eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سلیمانی : من به عنوان فرمانده در درون یک جامعه ای، من فاقد معنویت باشم، انتظار داشته باشم جامعه دارای معنویت باشد؟ 🙌🏻 اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلوکِهِم، مردم تبعیت می کنند، تابعیت می کنند از رهبران خودشان، رهبران فقط رهبری 💛 در بالا نیست. ♨️ همهٔ سطوح ما به نوعی نقش رهبری داریم در جامعه خودمان. https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 سوری خانم نیم خیز شد ومسعود هم با چشمان گرد شده نگاهش کرد.ماکان گفت: -خوب چیه؟ مسعود با عصبانیت گفت: -نگفتی این وقت شب باید تنها برگرده.؟ ماکان دستی به سرش کشید و گفت: -خوب مجبور شدم. جایی کار داشتم. -کارت از خواهرت هم مهم تر بود؟ ماکان دست به جیب ایستاد و گفت: -خوب الان چکار کنم؟ -می دونی کجا رفته؟ -آره آدرسشو داد. -خوب ماشین و بردار برو دنبالش. همانن موقع در باز شد و ترنج وارد شد وگفت: -یره دنبال کی؟ ماکان چرخید و با دقت به ترنج نگاه کرد: -دنبال جناب عالی. کجا بود تا این موقع شب؟ ترنج با آرامش کفش هایش را گذاشت توی جاکفشی و گفت: -خوبه قبل رفتن قرار بود خودت برسونیم. خونه استاد مهران بودم. ماکان بدون اینکه چشم از ترنج بردارد گفت: -همیشه اینقدر دیر نمی کردی.ترنج رفت سمت پله و گفت: -امشب یه مهمون ویژه داشتیم برا همین طول کشید. بعد هم از پله بالا رفت. ماکان دنبالش از پله بالا دوید و گفت: -مهمون ویژه؟ .ترنج چادرش را برداشت و روی دستش انداخت و وارد اتاقش شد. -آره. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .ماکان دنبال ترنج وارد اتاقش شد. نمی توانست از برانداز کردن خواهرش دست بردارد. مدام داشت او را کنار ارشیا تصور میکرد.هنوز بچه اس ولی این. . نیم وجبی می خواد شوهر کنه.حواسش نبود که به در تکیه داده و به ترنج نگاه می کند توی فکر بود. آخه ارشیا عاشق کجای این لیمو شیرین شده. و لبخندی ناخوداگاه امد روی لبهایش. صدای ترنج او را به خودش آورد. -هی کجایی؟ -چی گفتی؟ -حالت خوبه وایسادی اینجا به چی زل زدی؟ ماکان خندید و خواست از اتاق خارج شود که نگاهش به جای خالی دف افتاد. -ترنج دفت کو؟ ترنج چادرش را تا زد و گذاشت توی کمد و گفت: -دادم به همون مهمون ویژه. ماکان اخم هایش را توی هم کشید: -کیه این مهمون ویژه اونوقت؟ ترنج لبخند بدجنسی زد و گفت: -مهدی امشب اومده بود. ماکان جا خورد و رفت سمت ترنج با اخم های در هم رفته گفت: -چکارت داشت؟ ترنج دست به کمر ایستاد و گفت: -من کی گفتم با من کار داشت؟ -پس چی؟ -هیچی با نامزدش اومده بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان مثل بادکنکی که بادش خالی شده باشد آرام شد. ترنج خندید و گفت: -من مرده این غیرتتم داداش جون. ماکان لبخند زد و پرسید: -برا چی پسش دادی؟ ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت: -اون موقع نه من به کسی تعهد داشتم نه اون. ولی الان فرق می کنه. ماکان با بدجنسی گفت: -تو الان دقیقا به کی تعهد داری؟ ترنج یک لحظه گر گرفت.چرخید و گفت: - من... من... که.. هیچ...کی منظورم...مهدی بود. ماکان زیر لبی خندید و با خودش گفت:جون خودت. تو گفتی و منم باور کردم. ولی بلند گفت: -آها. راستی گفتم ارشیا برگشته. ترنج برگشت و گفت: -آره گفتی. بعد برای اینکه ماکان بیشتر از این دست پاچگی اش را نبیند گفت : -می خوای تا صبح‌همین جا وایسی؟ -نه دیگه دارم می رم با مامان اینا یه کاری دارم. -خوب برو دیگه می خوام بخوابم 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 1171 ⬅️به نقل شهید سردار سلیمانی ✍این خاطره از جوان لبنانی اســت که در راه دفاع از حرم عمه سادات به رسید.🌹 ♻️این مدتی قبل به مادرش میگوید، با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم میخوریم!! مادر با ناراحتي😔 اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شــب است که خواب میبینم روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! 😰من فریاد میزنم😫 و آن وقت است که امام حسین(ع)میآید و میگوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! ســر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت.😔 اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!!☺️☺️ امــا چند روز بعــد از این ماجرا درگیری شــدیدی بین نیروهــای داعش و رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف حضرت زینب(س)رخ می دهد.✊ ذوالفقار حسن عزالدین« همين رزمنده ۱۷ ساله حزب الله كه از اهالی منطقه صور لبنان بود در این درگیری به شــدت زخمی و بیهوش شــده و به اســارت تکفیریها در می آید.😔 تروریست تکفیری پس از مدتی، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کردند😔 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
یکی از اساتید دانشگاه تهران نقل میکند که: قرار بود به همراه جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشورهای غربی بریم وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه روحانی تو هواپیماست. به خودم گفتم بفرما؛اینا سفر خارجی هم‌ما رو ول نمیکنن! رفتم پیشش نشستم بهش گفتم حاج آقا اشتباه سوار شدید مکه نمیره! گفت میدانم،گفتم حاجی قراره بریم کنفرانس بین المللی اشتباهی نیاین گفت میدانم!دیدم کم نمیاره... 📢ادامه مطلب رادر کانال بخوانید 🌹 📢ادامه مطلب رادر کانال بخوانید🌹 http://eitaa.com/joinchat/2796617737Cc5231e645a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو اما گله بی‌شمار داریم از تو ما منتظر تو نیستیم آقاجان تنها همه «انتظار» داریم از تو... ‌‌‌‌🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"زرنگی نکن" به‌مسجدنرسیده‌بود؛ برای‌نمازبه‌خانه‌آمدورفت‌توی‌اتاقش. داشتم‌یواشکی‌نمازخواندنش‌راتماشا‌می‌ کردم. حالت‌عجیبی‌ داشت. انگارخدادرمقابلش‌ ایستاده‌بود. طوری‌حمدوسوره‌رامی‌خواند مثل‌اینکه‌خدا‌رامیبیند!ذکرهارادقیق‌وشمرده‌ادامیکرد. بعدهادر موردنحوه‌نمازخواندنش‌ازش‌پرسیدم. گفت:"اشکال‌کارمااینه‌که‌برای‌همه‌وقت‌ میذاریم‌جزبرای‌خدا. نمازمون‌روسریع‌ میخونیم‌وفکرمیکنیم‌زرنگی‌کردیم‌ امایادمون‌ میره‌اونی‌که‌به‌وقت‌برکت‌میده، فقط‌خودخداست 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
ابراهیم میگفت: بهتره که شبها بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم بخونه. 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
دخترها بابایی‌اند، مجموعه روایاتی از شهید مدافع حرم جواد محمدی به روایت خانواده این شهید است که به قلم بهزاد دانشگر نوشته شده است در این کتاب شرحی از روابط پراحساس این شهید با خانواده‌اش را می‌خوانید. در این کتاب هر راوی از منظر شخصی خود درباره قهرمانش می‌گوید. این روایات به گونه‌ای در هم آمیخته‌اند که یکدیگر را کامل می‌کنند و در عین حال استقلال دارند و همه در نهایت تصویری از شهید مدافع حرم و خلق و خو و روش و منش او به ما می‌دهند. 📚معرفی کتاب ❤️ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ 🔸گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 🔹گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ 🔸اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo