eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بعد به چهره او نگاه کرد و گفت: -چرا اینجوری شدی؟ مریض شدی؟ -نه مامان خوبم به خدا. آقا مرتضی همسرش را کنار زد و گفت: -بسته برو کنار. ارشیا پدرش را هم در آغوش گرفت و پیشانی آتنا را هم بوسید و همراهشان رفت توی سالن. -بذارین اول یه دوش بگیرم با قیافه درست و حسابی بیام پیشتون. مهرناز خانم در حالی که از او چشم بر نمی داشت گفت: -زود باش بیا تعریف کن کجا بودی؟ -چشم. براتون خبرای خوب دارم. مهرناز خانم گفت: -پس معطلش نکن که ما هم خبرای خوب برات داریم. ارشیا به طرف اتاقش رفت. بعد دوش گرفته و لباس پوشیده و سر حال برگشت پائین. .مهرناز خانم با میوه و از ارشیا پذیرائی کرد و گفت: -خوب اول تو خبر خوبتو میگی یا ما بگیم؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻