eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️شما اگر محمودرضا را با می‌دیدید، لطافت خاص و دیدنی‌ای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به گفتم: «دخترت خیلی می‌خندد برای خوبیت ندارد🚫» ♦️در حالی‌که کوثر در بود و داشت بالا و پایین می‌انداختنش گفت: «این خوشحال است». محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه✅ فدای آن کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا💫 تأسی صحیح به (ع) است. راوی: برادر شهید 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
خیلی‌ها ڪربـلا نـرفته ڪربلایی شدند ... دکتر احمدرضا بیضائی برادر شهید: "محمودرضا اربعین سال ۹۲ می‌خواست بره کربلا.... مشکلی براش پیش اومد به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که بریم. بیست و هفت روز بعد از اربعین، در روز میلاد پیامبر اعظم(ص) از قاسمیه‌ سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت ... مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد اومد توی گوشم گفت: مداح می‌پرسه محمودرضا کربلا رفته؟ جا خوردم... موندم چی بگم... گفتم: نه نرفته بود. وقتی اون شخص رفت، یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که در پایان‌بندی برنامه «حزب الله» از مجموعه روایت فتح با آن صدای معطر می‌گوید: «بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه،... کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست…» 🏴 https://eitaa.com/piyroo
شهید آقا مثل بچه بسیجی ها زندگی میکرد، خیلی ساده و به دور از تجملات، نمی پذیرفت درخانه حتی مبل داشته باشد؛ نه این که بخواهد به کند و از روی باشد؛ روحیه اش این طور بود! این اواخر در میدان آرژانتین روی چمن ها نشسته بودیم که پرسیدم: "با حقوق پاسداری زندگی چطور میگذرد؟ " گفت: من راضی به گرفتن همین حقوق هم نیستم؛ دنبال کاری هستم که زندگی را بچرخاند و شغل پاسداری برای تأمین زندگی نباشد! 📚 کتاب "تو نمیشوی" ص32 . . 🦋 https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
یکی از هم‌سنگرهایش در سوریه می‌گفت: من بستنِ کمربند ایمنی را در سوریه از یاد گرفتم تا می‌نشست پشتِ فرمان کمربندش را می‌بست یکبار به او گفتم: اینجا دیگر چرا می‌بندی..؟! اینجا که پلیس نیست گفت: می‌دانی‌ چقدر‌ زحمت‌ کشیده‌ام با‌ تصادف‌ نمیرم..؟!:) 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
ما نمُردیم که آشفتـــگی آغاز شود باز هم پای حرامی به حـــرم باز شود سال ٩٢ بود، بهمون خبر دادند، بچه های مقاومت، عملیاتی وسیعی تو منطقه زینبیه، اطراف منطقه حجیره، کردند و تروریستها رو سه کیلومتری از اطراف حرم مطهر خانم زینب ( س )، دور کردن. صبح زود رفتیم اونجا و رو هم دیدیم ، خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود . 🌷 پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش اوردم . به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ رو جاش به اهتزاز در اورده 🌷رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت و تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود . رفتیم وسط خیابون، رو به حرم وایستادیم، دیدم محمود رضا داره اروم گریه می کنه و سلام می ده ؛ السلام علیکی یا سیدتنا زینب … https://eitaa.com/piyroo
وقتی خبر شهادت بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند و گفت: «باید ». آن روز خیلی بی تاب شده بود. صبح فردای محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های بیضائی را بپوشم. فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم می شوی⁉️ گفت: هر چه بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. وقتی کمی از مقر فاصله گرفت یک خمپاره ۶۰ او را مورد اصابت قرار داد و پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود... 🌷 🌷 🕊 https://eitaa.com/piyroo