eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه پا به گردان گذاشته بود. شوخ طبیعی، رکن جداناشدنی او بود. فرقی هم نمی کرد در پادگان باشد، در منطقه و یا شب عملیات و درگیری با دشمن. سال‌های جنگ با سرعت نور گذشت و آقا شدند، راوی جنگ دیگر کمتر خبری از شوخی‌ها و شوخ طبعی‌هایش بود. از قافله بازمانده بود و به یاد آنها روایت می‌کرد و از شجاعت و بزرگی‌شان می‌گفت. گاهی در جمع‌های خصوصی او را گیر می‌آوریم و گریزی می‌زنیم به شیرین‌کاری‌هایش و خاطرات روزهای جنگ. همین چند وقتِ گذشته بود که از او خواستیم تا از ماموریت کردستان بگوید . او هم از خداخواسته سوار مرکب خاطرات شده، می‌گفت: تازه قله ای را گرفته، و سرخوش از این پیروزی، بین بچه‌ها نشسته بودیم که سروکله خبرنگاری پیدا شد و از چگونگی عملیات شب گذشته پرسید. با حرارت هرچه تمام‌تر پاسخ گفتیم و از شجاعت بچه‌ها و فرار دشمن حکایت ها نقل کردیم. خبرنگار تشکر کرد و در حال رفتن ، ایستاد و رو به‌ من پرسید، راستی اسم تپه را نگفتید.... اسم تپه را نمی‌دانستم و گفتن "نمی‌دانم" با آن همه هنرنمایی قبلی برایم غیر ممکن بود. نگاهی به تپه انداختم و نگاهی به کلّه کنده‌کاری شده محمد. چقدر شبیه هم بودند ! از زبانم در رفت و گفتم "ارتفاعات پسکل ممد" عجب!! چه اسم با مسمایی شده بود! خبرنگار بیچاره تشکر کرد و رفت و از ما دور شد. ساعت ۱۴، صدای اخبار رادیو بلند شد. همه کنجکاو بودیم تا اخبارِ کلیِ عملیات را به‌دست بیاوریم. مجریِ خبر، با صدایی رسا و حماسی گفت...... دیشب رزمندگان ما در عملیاتی کم نظیر، در غرب کشور، موفق شدند مناطق وسیعی از جمله تپه‌های ۱۳۷، دربندی‌خان، پسکل ممد و.... را به طور کامل آزاد کنند و..... وقتی نگاهم به چهره متفکرانه فرمانده گردان افتاد و نیم نگاه‌ش به ما که به زور جلو خنده مان را گرفته بودیم، گوئی متوجه داستان شده بود، افتاد بدنبالم و..... من بودم که فراررا بر قرار ترجیح داده بودم و او بود که بدنبالم می آمد. برای برادر عزیز سید باقر احمدی‌ثنا راوی با سابقه دفاع مقدس https://eitaa.com/piyroo