eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح رفاقت باشهدا نام:محمدرضا نام خانوادگی:تورجی زاده فرزند:حسن متولد:۱۳۴۳/۴/۲۳ شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ محل شهادت:بانه منطقه عملیات کربلای۴ به نقل از شهید سید محمد حسین نواب نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم. بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد. شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید. ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند. سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند. بعد گفتند: "اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید." صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود. استاد پرسیدند: "اسم ایشان چیست؟" گفتم : "محمد رضا تورجی زاده." استاد پس از کمی مکث فرمودند: "ایشان (در عشق خدا) سوخته است." گفتم : "ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده." استاد ادامه داد: "ایشان قبل از شهادت سوخته بوده https://eitaa.com/piyroo
💠امام خامنه ای : امام موسی کاظم (ع) همه زندگی خود را وقف جهاد مقدس ساخته بود 💐«امام موسی کاظم علیه السلام همه زندگی خود را وقف جهاد مقدس ساخته بود؛ یعنی: اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن؛ ثانیاً، تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی؛ ثالثاً، تلاش برای تشکیل آن جامعه.» https://eitaa.com/piyroo
❂○° °○❂ خداوندا از جان، مال، خون خود در راه تو و در راه اسلام تو و در راه نایب امام زمان (ع) تو امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و مردم انقلابی واقعی می‌گذرم تا جهانی با عدل اسلامی و حکومت اسلامی در کنار قرآن و در پناه تو داشته باشیم. من برای خدا و به عزم جنگ با کفار به فرموده رهبر می‌روم تا به سه چیز دست یابم. اول رضای خدا، دوم پیروزی اسلام و سوم شهادت ؛ همان‌هایی که از اماممان حسین علیه السلام درس گرفته‌ایم. من در این دنیا هیچ گونه خواسته یا آرزویی ندارم؛ جز آن‌که اسلام پیروز و رهبر سلامت باشند و حکومت عدل اسلامی در جهان مستقر گردد و کافران و منافقان به زیر خاک روند. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿🦋 🌿🌛احمدࢪضا بیضائے|بࢪادࢪ شہید| شهید محمود رضا بیضائی🌷 وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری میکرد، بغلش میکرد و بلند میشد می ایستاد. بعد دور اتاق راه میرفت و آروم همینطور که تکونش میداد تکرار میکرد: علی، علی، علی... گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی (ع) رو تکرار میکرد و کوثر دوباره خواب می رفت.... https://eitaa.com/piyroo
¤ شهید علی سلطان مرادی🌹 • تاریخ شهادت: ۲۲بهمن۹۳ • محل شهادت: سوریه شمال‌غرب‌درعا💔 پیکر مطهربازنگشت...😔 مراعت کردن در شهید علی سلطانمرادی در تمام دوران خدمت خود در سپاه سعی کرد از بهترین ها باشد،👌 ولی هیچ وقت از بیت المال برای بهتر شدن مایه نگذاشت بلکه از تمام وجود خود مایه گذاشت بسیار به مصرف بیت المال حساس بودند☝️ به طوری که وقتی برای ماموریت داخل شهری با همکارانشان تردد می کردند اگر همکارش می خواست برای انجام کار شخصی مسیر را عوض کند به شدت مخالفت می کرد به حدی که می گفتن من را به محل کار برگردانید من نمی خواهم با شما همراه باشم ❗️ یا اگر ماموریت کاری یک روزه در شهرهای دیگر بود و می خواست خانواده را با خود ببرد از وسیله شخصی استفاده می کردند👌 و می گفتند اگر تنها بودم چون فقط برای کار بود ماشین اداره را میبردم ولی حالا که خانواده میبرم نمی توانم از وسیله بیت المال استفاده کنم.✅ https://eitaa.com/piyroo
جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود، تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود، بعضی‌هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند، بچه‌های ما حسابی خسته شده بودند، بعضی‌هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند، من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم، اوج درگیری های فتنه 88 بود، حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد، انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی، حسابی گیج شده بودند، بچه‌های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم، اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد. 🌷شهید محمد پورهنگ🌷 به روایت دوست شهید https://eitaa.com/piyroo
🔺 نامه‌ای عجیب از شهید " " که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده‌اش رسید. در بخشهایی از این نامه آمده است: 🔹وقتی در با دشمن نبرد می‌کردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی می‌آید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکه‌ای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادرِ شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان. 🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان می‌خوانیم، هنوز باور ندارم چه می‌بینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچه‌های فلاح به من خوش‌آمد می‌گویند، همه بچه‌ها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچه‌ها جویای حال خانواده‌شان بودند... مادر حال می‌فهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بی‌جانی بیش نبوده‌ام... خدایا به عظمت وبزرگی مارامدیون نگردان https://eitaa.com/piyroo
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکر شهیده زهرا شیرویه🌹 سرپرستار بخش کرونا بیمارستان آیت اله بروجردی (ره) تشییع و در گلزار شهدا بروجرد به خاک سپرده شد.💔 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 گیج از وضعیتے ڪہ پیش آمدہ میخواهم بہ صورتش نگاہ ڪنم ڪہ اجازہ نمیدهد! دست لرزانش را آرام روے سرم میڪشد،چادرم از روے موهاے آزادم سُر میخورد. میدانم اینجا ڪہ هستم،اینجا در آغوش پدرم،براے ڪسے دید ندارد پس دست بہ چادرم نمے برم. دستش میان خرمن موهاے لختم مے لغزد و پدرانہ شروع میڪند بہ نوازششان! دست هاے زبرش ڪمے مے لرزند. چقدر خوش طعم است آغوشش! و چقدر پاڪ! صداے پر از نگرانے اش بہ گوشم میخورد:میدونے ڪہ چندتا خواستگار دارے؟ آرام میگویم:بلہ! _نسبت بہ چندتاشون اصرار دارم؟ فڪرے میڪنم و پاسخ میدهم:تقریبا هیچڪدوم جز... حرفم را ڪامل میڪند:جز هادے! با شنیدن نامش نفسم را با حرص بیرون میدهم. صداے پدرم زنگِ عجیبے بہ خود میگرد! زنگِ التماس! _چون میدونم خوشبختت میڪنہ! بهش فڪر ڪن آیہ! بہ خدا صلاحتو میخوام! هر چہ زودتر ازدواج ڪنے خیال منم راحت ترہ. میخواهم حق بہ جناب از ڪارهاے هادے بگویم! از حرف زدن غیر مودبانہ اش،از غرور و خودشیفتگے اش،از اینڪہ بہ من نمیخورد! از اینڪہ دل بہ دو چشمِ آسمانے سپردہ! اما سڪوت میڪنم. از حرف هاے پدرم میفهمم میخواهد مرا از شهاب دور نگہ دارد! از او میترسد...و از اینڪہ نزدیڪِ من‌ باشد! اما ذهنم را خالے از این‌ فڪرها و قلبم را پر میڪنم‌ از حسِ عشق پدر دخترے مان ڪہ تقریبا براے اولین بار مے چشم. سرم را بہ سینہ اش مے چسباند،درست روے قلبش! تازہ میفهمم "آذر" گرمترین "ماہ" سال است! پدرم میخواهد از گنجینہ اش محافظت ڪند... از من... شروع تمام دل آشوبے ها... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 خمیازہ اے میڪشم و بے حوصلہ روے چهار چوب در مے نشینم. چشمانم را چند بار باز و بستہ میڪنم تا خواب از سرم بپرد! نیم‌ بوت هاے قهوہ اے تیرہ ام مقابلم قرار دارد،خواب آلود بہ سمت خودم‌ مے ڪشانمشان و مشغول بہ پا ڪردنشان میشوم. صداے نورا از بیرون مے آید:آیہ آمادہ نشدے؟! بدون اینڪہ جوابش را بدهم بلند میشوم و ڪولہ ام را روے دوشم مے اندازم. بہ سمت در خروجے قدم برمیدارم،دوبارہ خمیازہ مهمان دهانم میشود! نورا و طاها در پراید نقرہ اے رنگ طاها نشستہ اند. قرار شد نورا ڪلاس ڪنڪور ثبت نام ڪند،از امروز ڪلاس هایش شروع میشد. زیر لب سلامے میڪنم و دستگیرہ ے در عقب را مے فشارم. همین ڪہ روے صندلے مے نشینم طاها میگوید:سلام خواهر زن ڪوچڪ! زیر لب سلامے میڪنم و سرم را بہ شیشہ مے چسبانم. نورا با طعنہ میگوید:آیہ خانم سلام بہ رویِ خوشت! صبحت بہ خیر مهربونم! چشمانم را مے بندم،بے حوصلہ میگویم:چرا منو بیدار ڪردے؟! صداے نورا بالا مے رود:بیا اینم‌ عاقبت خوبے ڪردن! طاها پیادہ ش ڪن! صداے خندہ ے طاها مے پیچد،آرام‌ میگوید:چے ڪارش دارے؟‌ خواب آلودہ! زیر لب میگویم:دلم براے آقا طاها میسوزہ گیر تو افتادہ! صداے نورا نزدیڪ میشود:دلت براے شوهر خودت بسوزہ! بیچارہ چطور تو رو میخواد تحمل ڪنہ؟! پوزخندے میزنم:همین ڪہ قرارہ منو داشتہ باشہ براش ڪافیہ! قهقهہ میزند:آرہ! منم دقیقا تو صورت هادے اینا رو میبینم! سریع چشمانم را باز میڪنم،میداند روے هادے حساس شدہ ام. سرش را بہ سمتم برمیگرداند و میگوید:خوابت پرید؟! و بلافاصلہ چشمڪ‌ میزند! چشم غرہ اے نثارش میڪنم و چشم بہ بیرون پنجرہ مے دوزم. یاد رفتار دیشب پدرم مے افتم. فڪرم درگیرترہ شدہ،از دیشب برقِ نگرانے مدام در چشمانش مے درخشد! اصرارش براے ازدواج با هادے بخاطرہ شهاب است! اما ازدواج با هادے مثلِ از چالہ بہ چاہ افتادن است! صداے نورا اجازہ نمیدهد بیش از این فڪر ڪنم:اجازہ هست آقا معلم؟ با لبخند‌ نگاهش میڪنم،دستش را بہ نشانہ ے اجازہ گرفتن بالا بردہ. طاها سعے دارد لبخندش را پنهان ڪند اما من از این یڪ وجب آینہ مے بینم چہ برسد بہ نورا! جدے میگوید:نورا صد دفعہ نگفتم اینطورے باهام حرف نزن؟ زبانش این را میگوید اما دلش نہ! مے میرد براے بچہ بازے هاے نورا! نورا بے توجہ میگوید:اجازہ دادے یا نہ؟! خندہ در صداے طاها موج میزند:خب! اجازہ! در ظاهر نشان نمیدهم اما بہ طاها غبطہ میخورم! منبع انرژے اے مثل نورا دارد! حرف هایش،شوخے هایش، و مخصوصا خندہ هایش... زندگے را برایت جریان مے اندازد. _اینجا ڪہ میخوایم بریم چطوریہ؟ چرا نذاشتے از بابا پول بگیرم؟ طاها همانطور ڪہ فرمان را مے چرخاند میگوید:بہ منے ڪہ معلمم اعتماد ندارے؟! مطمئن باش از بهتریناس! _اوووم،خب قسمت دوم سوالم! طاها از آینہ نگاهے بہ من مے اندازد و میگوید:هزینہ هاے زن بہ عهدہ ے شوهرشہ! میدانم جلوے من رعایت میڪند،وگرنہ آقاے معلمِ فیزیڪمان خوب نغمہ هاے عاشقانہ را حفظ ڪردہ. مشغول نگاہ ڪردن خیابان هاے خلوت میشوم،تا هم من ڪمتر معذب باشم هم آن ها. _خب هزینہ هاش چطوریہ؟! _خوبہ! نورا ڪلافہ میگوید:خوب یعنے چقدر؟! این‌ بار طاها با شیطنت جواب میدهد:یعنے خوب! فڪر ڪنم‌ نورا نگاہ غضب آلودش را نثارش میڪند ڪہ میگوید:دوازدہ تومن! با فریاد نورا ڪر میشوم:دوازدہ ملیون تومن؟! با حرص ادامہ میدهد:اونوقت چرا نذاشتے از بابام بگیرم؟! اون بیچارہ میخواست بدہ! طاها چیزے نمیگوید. _با توام!‌ طاها باز هم‌ چیزے نمیگوید! نورا با لحن ملایم میگوید:من ڪلاس ڪنڪور نمیخوام! خونہ درس میخونم مگہ غیر ڪتاباے درسیہ؟! طاها میگوید:تو خواستے منم‌ سعے ڪردم خوبشو فراهم ڪنم! نورا مظلومانہ میگوید:من هیچ جا نمیرم! آیہ رو میرسونیم بعدش میرے سرڪار! لبخند میزنم،وقتے نمیگوید نمیروم واقعا نمے رود! طاها با تحڪم میگوید:میرے! نورا جدے میگوید:نِ...مے...رَم! سہ بخشہ! طاها با حرص میگوید:اونوقت چرا؟! _چون نمیخوام خرج بیخود ڪنیم! بمیرمم تو سختے نمیندازمت! _میرے! هیچ سختے ام نیس! _نمیرم!‌ چقدر دعوایشان شیرین است. هر دو براے راحت بودن دیگرے بحث میڪنند! نورا براے طاها و طاها براے نورا! چشمم بہ ڪوچہ ے مدرسہ مے افتد،سریع میگویم:شڪر میون ڪلامتون یاڪریماے عاشق! من همینجا پیادہ میشم! نورا حرصے تر میشود:یعنے چے یاڪریم؟! میخندم:وا پرندہ بہ این ماهے! طاها نزدیڪ درِ مدرسہ ماشین را نگہ میدارد. تشڪر میڪنم،دستگیرہ ے در را براے پیادہ شدن مے فشارم ڪہ نورا میگوید:صبر ڪن آیہ! ڪیفش را باز میڪند و مشغول گشتن میشود،چند لحظہ بعد بستہ ے شڪلاتے بہ سمتم میگرد و میگوید:بیا صُبونہ نخوردے. شڪلات را از دستش میگیرم:مرسے آجے! ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
❤️ 🌹 🕊 در تاریخ 2 ابان 93 در منطقه جرف الصخر 30 کیلومتری کربلا عمیلیات عاشورا به شهادت رسیدند💔 🌺🌿🕊 ویژگی بارز شهید گره گشایی از کار دیگران بود هرجا هر چقدر که میتوانست بعضا بیش از توانش مسال دیگران را حل میکرد ☝️ به خاطر تخصصش در کارهای تعمیراتی و کمک فکری حس ششم بسیار قوی داشت در خانواده دوستان همکاران هم محله ای ها به عنوان یک مشاور زبده قبول داشتن👌 در الویت رسیدگی به کارهای پدر و مادر نفر اول خانوادهاش بود 😊همه راهها به نظر اقا روح الله تمام میشد دهه فاطمیه اول در منزل پدریشون روضه خوانی حضرت زهرا بود بنا به قول پدر گرامیشون که ایشان هم از رزمنده های دوران دفاع مقدس بودن 80 درصد کارهای روضه به عهده اقا روح الله بود و چه خوب مادرمان حضرت زهرا خریدار جانشون در سرزمین کربلا شدند💔 https://eitaa.com/piyroo
السلام علیک یا ابا عبدالله یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo