eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا از خواب و خوراک افتادند تا دنیا خوابمان نکند و این است دنیای مردانگی ای کاش مردانه قدر مردانگی هایشان را بدانیم. روزتون بخیر و شهدایی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
سلام دوستان مهمون امروزمون حاج قاسم هست✋ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 تاریخ تولد: ۲۰ / ۱۲ / ۱۳۳۵ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ محل تولد: رابر کرمان محل شهادت: بغداد 🌹مدرک تحصیلی سردار دیپلم است او اولین فرمانده ای بود که نشان ذوالفقار را از دست رهبر دریافت کرد🌷 او سومین سپهبد جمهوری اسلامی ایران و اولین سپاه پاسداران انقلاب هست در سال ۱۳۶۰ در عملیاتی بر اثر انفجار گلوله خمپاره از دست راست و شکم به شدت مصدوم شده بود🥀نابودی داعش توسط سردار صورت گرفت✅ برای فرزندان شهدا پدر بود🌷ولی بعد از شهادتش آن فرزندان بیشتر از دیروز یتیم شدند🖤 او به یکی از دوستانش در ایام فاطمیه سال ۹۷ گفته بود ایام فاطمیه ۹۸ فرق دارد و این ایام فاطمیه دیگر من نیستمــ🕊️ ،و چه زیبا به آرزویش رسید🌹 اسمش قاسم جسمش ق اس م🖤 پیکرش مثل علی اکبر اربا اربا🖤 دستش مثل عباس بریده🖤 وانگشترش خونین مثل حسین🖤 او به همراه چن تن دیگر با اصابت بالگرد هوایی توسط آمریکای ملعون به سمت ماشینشان پیکرش اربا اربا شد🖤 و به دوستان شهیدش پیوست او بعد از چند روز در حال و هوای ایام فاطمیه🏴 به علت شلوغی جمعیت مثل حضرت مادر شبانه به خاک سپرده شد🕊️🕋 سلام بر روزی که متولد شدی🎊 و سلام بر روزی که پَر کشیدی🕊️ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شادی روحش صلوات💙🌹 ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝 https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🔸تا پیش از خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو🔪 در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از (ع) خواستی⁉️ 🔸مجید گفته بود یه نگاه به گنبد امام حسین(ع) کردم و یه نگاه به گنبد (ع) انداختم و گفتم 😔 🔹سه چهار ماه قبل رفتن به سوریه به کلی شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه بود. نمازهایش را میخواند 🔹خودش همیشه میگفت نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت باشم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
❤️شلمچہ .. خلاصہ عشق است و قطعہ ای از بهشت .. مے خواهم بروم بہ همان جایی کہ خاکش کـــــربلاست .. ...😔 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشمن بداند ! هـفت آسمان و اوج فلڪ را ڪہ رد ڪند قدش نمی رسد ڪه " سیـــد علـــی " را رصد ڪند https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷یادی_از_شهدا شهیدی که سر بی تنش سخن گفت ☘ در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین، یاحسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم… خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد... عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم....🌸 🌹شهید_علی اکبردهقان ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 🌷🌷🌷🌷🌷 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎https://eitaa.com/piyroo
مداح بود. تمام روضه‌ها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد! مخصوصا روضه علی اکبر(ع) ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل روح‌الله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم می‌کنه» حالا چطور می‌توانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، قتلگاه رفقایشان است؟! صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند. خب! فرمانده بود. غیرتش اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید! اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم روضه: « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست» کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد. ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد. پر کشید سوی ،سوی https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
محمود فرمانده گردانی بود که با نیروهایش بود. حتی وقتی که دور از آنها بود؛ اما نمی توانست از فکرشان خارج شود. یک بار با عده ای از رزمندگان رفته بود . موقع ناهار به رستورانی می روند. همراهان برای ناهار سفارش می دهند. محمود گفت: برای من سفارش ندهید. ما مشغول خوردن مرغ بودیم و او داشت با نان های سر میز خودش را مشغول می کرد. یکی از رزمنده ها گفت: من فکر کردم هستی که غذا سفارش ندادی؟ محمود گفت: من چطور می توانم اینجا بنشینم و مرغ بخورم در حالی که نیروهای گردانم در هستند و به این غذا دسترسی ندارند. همین اتفاق در بار دیگری که بچه ها در همین کامیاران می خواستند بخورند، اتفاق افتاد و محمود به خاطر نیروهایش لب به ساندویچ نزد. راوی: جواد انصاری فر؛ هم رزم شهید و حمید شفیعی ؛ خاطرات شهید محمود پایدار. نوشته: محمد رضا عارفی. ناشر: لشرکر 41 ثار الله کرمان. نوبت چاپ: سوم-1388. صفحه 74. ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه 124. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄