افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 #فصل_اول #قسمت_چهارده
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_یادت_باشد، داستان عاشقانه و زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#فصل_اول #قسمت_پانزدهم...🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
#گفتم:اگر یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم،حوصله نداشته باشم غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟ گفت اشکال نداره زن مثل گل می مونه حساسه شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا می کنم خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود از اول تمام عزم خودش را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد محترمانه باج می داد و هر چیزی می گفتم قبول می کرد
حال خودم هم عجیب بود حس می کردم مسحور او شده ام با متانت خاصی حرف می زد وقتی صحبت می کرد از ته دل محبت را از کلماتش حس می کردم بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود حیای چشم های حمید بود یا زمین را نگاه می کرد یا به همان نمکدان خیره شده بود.
محجوب بودن حمید کارش را به خوبی جلو میبرد گویی قسمتم این بود که عاشق چشم هایی بشوم که از روی حیا به من نگاه نمی کرد با این چشم های محجوب و پر از جذبه می شد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد عشقی که اتفاق می افتد و آن وقت یک جفت چشم می شود همه زندگی چشم هایی که تا می خندید همه چیز سرجایش بود از همان روز عاشق این چشم ها شدم آسمان چشم هایش را دوست داشتم گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی....🌹🍃
#یازهرا...
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💔وانڪردم سفرۀ #دل پیش ڪَس الا حسین
✨فرق دارد باهمہ بحث رفاقٺ با #حسین
💔روضہ مےخواند یڪے من هم ڪه ڪارم گریہ اسٺ
✨ڪار ما رونق گرفٺ آنجا ڪه #گفتم یاحسین
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#گفتم براۍشهادت شهیدهمدانی بسیارگریه کردم وناراحت شدم #گفت نبایدبراۍعاقبت بخیرۍادمها ناراحت شوۍچون آنان دربهترین نعمت ها درمحضرخدای خودروزگار مۍگذرانند
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo