eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 باز یه فکر موذی اومد تو سرم. البته موذی نبود. حالا که اون اصلا به من نزدیک نمیشه من کاری میکنم من و حتما ببینه.ورد باز کردم و تایپ کردم: _بابت حرفی که زدم معذرت می خوام می خواستم حرص مامان و در بیارم و الا شما هیچ مزاحمتی برای من ندارین. اینقدر استرس داشتم که همین یه خط و چند بار غلط تایپ کردم.زیرشم فقط یه دونه ت نوشتم. فونتشم درشت کردم و با اسم نامه ای از یک دوست سیوش کردم تو فولدر طراحیاش.ناخم و جویدم: _اگه نبینش؟ نه بابا اینقدر تابلوه. نکنه آتنا زودتر ببینش. برای اینکه پشیمون نشم و پاکش نکنم لپ تاپ وخاموش کردم و گذاشتم رو میز آتنا و مثل یه بچه خوب و مؤدب رفتم سراغ کتابخونه آتنا. علاوه بر کتابای درسی یه تعداد رمانم داشت. زیاد حوصله کتاب خوندن نداشتم. حوصله ام نمی ذاشت که پشت سر هم بشینم و این همه صفحه رو بخونم آخرشم معلوم نبود چی غمگین یا خوب. دوستام ولی خوره رمان بودن بعضی هاشون تا یه هفته افسردگی می گرفتن بابت کتابه اگه آخرش بد تمام میشد. برای همین من زیاد راغب نبودم کتاب بخونم. یکی از کتابایی که قطرشم زیاد نبود برداشتم و شروع کردم به خوندن بد نبود. نشستم رو تخت و داشتم صفحه پنجمم می خوندم که آتنا اومد تو. _ببخشید ترنج جان دیر شد. مامان یه کار کوچیک بم گفت یه کم طول کشید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -خواهش می کنم. ظرف شیرینی و آب میوه رو گذاشت روی میز و گفت: --رمان قشنگیه خوندیش؟ کتابو بستم و به جلدش نگاه کردم: -نه من تا حالا رمان نخوندم. حوصله ضر حال ندارم. خندید و گفت: _همشونم ضد حال نیستن. بعضیاش واقعا قشنگن. -خوب آدم نمی دونه که آخرش چی میشه که بدونه بخونه یا نه. -خوب از اونایی که خوندن بپرس. شونه هامو انداختم بالا و کتاب و گذاشتم سر جاش.حالا هر وقت حسش بود.بلند شد و ظرف شیرینی رو گذاشت جلوم: -بفرما. تشکر کردم و یه دونه برداشتم. و نگاش کردم خیلی دلم می خواست بپرسم برای چی شال و انداخته رو موهاش. ده بار سوالم و بالا و پائین کردم و بالاخره پرسیدم: -فکر نکنی فضولما ولی با این شاله احساس خفگی نمی کنی؟ آتنا لبخند زد و گفت: -نه چکار به من داره. یه فکری کردم و گفتم: _آخه دفعات قبل که دیده بودمت نمی پوشیدی. آتنا پر شالش و تکون تکون داد و گفت: -بخاطر ارشیاس. باهام صحبت کرد و منم بخاطر اون می پوشم.یعنی اگه اون نباشه نمی پوشی؟ یه لحظه نگام کرد.:_حرفاش منظقیه ولی خوب من اینجوری عادت کردم یه کم سختمه. ولی ارشیا میگه آدم عادت میکنه. لجم گرفته بود به اون چه. وقتی باباش ومامانش براش مهم نیست اون چی میگه این وسط 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 دلتنگ شدم ماهِ را یک ‌عمر شکستم دلِ آقایم را ، که آوارهٔ صحرا کردم با دست‌خودم"یوسف‌زهرایم" را😔 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
مے گويند تقوا از تخصص لازم تر استـــــ! آنرا مے پذيرم، اما مے گويم؛ آنڪس ڪه تخصص ندارد و ڪارے را مى پذيرد، بـے تقواستـــــ! _چمران🕊 🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿رفیق شهید! گاهے از آن بالا نگاهے بہ ما اسیران دنیا ڪن؛ دیدنے شده حالـ خسٺہ ما و چشمـ هاے پر از حسرتمـان! ٺا آسمـان..🍃 🌹شهید_جهادمغنیه 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
با نزدیک شدن بچه‌ها در تب و تاب این بودند که بدونن براشون ممکن هست روزه بگیرند یا نه . از یه طرف دلمون می‌خواست روزه بگیریم از طرف دیگه به دلیل جابجایی های مدام طبعاً روزه هامون باطل می‌شد . روزه داری گرمای سوزان خرداد ماه خوزستان و فعالیت‌های زیاد روزانه، با توجه به اینکه نیروها تحت آموزش نظامی بودن واقعاً طاقت فرسا بود. هر روز صبح بعد از خوردن سحری و اقامه نماز جماعت برنامه صبحگاه و بعد هم آموزش‌های سخت نظامی شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت. بعد از نماز ظهر بچه‌ها ۲ ساعتی می‌رفتند تو چادرهاشون و استراحت می‌کردند . گرمای هوا باعث می‌شد داخل چادر شبیه سونا بشه. بچه‌ها یه سطل آب می ذاشتن وسط چادر و دراز می کشیدن دورش و چفیه هاشونو تو سطل خیس می کردن و چفیه رو می کشیدن رو بدنشون تا کمی خنک بشن. اون ماه رمضان با همه‌ی سختیهاش گذشت و حالا فقط حسرت آن روزهای سخت اما با صفا به دلمون مونده! راوی : از رزمندگان 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿نه پلاک شناسایی دارم.. نه شب را می دانم.. نه راه برگشت را می شناسم آواره میان مانده ام اگر به دادم نرسید ازدست رفته ام...💔 [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید] 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 امضای (س) پای نامه شهادت نوجوان لبنانی ●دوستم علاقه ی زیادی به شهید «احمد مشلب» داشت. این شهید اهل شهر نبطیه لبنان بود. ●علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و این طور تعریف کرد: یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم. از او پرسیدم شما شهید هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم من را نیز جزو شهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین می کند بنویسی. ○شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد. 📎اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد به شهادت رسید. ‌✍راوی :دوست صمیمی شهید 🌹 شهید_علی_الهادی_احمد_حسین 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🕊شهادت ۲ بسیجی در نیک‎شهر 🔹فرمانده بسیج نیک‎شهرِ سیستان و بلوچستان: عصر امروز به دنبال درگیری با اشرار مسلح، دو بسیجی در هیچان نیک‎شهر به شهادت رسیدند. «خدابخش غریب» و «مسلم درزاده» نام این دو شهید است. ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آقا سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛ نماز اول وقت و نافله آن را می خواند هر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن‌می خواند 🔸خمس زندگی اش را دقیق حساب می‌کرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه محبت میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد 🔹اهل بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا بود؛ برای انجام تلاش می‌کرد. 🌹شهید_سجاد_طاهرنیا 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
یك ساعتى مانده بود به اذان صبح، جلسه تمام شد، آمديم گردان . قبل از جلسه همه رفته بوديم شناسايى. عبدالحسين طرف شير آب رفت و وضو گرفت ، بيشتر فشار كار روى او بود و احتمالا ازهمه ما خسته تر، اما بعد از اين كه وضو گرفت شروع به خواندن نماز كرد. ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم ، فكر نمىكرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. «بلند شين نمازه»، بلند شديم ، پلك هايمان را به هم ماليديم ، چند لحظه طول كشيد، صورتش را نگاه كردم ،مثل هميشه میخندید ، انگار ديشب هم نماز باحالى خوانده بود. 🌹شهید_عبدالحسین برونسی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
دوستی آنان واقعی بود آنقدر که حاج قاسم می‌گفت خدا از عمر من بگیرد و به عمر حاج احمد اضافه کند و حاج قاسم اینگونه در فراغ یار و دوست و همرزم خود می‌گریست و بی تابی میکرد های_ناب 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمی‌بریم! بلکه از بودن خود در رنجیم...💔 🌹شهید_محمودرضا_بیضایی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌙 💫دعاے‌روزبیسـت و پنجم 🌹🌱 💠 التماس دعای فــرج✨ ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج https://eitaa.com/piyroo