eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.7هزار عکس
16.1هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانم پرستو صالحی برای توجیه وقاحت خودش از شهدا مایه گذاشت..... پاسخ شهدا را ببینید 👌 https://eitaa.com/piyroo
🗯کربلاییِ مشروط!!! هستم تا زمانی که جانم به خطر نیفتد!! مقروضم و زن و بچه دارم!!! 👈ضحاک ها در هر عصری هستند.... 🎭ضحاک بن عبدالله مشرقی🎭 🔻با کاروان امام حسین علیه السلام رو به رو شد ضحاک: برای عرض سلام خدمت رسیدم از خدا عافیت شما را خواستارم آمده ام تا خبری از وضعیت مردم کوفه بدهم برای پیکار شما جمع شده اند. نظرتان چیست؟ امام حسین علیه السلام: حسبی الله و نعم الوکیل ضحاک: برای شما دعا می کنم امام علیه السلام: چرا ما را یاری نمی کنی؟ ضحاک: من مقروض هستم و خانواده و فرزند دارم مشروط نزد شما خواهم ماند تا آنجا از شما دفاع خواهم ڪرد که دفاع من به حال شما مفید باشد! (یا به تعبیر بی رودربایستی ضرر جانی برایم نداشته باشد!) امامِ(مظلوم): می پذیرم.... 💔💔💔 ضحاک در روز عاشورا دلیری به خرج داد و به خوبی به مصاف دشمن رفت. در ساعات پایانی نبرد، وقتی عمرسعد به تیراندازان دستور تیراندازی داد و اسب های یاران حضرت را پی کردند ضحاک اسبش را در خیمه ای پنهان ڪرد و به جنگ با دشمن پرداخت. او می گوید: بارها امام مرا تشویق ڪرد و فرمود: سست نگردی، دستت بریده نشود ،خدا از اهل بیت رسول، بهترین پاداش ها را به تو ارزانی دارد. (فدای امام شاکر و مهربان💔) ضحاک چون متوجه شد همه یاران امام حسین علیه السلام جز سویدبن عمر و بشیر بن عمرو به شهادت رسیدند نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد. از امام اجازه خواست تا از میدان جنگ کنار بکشد و بازگردد!! امام علیه السلام : با چه مرکبی می روی؟ ضحاک: چون دیدم اسب ها را پی می کنند اسبم را در خیمه ای مخفی کرده ام و آسیبی ندیده! (به جای آنکه تمام حواسش پی حفظ امام زمانش باشد......) امام علیه السلام: خــود دانی !!!!!! ‼‼‼ ضحاک سوار اسب خود شد واز صحنه کارزار خود را رهانید پانزده نفر از سربازان ابن سعد به تعقیب او پرداختند او به روستای شُفیّه رسید و از معرڪه بیرون رفت....🏇🏇 (تا چند صباحی بیشتر در عافیتِ ظاهری پس از شهادت ولی خدا زندگی کند و از قافله سعادت ابدی کربلاییان برای همیشه جا بماند!! ) اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 📚تاریخ الامم والملوک ج۳ص۳۱۳و۳۲۹ 📚ابصارالعین ص ۱۶۸ https://eitaa.com/piyroo
❄️تصاویر پخش مستقیم کربلای معلی را از قاب تلویزیون با حسرت و تمنا،مشاهده می کنیم وبه رسم قدیمی های ساده دل و باصفا شیشه را می بوسیم، باشد که ارباب مهربان نظری بفرماید دست مهربانی اش را بر سر ما ایتامِ دور از امام بکشد... 💧💧💧 یا أبانا إستغفر لنا✋ https://eitaa.com/piyroo
🍀حسین جان ای سفینه نجات ای مصباح هدایت ما را به جَبر هم شده سر به زیر کن که خیری ندیده ایم از این اختیارها 🌴🌴🌴 https://eitaa.com/piyroo
: 💖🍃🌸🍃💖🍃🌸🍃 🌸 هرروز صبح پربرکت میکنیم روزمان رابا سلام بر گلهای هستی: 🌷سلام بر محمد(ص) علی(ع) فاطمه(ع) حسن (ع) حسین(ع ) پنج گل باغ نبی، 🌷سلام بر سجاد(ع) باقر(ع) صادق (ع) گلهای خوشبوی بقیع، 🌷سلام بر رضا(ع) قلب ایران و ایران 🌷سلام بر کاظم(ع) تقی (ع) خورشیدهای کاظمین 🌷سلام بر نقی (ع) عسکری(ع ) خورشید های سامراء 🌷و سلام بر مهدی (عج) قطب عالم امکان، امام عصر وزمان 🌸 که درود وسلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد. 🌸خدایابه حق این ۱۴ گل روزمان را پر برکت گردان 🌸 آمین یارب العالمین 💖🍃🌸🍃💖🍃🌸🍃💖
🕊🍃 #عشق یعنی: بنویسی #غزلی از چشمش درهمان مصراع اول قلمت #گریه ڪند #صبحتون_شهدایی ___🌸🍃 ❥
: صبح یعنے #تو بخندے دل من باز شود پلک بگشایے و از نو غزل آغازشود صبح یعنے کہ #دلم گرم نگاهت باشد آسمان، عشق ،زمین،با تو هم آواز شود #صبحتون_شهدایی 🌷 #سردارشهیدیوسف_سجودی 💟🍃
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ستون به ستون میروم/ دلم غرق خون میروم 🏴 مداحی سید مجید بنی فاطمه در موکب ریحانه الحسین (س) واقع در مسیر نجف کربلا"ستون ۷۸۰"
💠خانه مان کوچک بود؛ گاهي صدايمان مي‌رفت طبقه پايين. يک روز پاييني به من گفت: به خدا اين قدر دلم مي‌خواد يه روز که آقا مهدي مياد خونه لاي در خونه‌تون باز باشه، من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چي مي‌گيد، که اين قدر مي‌خنديد؟
🌷 💠دوقلوها 📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله شهید مدافع حرم درباره نحوه تشخیص دوقلوها ⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد بودند دوقلوي شبیه به هم ، خاله بزرگوارم فرمودند این و دیگری حمید چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید ⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد نوشیدند این راز راگفتم وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان بگويم نوری 💫در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫