eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 خدا رو شکر کیسه کتابا زیر تخت بود و مامان نمی دیدش. برای توجیه گفتم: _خوب تابستونی بیکارم چکار کنم. می خوابم. مامان دستمو کشید و بلندم کرد و گفت: _ می گم پاشو اه قیافشو.بلند شو الان بابات اینا میان. از روی تخت بلند شدم و گفتم: _آره میان سوژه کم دارن به من گیر بدن دلشون وا شه. مامان هلم داد طرف دسشوئی گفت: _برو اینجوری بی موقع می خوابی پوست صورتت داغون میشه. توی آینه دستشوئی به خودم نگاه کردم.مامان ما رو باش دلش به چه چیزائی خوشه.دستی کشیدم به صورتم. تازگی ها جوشای صورتم زیاد شده بود. علتش نمی تونست دو سه شب بی خوابی باشه.صورتم و شستم و اومدم پائین. ماجرای دیروز کلا یادم رفته بود. گرچه خیلی زود ناراحت میشدم ولی کینه ای نبودم. برای همین بابا که اومد انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده لپشو بوسیدم و با سر خوشی سلام کردم. ظهر سر نهار بابا یه کم بیشتر به من توجه نشون میداد ولی ماکان همچنان طلب کار بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻