📸 مثل #شهدا برای ملت
🔹رهبر معظم انقلاب:
همیشه بانشاط و پرانگیزه در صحنه باشید و همانطور که شهدایتان به کشور، نظام و اسلام خدمت کردند، شما هم خدمت کنید. ۹۷/۰۹/۰۲
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
✾ ﷽✾
اینبار اگر رقیہ گریان گردد
زینب ز جسارتے
#پریشان گردد
بر خیل یزیدیان زجان مے تازیم
تا عبرت جن و انس و شیطان گردد
#شهید_حمید_رضا_فاطمی_اطهر
#صبحتون_شهدایی🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳 آمده بودند برای بازدید 👀 از جبهه.
0⃣3⃣ نفری بودند.
شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی!😜
مثلاً میگفتند:
آبی چه رنگیه برادر؟!🤔
عصبی 😤 شده بودم.
گفتند:
بابا بی خیال!😏
تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند!🤔🤗😂
خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم!😉
👨👨👦👦بیدار شدهایم و همهمان دنبال شلوغ کاری هستیم!
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!
فوری پارچه سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد!
گذاشتیمش روی دوش بچهها و راه افتادیم🚶.
گریه و زاری!😭
یکی میگفت:
ممد رضا!
نامرد! 😩
چرا تنها رفتی؟ 😱
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
شهیده دیگه چی میگی؟
مگه تو جبهه نمرده؟
یکی عربده میکشید! 😫
یکی غش میکرد! 😑
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و شیون راه میانداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق طلبهها!
جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا📿 که فکر میکردند قضیه جدیه،
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن 📖خواندن بالای سر میت!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم:
برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر!😜😂
رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت:
محمدرضا!
این قرارمون نبود!😭
منم میخوام باهات بیام!😖
بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم.😂😂😂
خلاصه آن شب تنبیه 👊 سختی شدیم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
#شهید_دکتر_مسعود_علیمحمدی
"اولین دکترای فیزیڪ ایران"
"اولین شهید هستہای ایران"
دفـاع از صنعت هستهای
پاسداشت خون توست
راهت ادامه دارد..✌
#سالروز_شهادت🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
کجا یه گناهُ به خاطر روی گل یوسف زهرا ترک کردیُ، ضرر کردی؟
حاج حسین یکتا#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
sibsorkhi-02.mp3
2.06M
وای همه آرزمونه شهید بشیم فوق زیبا مداحی حاج حسین سیب سرخی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 12
#فصل اول
از یه طرف منتظر رای دادگاه بودم و از طرفی نیاز داشتم به کسی تکیه کنم...
اما کی ؟😞
هیشکی نمیتونست کمکم کنه...
نماز میخوندم...
اما اخر نماز یا خودمو میزدم یا مهر نماز رو میکوبیدم به دیوار یا پرتش میکردم تو کوچه...
کلا مخم پر از فکر و صدا بود...
داشتم دیوانه میشدم از دست خودم...
از طرفی میگفتم خدا هست ...
از طرفی میگفتم خدا نیست...
قران میخوندم و میگفتم خدا هست..
اما تو گوگل سرچ میزدم سایت های بی خدا میگفتن
قران کلی مشکل توش داره و اینو یه شاعر عرب زبان نوشته.
این کتاب از خدا نیست. اینا همه ساخته ذهنه ماست ...
یهو یه اتفاقی در من افتاد...👌
من یه آینه داشتم...
اونو آوردم جلوم و سعی میکردم به چشم ها و مو ها و لب و ابروی خودم نگاه کنم و بعدشم به دست و پای خودم نگاه میکردم و میگفتم:
رضا اینارو کی درست کرده؟
یهو مخم هنگ میکرد...
اون صدایی که بهم میگفت خدا نیست هیچ جوابی براش پیدا نمیکرد...
♨️❌
بار ها پیاز و خیار و سیب زمینی و توت فرنگی و لوبیا رو میریختم رو بشقاب و میاوردم نگاشون میکردم و سعی میکردم فکر کنم...
🍓🍅🍏🌽
و اینجا بود که استارت وجود خدا در من شکل گرفت...
بارها به صورت و چشمای خودم نگاه میکردم و میگفتم : اینا الکی نیست... یکی درستشون کرده...
از اونجا بود که فهمیدم یه راز و یه حقیقتیه که من نمیدونم...
رفتم قبرستون و خاک ریختن مرده هارو نگاه میکردم و میگفتم اینا کجا میرن؟؟؟؟
بعدشم میومدم خونه و مدام قرآن میخوندم...
حتی موقع خواب هم قرآن گوش میکردم.
وقتی حس کردم خدا هست تصمیم گرفتم سایت بزنم و تموم تجربیاتمو به دیگران بگم...
این کار رو ۲۸شهریور سال ۱۳۹۳ کردم و بعدش شروع کردم به دادن آگاهی هام در مورد خدا به بقیه...
دست نویس های #داداش_رضا
#زندگینامه_واقعی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 13
#فصل اول
🔥اما یهو یه مشکلی پیش اومد....
به نظرت اون مشکل چی بود؟
بذار کمی راهنماییت کنم...
❓یه سوال:
قبول داری آدم یه کار اشتباه رو مدام انجام بده بعد یه مدت براش عادت میشه و همش انجام میده؟
خب منم همین بودم...
وقتی مهر سال ۱۳۹۳ رسید از خودم پرسیدم
رضا ؟ مگه نمیگی خدا هست...خب...
این خدا تو قران اومده گفته فلان کارو اصلا نباید انجام بدی...
👈خب تو که همش تو این سایتا خراب میپلکی...
وقتی خواستم این کارامو بذارم کنار تازه فهمیدم به همین سادگی ها هم که فکر میکردم نیست...
💻بخاطر همین تو سایتم مهر سال ۱۳۹۳ یه دوره چهل روزه گرفتم و گفتم هر کی میخواد گناه نکنه بیاد ثبت نام کنه...
4⃣0⃣
عجیب بود...
👀
من فکر نمیکردم سایتمو کسی میخونه...
اما وقتی دوره گذاشتم ۲۰۰ نفر ثبت نام کردن !
😳😳
تو اون دوره چهل روزه که خودمم برگزار کردم متاسفانه روز پونزدهم پام لغزید ...
😞😔
وقتی اینو به بچه ها گفتم خیلی ناراحت شدن و گفتن رضا کم نیار ادامه بده...
من خیلی تلاش میکردم اما نمیشد...
😭😞
اصلا نمیشد...
✅باز دوباره برای خودم دوره برداشتم و باز هم نشد...
بعدش باز بلند شدم و باز هم خوردم زمین...
تو سایت ها دنبال فرمول های ترک گناه میگشتم
اما نمیشد...
اصلا نمیشد...
هیچ راهی نبود...
فکر میکردم نمیشه...
سایتمو تصمیم گرفتم حذف کنم.
و بعدش دوباره شروع کردم به گناه کردن ...
🔥🔥🔥🔥
دستنویس های #داداش_رضا
#زندگینامه_واقعی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo