eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس به هوای تو نباشد عشقش که برای تو نباشد جایی که تو باشی وسط باغ بهشت است... هر کس که به پای تو نباشد، https://eitaa.com/piyroo
⚠️ 📜 آخرین هفتاد و هفتمین مرد ثـــروتمند جـهان مـــردی با بیش از میلیاردها دلار ثـروت در بانڪ‌ های جهان! صاحب چــــند ده نفتڪش! مالڪ یڪی از بزرگـترین هتل های جــــهان! سهامدار نیمی از شرڪت مخابراتی زین.. پس بزرگوار آنقـدر مال دنیا را نزن! به فڪر مردم باش! برای آخرتت جمع ڪن! . 📕ســـوره تڪویر آیه ۴ https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید محمود رادمهـــر: یڪ بار از من پرسیده بود: چقـــدر دریافت حقوق ماهیانه ات میـــــمانی؟؟! گفتم : از هـــمان ابتدای زمانی ڪه حقوقـــــم را میگیرم؛ منتظرم ڪه موعد بعـــدی پرداخت حقوق ڪی میـــــرسه! آهی از سر حسرت ڪشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که بخاطر دنیا و دنیا میڪشند ڪمی از آن را برای امام زمان میکشیـدند ایشان تا حالا ظهـــور ڪرده بودند امام منتظـــــر ندارد. https://eitaa.com/piyroo
خدمت روح خدا عرض ارادت میکنم با علمدار ولایت باز بیعت میکنم گر حضرت سید علی از من بخواهد جان و تن سر به پایش مینهم غسل شهادت میکنم.
🌹 ▪️ــــــــــــــ🔸🔹🔸ــــــــــــ▪️ هرسه تاشان لشکر بودند ؛ 🌷 🌷 .🌷 می خواستیم نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می کردند یکی از این جلو بایستند، خودشان از زیرش در می رفتند. این به آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد، اسدی را فرستادند جلو. بعد از نماز شام خوردیم .غذا را خودشان سه تایی برای بچه ها می آوردند . نان و ماست.  🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
ـــــــــــــــ🌹🕊🌹ـــــــــــــــــ بد وضعی داشتیم . از همه جا آتش می آمد روی سرمان نمی فهمیدیم تیرو ترکش از کجا می آید.فقط  یک دفعه می دیدم نفر بغل دستیمان افتاد روی زمین . قرارمان این بود که توی درگیری بی سیم ها روشن باشد، اما ارتباط  نداشته باشیم. خیلی از بچه ها شهید شده بودند. زخمی هم زیاد بود.توی همان گیرودار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم. به یکی از بچه ها گفتم 😏 « ما مواظب خودمون نمی تونیم باشیم، چه برسه به اون بدبختا. بو یه بالیی سرشون بار.» همان موقع صدا از بی سیم آمد « این چه حرفی بود تو زدی؟😠 زود رو بفرستید عقب » صدای بود. روی شبکه صدایمان راشنیده بود. خودش پشت سرمان بود؛ صد و پنجاه متر عقب 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
- یه پسر خوش قد وبالا دادیم یه پلاک گرفتیم - منصفانه بود مادر جان نه؟ + نه ! من پلاک هم نمیخواستم 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
قبل از آشنایی با محمد جواد به حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂 روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم . از او خواستم که به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓 البته آن روزها نمیدانستم که ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌 از سفر که برگشتیم، محمد جواد به من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.😊 پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود. حتی از جوانی و زمانیکه بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس 💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست. سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه وهمه به من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار است در این خانه بمانی...نه من....😔 آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به دیدار تو در زمان ظهور (عج)😍😌 🌷 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo