eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
شب جمعه که می خواند.... اشک همه را در می آورد بلند می شد راه می افتاد توی بیابان پای برهنه روی رملها می دوید گریه می کرد و را صدا می زد بچه ها هم دنبالش زار می زدند می افتاد بی هوش می شد ... به هوش که می آمد می خندید جان می گرفت دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد... صبح که می شد می خواند... یابن الحسن می گفت... ناله هایش تمامی نداشت... اشک بچه ها هم... ؛ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✅ همسرش می گفت : قبل از عقدمان خواب دیدم ، هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته ام . روی سنگ مزار نوشته شده بود 🌷،شهید مصطفی احمدی روشن خوابی که خیلی زود تعبیر شد... ‍ همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود . بی تاب می شود ؟ گله ای ، حرفی ... اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود . پرسیدند حالا شما چه می کنید ؟ به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت : «مصطفای دیگری تربیت می کنم . » ؛ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
دو ماه بود خبری از او نداشتیم... مادر گفت : پاشو برو ببین این بچه چی شد؟ زندست یا مرده؟ گفتم : کجا بروم؟ کار و زندگی دارم ؛ جبهه یک وجب دو وجب نیست که از کجا پیدایش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه... امام جمعه آخر خطبه ها گفت : حسین خرازی را دعا کنید... مادر گفت : حسین مارو می گفت؟ گفتم : چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟ به هیچکس نگفته بود اصفهان است... ؛ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌸 بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبه‌ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم... 🌸 هنوز مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد. دستی به شانه‌ام زد و گفت: حاج علی، مکه می‌روی؟! 🌸 یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: چطور مگر؟ خندید و ادامه داد: برایم یک سفر حج جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمی‌توانم بروم. با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشی به مکه بروی! 🌸 سر به آسمان بلند کردم. دلم می‌خواست با تمام وجود فریاد بکشم : خدایا شکرت... ؛ ؛ فرمانده لشکر ده سیدالشهدا (ع) 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌸 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. 🌸کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم. 🌸 او یک دستمال از داخل جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. 🌸در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همان طور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده. 🌸همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. 🌺چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، میمردم. ؛ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✅ رتبه اول کنکور تجربی ؛ رتبه اول کنکور شهادت 🌸 مادرش میگوید: یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت... 🌸 پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در داد! 🌸 گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید شده ای من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟؟!! 🌸 احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم! در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!.... 🌸 یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... ؛ ( رتبه ۱ کنکور تجربی سال ۶۴) 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. با قدم‌های استوار به طرف تپّه‌های بازی دراز رفت. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... 🌷 ؛ 🌷 فرمانده گردان مالک لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
و نحوه تشخیص دوقلوها شهيد بزرگوار مرادی و برادرش دوقلو بودند. دوقلوي کاملا شبیه به هم مادر بزرگوار شهید دو برادر را به نامهای سعید و حمید نامگذاری کردند چند روز بعد که به دیدارشان رفتم فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی گفتم این حمید است و این سعید تعجب کردند. برایشان سوال بود که من چطور این دو را از هم تشخیص می دهم وقتی حميد شربت نوشید این راز را گفتم : دقلوها را بغل کردم در گوششان اذان بگويم نوری در بالای ابروی آقا ديدم و تا زمان شهادتش هیچگاه او را اشتباه صدا نزدم ؛ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
مهر به پایان رسید . نکند مهر تو با تقویم است.؟! من ز تقویم دلت باخبرم. همه ماهش مهر است. همه روزش احساس... #رفیق_شهید #قهرمان_من #شهید_ابراهیم_هادی https://eitaa.com/piyroo
🔰‏او را میشناسید؟ شهید اولین شهید ‎ ، داعشی ها در حالیکه او را اسیر کردند بیسیم اش📞 را روبروی دهانش گرفته همزمان سر از بدنش جدا میکردند😭 تا با صدای ناله های او روحیه همرزمانش را تضعیف کنند؛😡 در حالیکه او تا لحظه آخر پشت بیسیم ✨‎✨ میگفت. ‎ 📎این افسانه نیست https://eitaa.com/piyroo
دو ماه بود خبری از او نداشتیم... مادر گفت : پاشو برو ببین این بچه چی شد؟ زندست یا مرده؟ گفتم : کجا بروم؟ کار و زندگی دارم ؛ جبهه یک وجب دو وجب نیست که از کجا پیدایش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه... امام جمعه آخر خطبه ها گفت : حسین خرازی را دعا کنید... مادر گفت : حسین مارو می گفت؟ گفتم : چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟ به هیچکس نگفته بود اصفهان است... ؛ یادهمه شهدا گرامی وراهشان پر رهرو صلواتی زمزمه کنیم، دسته گلی باشد نثارشان ْ https://eitaa.com/piyroo
💠ما نیازی به نداریم!💠 ⭕️قهرمان‌های ما از جنس شخصیت‌های خیالی سینمایی و داستانی نیست. ⭕️قهرمان‌های ما نیازی به داستان‌پردازی ندارند. آن‌ها خود داستان حماسه‌شان را از قبل خلق کرده‌اند. ما فقط باید قهرمان‌هایمان را روایت کنیم. ؛ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برشی کوتاه از زندگی ● قسمت ۱ - سفر به طَمَع شهادت 🔺چرا حاج قاسم آرزو کرد مانند عمادمغنیه به شهادت برسد...؟ 🕊🖤۷روز تا سالروز شهادت سردار رشید اسلام و انقلاب، حاج قاسم سلیمانی🥀🥀🥀 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1263 🎥روایت یکی از محافظان شهید المهندس از دقایق اولیه در محل ترور شهید سلیمانی و شهید و لحظات جمع‌آوری ابدان مطهر شهدا 💔 🚨یکی از برادرها صدا زد : دست حاج قاسم اینجاست... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بهترین روزهای عمر حاج‌قاسم 🔹 شهید سلیمانی در جمع رزمندگان مدافع حرم در خط مقدم نبرد برای فتح آخرین قلعه داعش (البوکمال)، از بهترین و در عین حال سخت‌ترین روزهای عمر جهادی خود می‌گوید یادش همیشه جاودان https://eitaa.com/piyroo
🔰 با توجه به حذف عکس و فیلم‌های حاج توسط اینستاگرام ، ما هم با دادن نمره پایین به این اپلیکیشن در پلی استور که نتیجه‌اش کاهش ارزش سهام این شرکت است ، از اینستاگرام انتقام میگریم ⭕️ بسم الله ... همین الان برید در صفحه اینستاگرام در پلی استور و کمترین نمره رو بدید https://play.google.com/store/apps/details?id=com.instagram.android ( با حمله عاشقان حاج قاسم رتبه اینستاگرام در گوگل پلی از ۴.۵ به ۲.۹ کاهش پیدا کرد) 🙏از شما خواهش کنیم این متن را پخش کنید ♨️
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 💠 شهید ابراهیم هادی: 📖مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📚 سلام بر ابراهیم ‌ ❀❀ ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄ https://eitaa.com/piyroo
هادے‌دلھٰا 🕊 شـــــهادت فضل خداست🌷 به هرکس که بخواهد میدهد. شهادت، گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسان‌ها، به آن نمیرسد... https://eitaa.com/piyroo
Maher Zain - Ya Habiba Ya Falastin (Beloved Palestine).mp3
10.58M
🇵🇸 یا حبیبه یا فلسطین به یاد فرمانده مجاهد شهید 🥀 🌷 ✍ ایمان دارم، که شهادت روزی من است، یاد یحیی سنوار، در من نیروی عجیبی پدید می آورد، که فقط خدا می داند! ‍‌ https://eitaa.com/piyroo