eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ :نریمان  :مددی مژدهی   : ناصر : ۱۳۶۶/۶/۲۹ : ۱۳۹۰/۱۲/۲۷ 🔶 جزء هشت سال دفاع مقدس نبود؛ ولی یکی از شهدای چندین ساله ی و بوده که دائم با رمز (ع) به منظور دفاع از ، و با افکار شوم دوَل غرب در جنگ بود. 🔶 یکی از شاخص ترین چهره های فرهنگی استان گیلان و شهرستان رشت که با عمده ترین موسسه های کشور تعامل فراوان داشته و بعضاً  در برخی محافل و مجالس به عنوان هنرمند نیز از وی یاد می شود یکی از مدیران با قدرت در مقابل با و بود. 🔶 در زمینه های فراوان از قبیل و ، ، و همچنین و و... مهارت و تخصص خاصی داشته و به کرّات دیده شده که از این هنر ها جهت ایجاد فضا و جبهه ای قدرتمند در مقابله با حملات فرهنگی دشمنان ، و بکارگیری نموده است. 🔶وی زندگی بسیار ساده ای داشته و یکی از مدیران موسسه فرهنگی،مذهبی آفتاب هشتم واقع در مرکز شهرستان رشت بود که تقریباً تمامی اوغات شبانه روز خود را در این مکان فرهنگی سپری می نمود. 🔶 و قطعاً در زمان حیات یک مهره بسیار خوب و کشور بود. 🔶این یکی از خادمای خالص و فرهنگی استان گیلان-شهرستان رشت... 🔶همشهریا که خوب میشناسنش... 🔶اما جا داره دنیا بدونه این شهید کی بوده...؟ 🔶 یه بچه بود...اما تموم وقتشو واسه میذاشت کار اصلیش مدیریت موسسه آفتاب هشتم و طراحی و اجرای دکور بود اما به همه سپرده بود که هرکی دکور میخواد من بدون هزینه قبول میکنم...واسه همین بیشتر دکور هاش واسه و بود حتی دکور دیوار و سقف موسسه....راستی حوزه هنری گیلان در پروژه طراحی دیوار گلزار شهدای مرکز استان گیلان یه چهره شهدایی میخواست که طبق بررسی اساتید چهره این (البته در زمان زندگی آقا نریمان) شد الگوی طراحی دیوار گلزار شهدا... 🔶در ضمن یکی از نوکرای (ع) بود... 🔶واسه اینکه ۶ بار رکاب زنان و ۱ بار پیاده به پابوس (ع) رفته بود و ارادت فوق العاده ای به (ع) داشت همین بس که اسم محل کارش آفتاب هشتم ، هیئتش (ع) و زمان پیرهنی که تنش بود و گردنبندی که گردنش بود اسم زیبای (ع) روش بود موقع هم پرچم گنبد (ع) رو پیکرش بود... 🔶فکرشو بکن در زمان زنده بودن اول عکسشو بالای دیوار مزار کشیدن بعدشم وقتی از زیارت تربت برمیگشت(بر اثر صانحه تصادف)از همون جا پر کشیدو بالا رفت... 🔶...انشالله عاقبت همه بچه هیئتیا وصل بشه به عاقبت این بزرگوار... .:: شادی روح پاکش صلوات::. (ع)...
: 🍃 در طراحی و کار با فتوشاپ فوق العاده استاد شده بود. بسیاری از طراحی های و بسیج و هیئت را خودش انجام می داد. یکبار گفتم: "چرا اینقدر برای کامپیوتر وقت تلف می کنی!؟" 🍃گفت: "این کار مثل است. هر کلیدی که من فشار می دهم مثل گلوله ای است که در به سوی شلیک می شود. 🌹شهید سید علیرضا مصطفوی🍃 📙 همسفر شهدا
… 🌺شهیدی گفت: «خواهرم…تو در سنگر مدافع خون منی…» 🌺شهید دیگری گفت: «خواهرم… استعمار از سیاهی تو بیشتر از سرخی خون من می ترسد…» .یادمان باشد که تا ابد این شهدائیم... ❤شهدایی که لباس و نوع شلوار و مُد روز برایشان معنایی نداشت… حجاب هم است که مُد روز و مدلهای مختلف بر نمی‌دارد… .بانوی خوبم ! 📍فلسفـه حجاب📍 تنها به گنـاه نیفتـادن نیست! که اگر چنین بود ، چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضور می‌طلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟! جنـس تو با خلق شده... 🔺رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است. حجاب تو هم زمینه ساز مهدی زهراست... پاکی تو قلب ارواحنا فداه را شاد می کند. 🍃🌹🍃🌹
4_5836962530672510377.mp3
12.26M
روایتگری شهدایی قسمت 57 اگر بدنبال راهی برای ایجاد وتقویت انگیزه ی کار هستید،این فایل را چندین بار گوش دهید! فوق العاده است! فرموده های رهبری وحاج آقا یکتا https://eitaa.com/piyroo
عرض من این است که #جوانان باید شانه‌های خود را زیر بار #مسئولیت‌های دشوار کوچک و بزرگ بدهند ؛ #علاج #مشکلات کشور این است ما در #گام_دوم_انقلاب بایستی #حرکت کشور را بر دوش جوانها قرار بدهیم #امام_خامنه_ای پ.ن مسئولیت فقط در به عهده گرفتن #ریاست_قوای_سه_گانه #خلاصه نمی شود جوان مذهبی که حتی برای کار #فرهنگی #مسجد محل وقت نمی گزارد #لطفا ادعا نداشته باشد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🔰مقام معظم رهبری:توصيه هم به مسوولان دارم: تمركز بر مساله اصلی 🔹در هر برهه اي مساله ای هست كه بايد بر آن تمركز كرد 🔹قبل از پيروزی انقلاب رژيم طاغوت بود بعد از پيروزی تثبيت نظام بود، در برهه ای جنگ تحميلي بود. 🔹امروز مساله اصلی و نقد کشور مساله اقتصادی است 🔹البته مساله فرهنگی و امنيتی نيز هست اما مساله اصلی و نقد، است كه در و تاثير می گذارد 🔹رونق توليد،ارزش پول ملي، بهبود فضاي كسب و كار، جدا كردن اقتصاد كشور از فروش نفت خام، بند ناف بودجه را بايد از تجارت نفت خام بريد. 🔹تبديل دخالت دولت در اقتصاد به هدايت و نظارت دولت از اولویتهای کشور است. 🔹بريدن دست مفسدان اقتصادي، دست قاچاقچي بي رحم و تروريست اقتصادی را بايد بريد. 🔹همبستگي‌ملي بسيار مهم است 🔹كنار گذاشتن دعواهاي سياسی و جناحی بسيار مهم است 🔹يكي از مسائل بسيار مهم حفظ ارتباط قلبی با خداوند متعال است/ https://eitaa.com/piyroo
💠 کار فرهنگی وقتی ڪار شروع می‌ڪنید با اولین چیزی ڪہ باید بجنگیم هـستیم وقتی ڪہ ڪارتان می‌گیرد تازہ است شیطان بہ سراغتان می‌آید. شهید مصطفے‌صدرزاده 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
هر سال اول برنامه سرکشی به خانواده های معظم شهداء را داشت . یک سال وقتی به منزل شهید رسیدیم و زنگ را زدیم شهید درب را باز کرد و با عصبانیت گفت چرا اینقدر دیر کردید ؟! من خیلی وقته منتظر تون هستم ، و به برادرها وخواهر های گفته ام که بیایند و خانه را آب و جارو کنند ، پس چرا دیر آمدیدو... ، ایشان بسیار با خانواده مانوس بود ، طوری که او را به چشم فرزند شهیدشان نگاه می کردند . برادرشهیداحمدمنتظری که اخوی شهیدش باعبدالحسین عقداخوت خوانده بودمی گوید:ماهنوزبه مادرنگفتیم که موسوی نژاد شهیدشده است وقتی هم که گروه آقا بعدازشهادت ایشان دوباره به منزل ماآمدندبه مادر نگفتیم این گروه سیداست تامباداسراغ ایشان رابگیردو ومجبوربه رساندن خبرشهادتش بشویم محبت مادرم به آقاسیدبه گونه ای بودکه می ترسیم خبر شهادتش حال مادررابدکندبه نظرم انس والفت شهدابه شهیدموسوی نژادبه خاطرارتباط مستمرو اوبود دیدارباخانواده شهداتنهابخشی ازبرنامه های سیدبودکه سیدعبدالحسین درارتباط باشهدا انجام می دادبرگزاری یادواره هاوجمع آوری تصاویروخاطرات شهدادرکنارکمک به همه آن کسانی که در شهداقدمی برمی داشتندازجمله فعالیت هایی بودکه بادل وجان انجام می دادودرپس تمامی مشغولیات زندگی بااشتیاق به آنهامی پرداخت اوبه خاطر عشقی که به شهداداشت کاربایارانه وبرنامه فتوشاپ رایادگرفته بودتا بتواندازاین نرم افزاربرای تهیه پوسترشهدااستفاده کند. هرجانامی ازشهیدی بودردپای شهیدموسوی نژادرانیزمی شدآنجاپیداکرد https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💠برشی از کتاب می ترسم اگه بفهمن طراحی و خطاطی بلدم، من رو ببرن تو قسمت .‌ من آدم ام. دوست دارم تو همین قسمت بمونم.‌ ‌اصلا فکر میکنی برای چی هنر رو ول کردم⁉️ درصورتی که واقعا درسم خوب بود.‌ چون حس کردم دانشگاه هنر من رو از (ع) دور می کنه، اما سپاه نه، داره من رو به اون چیزی که دوست دارم می رسونه😍 راه سپاه راه امام حسینه _اینجوری که میگی به علاقه داشتی💖 پس برات سخت بوده که بخوای ولش کنی، نه؟ +آره سخت بود یه روز تو نمازخونه دانشگاه هنر که بودم، نشستم باخودم فکر کردم💬 گفتم الان اینجایی که وایسادم چقدر با امام حسین (ع) داره؟‌ دیدم خیلی فاصله دارم💕 این فاصله به جایی رسیده بود که انگار لبه بودم. کافی بود فقط یک قدم، فقط یک قدم بردارم تا همه چیز نابود بشه💥موقعیت همه چیزم برام فراهم بود، اما من راه امام حسین (ع) رو انتخاب کردم✅ دل کندم از اونجا. ‌ ‌‌ روح الله قربانی🌹 سالروز تاسیس گرامی باد🇮🇷 https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهیدمحسن‌حججی #قسمت‌پنج(بخش‌دوم) از زبان #دایی_همسر_شهید. عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خان
"خاطراتی از شهید حججی" خانه اش ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسور هم نداشت. باید چهل پنجاه تا پله را بالا میرفتی.😖 یک بار که رفتم ببینمش، دیدم همه پله ها را از اول تا آخر رنگ کرده.خیلی هم قشنگ و تمیز. گفتم: "ای والله آقا . عجب کار توپی کرده ای."😜 لبخندی زد و گفت: "پله های اینجا خیلی زیاده.این ها رو رنگ کردم که وقتی خانمم میخواد بره بالا، کمتر خسته بشه. کمتر اذیت بشه."😍😇👌🏻 ☜✧✧✧✧✧✧ خیلی زهرایم را ❤️ داشت. همیشه زهرا جان و خانمم صدایش میکرد. اگر هم احیانا باهم بگو مگویی میکردند، زود .😇 بعضی موقع ها که خانه مان بودند، میدیدم سرد و سور و بیحال است. می فهمیدم با زهرا حرفش شده. 😞 از خانه که بیرون میرفت زهرا موبایلش را می گرفت توی دستش و با خنده 😃 بهم میگفت: "مامان نیگا کن.الانه که محسن منت کشی کنه و بهم پیامک بده."😍 هنوز نیم ساعت نگذشته بود که پیام میداد به زهرا: "بیام ببرمت بیرون؟"😇 دلش کوچک بود. اندازه یک گنجشک. طاقت دوری و ناراحتی زهرا را نداشت.😔👌🏻 ~~~~~~~~~ حساس بود روی صبح هایش. اگر احیانا قضا میشد یا میرفت برای آخر وقت، تمام آن روز و پکر بود.😞 بعد از نماز صبح هایش هم هر روز، و و میخواند.😔 هر سه اش را. برای دعا هم میرفت می نشست جایی که سرد باشد. میخواست چشمانش نشود و خوابش نبرد. میخواست بتواند دعاهایش را و با بخواند.. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد. بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای ، دست و بالم بسته میشه. " با این وجود، یکبار پیشنهاد رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی سپاه رقم میخوره." این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد. افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه. 😍 در به در دنبال بود.😇 . °°°°°°°°° سپاه قبولش نمی کرد.😢 بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐 برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد. خیلی این طرف و آن طرف رفت. آخرش هر جور بود درستش کرد.😍 این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن" آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد. آخر سر قبولش کردند. خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت. رفته بودم سر قبر حاج احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎 :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم . تا دم ظهر کلاس بودیم. بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش. یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟" راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب نکردیم. " فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد. گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند. 😇 ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به . مثل باران توی قنوت نماز شبش می ریخت. آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم. عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم." بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!" گفت: " به خود امام رضا علیه السلام من راضیم چون خیلی لذت داره. ... https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾