eitaa logo
پیام معنوی
3.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
62 فایل
🍎نکته ها و پیام های معنوی🍎 🍒اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فَرَجَهُم🍒 🛑لطفا برای نشر مطالب با مدیر کانال هماهنگ باشید🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️﷽🔸️ ⚡(۲۸) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۱۲_صدقه ص ۴۴ 🔹️در ميان روزهايي كه بررسي اعمال آنها انجام شد، يكي از روزها براي من خاطره ساز شد. چون در آن وضعيت، ما به آگاه مي شديم. 🔹️يعني ماهيت اتفاقات و علت برخي وقايع را مي فهميديم. چيزي كه امروزه به اسم بيان مي ً شود، اصلا آنجا مورد تأييد نبود، بلكه تمام اتفاقات زندگي به واسطة برخي علتها رخ مي داد. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️روزي در با اعضاي سپاه به اردوي آموزشي رفتيم. كلاسهاي روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسيد 🔹️نمي دانيد كه چقدر بچه هاي هم دوره را اذيت كردم. بيشتر نيروها خسته بودند و داخل چادرها خوابيده بودند، من و يكي از رفقا مي رفتيم و با اذيت كردن، آنها را از خواب بيدار مي كرديم! 🔹️براي همين يك چادر كوچك، به من و رفيقم دادند و ما را از بقيه جدا كردند. شب دوم اردو بود كه باز هم بقيه را اذيت كرديم و سريع برگشتيم 🔹️چادر خودمان كه بخوابيم. البته بگذريم از اينكه هرچه ثواب و اعمال خير داشتم، به خاطر اين كارها از دست دادم! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️وقتي در اواخر شب به چادر خودمان برگشتيم، ديدم يك نفر سر جاي من خوابيده!من يك بالش مخصوص براي خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، براي خودم يك رختخواب قشنگ درست كرده بودم. 🔹️چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه كسي جاي من خوابيده، فكر كردم يكي از بچه ها مي خواهد من را اذيت كند، لذا همين طور كه پوتين پايم بود، جلو آمدم و يك لگد به شخص خواب زدم! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️يكباره ديدم حاج آقا... كه اردوگاه بود از جا پريد و قلبش را گرفته و داد ميزد: كي بود؟ چي شد؟ وحشت كردم. سريع از چادر آمدم بيرون. بعدها فهميدم كه حاج آقا جاي خواب نداشته و بچه ها براي اينكه مرا اذيت كنند، به حاج آقا گفتند كه اين جاي حاضر و آماده براي شماست! 🔹️اما لگد خيلي بدي زده بودم. بنده خدا يك دستش به قلبش بود و يك دستش به پشتش!حاج آقا آمد از چادر بيرون و باعصبانيت گفت: الهي پات بشكنه، مگه من چيكار كردم كه اينجوري لگد زدي؟ ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️جلو رفتم و گفتم: حاج آقا غلط كردم. ببخشيد. من با كسي ديگه ً شما را اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود كه پوتين پايم كردم و ممكن است ضربه شديد شود. 🔹️خلاصه اون شب خيلي معذرت خواهي كردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برويد بخوابيد، من تو ماشين مي خوابم، فقط با اجازه بالش خودم رو برمي دارم.چراغ برداشتم و رفتم توي چادر، همين كه بالش رو برداشتم، ديدم يك عقرب به بزرگي كف دست زير بالش من قرار دارد!حاج آقا هم داخل شد و هر طوري بود عقرب رو كشتيم... ••✾❀🕊⭐🕊❀✾•• ☜【پیام_معنوی】 ✅ @pmsh313 ••✾❀🕊⭐🕊❀✾••
🔸️﷽🔸️ ⚡(۷۶) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۳۲_تجربه ای جديد ص ۱۰۴ 🔹️...يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم. 🔹️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا مي شناخت! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم و گفتم: شرمنده، خير. 🔹️گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.گفتم: بله، حال شما خوبه؟ 🔹️رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. 🔹️گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من داديد؟ درسته؟مي خواستم جواب ندهم ولي خيلي كرد. 🔹️گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار مي كنيد. از همکارانتان پي گيري کردم، ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.گفتم: با من چه كار داريد؟گفت: اين كتاب، ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع به فكر فرو برد. 🔹️اينكه يك روزي اين من هم تمام خواهد شد و من هم پير مي شوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🌟‌‌‌﷽🌟 💎✨((۱۴۶۰)) 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 ☘(۵۰) 🍎(۳۴۸) 🍀(۱۵۱)خبر دادن از فتنه های آینده 🕊قسمت_ب.نكـوهش مـردم گمراه 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 💢از خطبه هاى امام که در آن مردم را از فتنه ها بر حذر مى دارد.در این بخش حمد و ثناى الهى و سپس شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و اوصاف مهمى از آن حضرت را در بر مى گیرد. و به وضع نابسامان عصر جاهلیّت اشاره کرده تا مسلمانان ضمن مقایسه با آن، نعمت هاى عظیمى را که خداوند به برکت اسلام به آنان ارزانى داشت، درک کنند. 🔹️...شما اي عربها، هدف تيرهـاي هسـتيد كـه نزديـك است، از مسـتيهاي بپرهيزيد و از سختيهاي بترسـيد و بگريزيـدو در فتنه هاي درهـم پيچيـده، بـه هنگـام پيـدايش نوزاد فتنـه هـا و آشكار شدن باطن آنها و برقرار شـدن قـطب و مدار آسياي آن، با آگاهي قدم برداريـد. فتنه هايي كه به رهگذرهاي ناپيدا درآيـد و بـه زشتي و رسوايي گرايد، آغازش چـون خوش و دلربا و آثارش چـون آثـار باقيمانده بر سنگ خارا زشت و ديرپاسـت، كه ستمكاران آن را با عهدي كه بـا يكديگر دارند، به مي برند، نخستين آنـان پيشـواي آخـرين و آخـرين گمراهـان اقتـداكننده بـه اولـين مي باشند، آنان در به دسـت آوردن دنياي پست بر هم مي گيرنـد و چونـان سگهاي گرسنه، اين مردار را از دسـت يكـديگر مـي ربايند، طولي نمي كشد كه پيرو از، و رهبر از پيرو، بيزاريمـي جوينـد و بـا بغض و از هم جدا مـي شوند و به هنگام ملاقات، همديگر را مـي كنند... 🔸️...ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلَايَا قَدِ اقْتَرَبَتْ فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ وَ احْذَرُوا بَوَائِقَ الـــــنِّقْمَةِ وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِيـــــنِهَا وَ ظُهُورِ كَمِيـــنِهَا وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَي فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلَامِ وَ آثَارُهَا كَآثَارِ الــسِّلَامِ يَتَوَارَثُهَا الــظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرِهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ يَتَنَافَسُونَ فِي دُنْيَا دَنِيَّةٍ وَ يَتَكَالَبُونَ عَلَي جِيــــفَةٍ مُرِيـــحَةٍ وَ عَنْ قَلِيـــلٍ يَتَبَرَّأُ الـــــتَّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ وَ الْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ وَ يَتَلَاعَنُونَ عِنْدَ الـلِّقَاءِ... 📜، 🍋 🌓🌗 ☀️@pmsh313❀ ╰━━❀🕊❀🌼❀🕊❀━━╯