#شهیدمحمدبلباسی🌷
#شهدای_خانطومان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🥀 من در سوریه خودم به این نتیجه رسیدهام و با یقین میگویم هر کس شهید شده، خواسته که شهید بشود، شهادتِ شهید، فقط دست خودش است!
#شهیدمحمدبلباسی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔹 #کلام_شهید
آخرتِ خـود را به دنـیایِ فانی نفروشـید!
در عرصههایِ اجتـماعی، فرهنـگی و سیاسـی حضورِ فعال داشـته باشـید..
گوش به فرمـانِ ولی فقیه زمـانِ خود باشـید!
ادامه دهنـدهیِ راه شـهدا باشـید،
نگذارید این علـم به زمـین بیافتد..!
#شهیدمحمدبلباسی
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo