eitaa logo
پیام معنوی
3.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
62 فایل
🍎نکته ها و پیام های معنوی🍎 🍒اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فَرَجَهُم🍒 🛑لطفا برای نشر مطالب با مدیر کانال هماهنگ باشید🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️گفتگو با یکی از دوستان🌷 و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات(۳) 🍎وقتی داعشی‌ها با نام پا به گذاشتند 🌺@pmsh313 💎یک بار هم که به می‌کند تا آنجا را کند، وقتی به نزدیک می‌شود، رئیس منتخب اقلیم با عربستان و ترکیه تماس می‌گیرد تا برای مبارزه با به آن‌ها کمک کنند. جوابی نمی‌گیرد، تا اینکه با تماس می‌گیرد و می‌گویند که باید با هماهنگ کنید. 🌿پس از ارتباط با، می‌گوید: «امشب شما را حفظ کنید، من می‌آیم». عراقی‌ها می‌کنند تا#قاسم زودتر به برود. برای همین، ۲ بعدازظهر وارد می‌شود و به کمک آن‌ها می‌رود. به محض ورود برای ، داعشی‌ها عقب‌نشینی کرده و می‌کنند. یکی از نیروهای داعش را می‌گیرند و می‌پرسند، شما که قرار بود شهر را بگیرید، چرا کردید؟ داعشی در جواب می‌گوید به ما اطلاع دادند در است. وقتی این خبر به ما رسید، همه پا به گذاشتند و از ادامه کار سر باز زدند. 🌺@pmsh313 🍀اسم هم ارزش افزوده‌ای داشت. نمی توانستند ایشان را رو در رو به🌷 برسانند؛ برای همین هم و در او را به💥 رساندند. 💥 ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
☀️گفتگو با یکی از دوستان🌷 و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات(۵) 👈اقدام تعجب‌برانگیز🌷 قبل از رفتن به آخرین مأموریت ☀️یکی از اتفاقات جالب قبل از رفتن به این بود که برای اولین بار قبل از اینکه به برود، سه روز خانواده را جمع می‌کند و هیچ جایی نمی‌رود. نه محل کار و نه دفتر رهبری. برای اولین بار بوده که چنین اقدامی می‌کرد که برای خانواده هم تعجب‌آور بود. انگار خودش می‌دانست که آخرش است. 💥آقای خالقی بچه است که در جایی حدود ۳۰ سال پیش با🌷#عقد_اخوت بستند. ایشان اکنون در زندگی می‌کند. قبل از🌷 به آقای تماس می‌گیرد تا با هم به بروند. آقای خالقی تعریف می‌کرد، رفتیم قم و حاج قاسم🌱 (س) را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفت‌وگو پرداخت. بعد به سمت رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت می‌کرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که می‌خواست به برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن می‌آیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها می‌روم، اما من کردم تا ایشان را همراهی کنم. تا اینکه تا با هم آمدیم.  🍀در مسیر به من گفت که خیلی با این #نماز_شب خوانده‌ام، اگر اتفاقی برایم افتاد این را در قبرم بگذارید. آقای خالقی می‌گفت که رمز اینکه دست با ماند، شاید همین وی بود. 📍همه چیز برای🌷 مهیا بود. فرزندانش را آماده کرده بود و در دستخطی هم محل شهادتش را به همسرش تاکید کرده بود که به محمود یعنی برادر خانمش، محل دفن را گفته است. نه تنها من، بلکه همه ملت دلشان می‌سوزد. داغ سنگینی بر دلمان گذاشت. در به🌷 رسید و امیدوارم ما پیرو راه ایشان باشیم 💥 ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧 آخرین لحظه دیدار با پدر قبل از🌷 👇 ⬅از آخرین لحظه دیدار با پدرتان قبل از🌷 چه خاطره‌ای دارید؟ ⚘@pmsh313 ⭕شب قبل از رفتن به، بنده در پدری پیش مادرم بودم. طی چند تماسی که با داشتیم، ایشان یکدفعه به ما اطلاع دادند که ما فردا زود باید به مأموریتی برویم. 💎بنده سریع با خواهر بزرگم تماس گرفتم که قرار است فردا به برود، بیایید از او خداحافظی کنید. روز رفتنِ، نیم ساعت قبل از☀️ از بیدار شدم، دیدم در اتاق پذیرایی مشغول خواندن☀️ است. بدون اختیار نشستم محو دیدن شدم تا اینکه نمازش تمام شد. با دیدن من لبخندی زد. ⚘@pmsh313 🍀چهره‌اش حالت خاصی داشت. بلند شد لباس‌هایش را پوشید و برای رفتن آماده شد. رفت و نزدیک تماس گرفت که برای به می‌آید. تلویزیون روشن بود و شبکه خبر داشت خبر آتش زدن در را نشان می‌داد. 🌷@shahidabad313 💎بابا صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را می‌زنند.» برگشتم گفتم: «خب وقتی می‌گویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر می‌شود نروم؟ این همه سال با بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟» در دیداری که با بچه‌های🌷 بعد از شهادتش داشتیم، بچه‌هایشان به من گفتند: «🌷 خیلی اصرار کرد که این سری🌷 با ما نیاید ولی آقای پورجعفری می‌کند و می‌گوید نمی‌توانم شما را در این وضعیت بحرانی تنها بگذارم.» ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧 👇 ⬅دختر‌ها خیلی بابایی هستند؛ رابطه شما به عنوان کوچک با پدرتان چگونه بود؟ ⚘@pmsh313 خیلی و بود. قبل ازدواجم با برای به رفتیم. با آنکه خیلی از شده بودم ولی با تشویق‌های پدرم شدم کمی از را طی کنم ولی نتوانستم تا بالا بروم و با هم برگشتیم. 📍با آنکه بیشتر وقت‌ها بیرون از بود ولی همان زمان کمی که در حضور داشت باحوصله می‌نشست و از حال و کار تک‌تک ما می‌کرد و باخبر می‌شد. در شرایطی هم که نمی‌شد ما را ببیند از مادرمان بچه‌ها را جویا می‌شد. ⚘@pmsh313 ⬅به نظر شما چه ویژگی‌ای در پدرتان بود که او را به🌷 رساند؟ ⭕ همیشه سعی می‌کرد در کارهایش باشد. کمتر کسی از کار‌های او پیدا می‌کرد. 📍اصلاً و_مقام نبود. حتی از پدرم چهار سال ایشان را می‌خواستند تا برود پست جدیدش را بگیرد که پدرم قبول نمی‌کرد. 🌷@shahidabad313 📍یک بار هم🌷 به پدرم گفت: «چرا نمی‌روی خودت را بگیری؟» به 🌷 می‌گوید: «من با آمده‌ام و دوست دارم در هم باقی بمانم.» آن را که درجه سرداری به آن بود پدرم اصلاً استفاده نکرد. ⚘@pmsh313 📍فقط یک بار به ما بچه‌ها پوشید که از او گرفتیم که الان آن در همه جا پخش است. پدرم خیلی به والدینش می‌گذاشت. 📍وقتی که سال ۶۲ پدربزرگمان می‌کند، مادرش را می‌آورد تا با خودش کند. تا سال ۷۴ که مادربزرگمان به رفت پیش ما می‌کرد. ⚘@pmsh313 📍همیشه می‌گفت: «اگر من به جایی رسیده‌ام از پدر و مادرم بوده است.» در صحبت‌هایشان می‌گفتند: «اگر یک می‌خواهید بروید و پدر و مادرتان از دستتان نباشد آن هیچ‌گونه ندارد. 📍مهم آن است که و از فرزندانشان داشته باشند.» همچنین پدرم خاصی به☀️(ع) و🌷 داشتند و به بچه‌های خیلی اهمیت می‌دادند و همیشه دوست داشت در مراسم و و شب‌های همگی در کنار هم داشته باشیم. •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈• ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
🌟‌‌‌﷽🌟 💎✨((۳۴۵)) 📕(۱۱) 📗 (۷۲) 📖دعای دوازدهم صحیفه سجادیه (۱۲) 🕯«دعا در اقرار به گناه» 👈قسمت_ز ♻...و(خدایا)💥‏ترین بندگانت نزد تو کسى است که در پیشگاه تو دست از💥 و💥 بردارد و از پافشارى بر💥💥 نماید و💥💥 را💥 دهد و من در برابر تو💥 مى‏جویم از اینکه💥 کنم و به‏تو💥‏ مى‏برم از اینکه بر💥💥 ورزم و براى آنچه در آن💥 ورزیده‏ام💥‏_آمرزش دارم و بر آنچه از انجامش فرومانده‏ام از تو💥💥 مى‏کنم...🍁 🌧...وَ اَنَّ اَحَبَّ عِبادِكَ اِلَيْكَ مَنْ تَرَكَ الْاِسْتِكْبارَ عَلَيْكَ وَ جانَبَ الْاِصْرارَ وَ لَزِمَ الْاِسْتِغْفارَ وَ اَنَا اَبْرَءُ اِلَيْكَ مِنْ اَنْ اَسْتَكْبِرَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ اُصِرَّ وَاَسْتَغْفِرُكَ لِما قَصَّرْتُ فيهِ وَاَسْتَعينُ بِكَ عَلى‏ ماعَجَزْتُ عَنْهُ...🍁 ☀️#دعا_۱۲ ✨🔮🔮✨ 🌓🌗 ❀🕊🍃🌺🍃🕊❀ ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 ❀🕊🍃🌺🍃🕊❀
🌟‌‌‌﷽🌟 💎✨((۳۷۷)) 📕(۱۲) 📗 (۸۳) 📖دعای چهاردهم صحیفه سجادیه (۱۴) 🕯«دعا در دادخواهی از ستمگران» 👈قسمت_ج ♻...بارخدایا مرا به ناامیدى از💥 خود💥 مکن و دشمن را به ایمنى از کیفرت💥 منماى، تا بر ستم بر من💥 ورزد و بر حقّم مستولى شود و به‏ همین زودى اورا به‏آنچه ستمکاران را بدان آن تهدید نموده‏اى آشنا کن و مرا به اجابتى که به بیچارگان داده‏اى💥 ده، بارالهابر محمد و آلش درود فرست و مرا به پذیرفتن هر💥 و زیانى که درباره‏ام💥 کرده‏اى💥 کن و مرا به آنچه از دیگرى براى من و از من براى دیگرى مى‏ستانى خشنودى ده، و به راست‏ترین راهم شو و به سالم‏ترین کار بگمار...🍁 🌧...اَللَّهُمَّ لاتَفْتِنّى بِالْقُنُوطِ مِنْ اِنْصافِكَ وَلاتَفْتِنْهُ بِالْاَمْنِ مِنْ اِنْكارِكَ، فَيُصِرَّ عَلى ظُلْمى وَ يُحاضِرَنى بِحَقّى وَ عَرِّفْهُ عَمّا قَليلٍ ما اَوْعَدْتَ الظّالِمينَ وَ عَرِّفْنى ما وَعَدْتَ مِنْ‏اِجابَةِ الْمُضْطَرّينَ،اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ وَ وَفِّقْنى لِقَبُولِ ما قَضَيْتَ‏لى‏وَعَلَىَّ وَ رَضِّنى بِما اَخَذْتَ لى وَ مِنّى وَ اهْدِنى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ وَاسْتَعْمِلْنى بِما هُوَاَسْلَمُ...🍁 ☀️#دعا_۱۴ ✨🔮🔮✨ 🌓🌗 ••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾•• ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 ••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••
🔸️﷽🔸️ ⚡(۵۳) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۲۳_يازهرا(س) ص ۷۷ 🔹️...براي يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه ماه چهارم بارداري را مي گذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشماني گريان، خدا را به حق حضرت زهرا(س) مي داد كه من بمانم. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️نگاهم به سمت ديگري رفت. داخل يك خانه در محله خود ما، دو كودك يتيم، خدا را قسم مي دادند كه من برگردم. آنها به خدا مي گفتند: خدايا، ما نمي خواهيم دوباره شويم. 🔹️اين را بگويم كه خدا داد كه هزينه هاي اين دو را مي دادم و سعي مي كردم براي آنها پدري كنم. آنها از ماجراي عمل خبر داشتند و همين طور با گريه از خدا مي خواستند كه من زنده بمانم. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️به جواني كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالي است. نمي شود كاري كني كه من برگردم؟ نمي شود از مادرمان حضرت زهرا(س)بخواهي كه مرا كند. 🔹️شايد اجازه دهند تا من برگردم و را جبران کنم. يا كارهاي خطاي گذشته را كنم. جوابش منفي بود. 🔹️اما باز كردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا(س)بخواه كه مرا كنند. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️لحظاتي بعد، جوان پشت ميز نگاهي به من كرد و گفت: به خاطر اشكهاي اين و به خاطر دعاهاي همسرت و دختري كه در راه داري و دعاي پدر و مادرت، حضرت زهرا(س) شما را شفاعت نمود تا برگرديد. 🔹️به محض اينكه به من گفته شد: »برگرد« يكباره ديدم كه زير پاي من خالي شد! تلويزيونهاي سياه و سفيد قديمي وقتي خاموش مي شد، حالت خاصي داشت، چند لحظه طول مي كشيد تا تصوير محو شود. مثل همان حالت پيش آمد و من يك باره رها شدم... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔸️﷽🔸️ ⚡(۷۶) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۳۲_تجربه ای جديد ص ۱۰۴ 🔹️...يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم. 🔹️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا مي شناخت! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم و گفتم: شرمنده، خير. 🔹️گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.گفتم: بله، حال شما خوبه؟ 🔹️رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. 🔹️گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من داديد؟ درسته؟مي خواستم جواب ندهم ولي خيلي كرد. 🔹️گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار مي كنيد. از همکارانتان پي گيري کردم، ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.گفتم: با من چه كار داريد؟گفت: اين كتاب، ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع به فكر فرو برد. 🔹️اينكه يك روزي اين من هم تمام خواهد شد و من هم پير مي شوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🌟‌‌‌﷽🌟 💎✨((۷۶۰)) 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 ☘(۲۵) 🍎(۱۷۳) 🍀(۹۱) 🕊قسمت_ب ⬅️ خـــــــــــدا شـــــــــــناسي(ب) 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 🔹️...خدا اوّلي است كه آغـاز ندارد، تا پيش از او چيزي بوده باشد و آخـري است كه پايان ندارد تا چيزي پس از او وجـود داشـته باشد. چشم‏ها را از مشـاهده خود باز داشته است. زمان بر او نمي‏گذرد تا دچار دگرگوني گردد و در مكاني قـرار ندارد تا پندار جابجايي نسبت به او روا باشـد. اگـر آنچه از درون كوه‏ها بيرون مي‏آيد و يا آنچه از لبان پر از خنده صدف‏هاي دريـا خـارج مي‏شود، از نقره‏هاي خالص، و طـلاهاي ناب، درهاي غلطان و مرجان‏هاي دسـت چـين، همـه را ببخشد در او كـمتر اثـري نخواهد گذاشت و گستردگي نعمت‏هـايش را پـايان نخواهـد داد، در پيش او آنقـدر از نعمت‏هـا وجـود دارد كـه هر چه انسـان‏ها كنند تمامي نپذيرد، چون او بخشنده‏اي است كه درخواست چشـمه جـود او را نمي‏خشـكاند و و درخواسـت‏هاي پيـاپي او را بـه بخل ورزيدن نمي‏كشاند... 📍«ابن ابى الحدید» در شرح بخشى از این خطبه مى گوید: «هنگامى که انسان به این سخنان ربّانى و الفاظ قدسى نگاه مى کند، در نظرش رنگ مى بازد و نسبت سخنان فصحاى عرب به این خطبه، همچون نسبت خاک است به طلاى ناب; و اگر فرض کنیم عرب توانایى برآوردن الفاظ فصیحى شبیه این الفاظ را داشته باشد، کجا مى تواند محتوایى این چنین بیاورد; عرب جاهلى (که در فصاحت معروف است) و حتّى صحابه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به این معانى عمیق آسمانى پى نمى بردند، تا بخواهند از آن سخن بگویند» 🔸️...الْأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَيْ‏ءٌ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِي لَيْسَ لــهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَيْ‏ءٌ بَعْدَهُ وَ الـرَّادِعُ أَنَاسِيَّ الْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لَا كَانَ فِي مَكَانٍ فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الِانْتِقَالُ وَ لَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ مِنْ فِلِزِّ الـلُّجَيْنِ وَ الْعِقْيَانِ وَ نُثَارَةِ الـدُّرِّ وَ حَصِيـدِ الْمَرْجَانِ مَا أَثَّرَ ذَلِكَ فِي جُودِهِ وَ لَا أَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ وَ لَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الْأَنْعَامِ مَا لَا تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الْأَنَامِ لِأَنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِي لَا يَغِيـــــضُهُ سُؤَالُ الـــسَّائِلِينَ وَ لَا يُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّيـــنَ... 📜 ، ۹۱🍋 ✨🔮🔮✨ 🌓🌗 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🌟‌‌‌﷽🌟 💎✨((۱۳۴۶)) 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 ☘(۴۶) 🍎(۳۱۸)درباره طلحه و زبير 🍀(۱۳۷) 🕊قسمت_ب.وصف بيعت بی همانند 📜📜📜📜🌿🌹یا ؏ــلے🌹🌿📜📜📜📜 🍂از سخنان امام است که درباره بیعت طلحه و زبیر» بیان فرموده.از جمله محورهاى اصلى خطبه عبارت است از :اشاره به مسأله بیعت، و این که، من طالب حکومت نبودم، شما مردم بودید که به اصرار مرا وادار به پذیرش بیعت کردید. ♦️ «و قسمتی از اين خطبه است؛» شما مردم! برای بيعت کردن به سوی من روی آورديد، همانند مادران تازه زاييده که به طرف بچّه های خود می شتابند. و پياپی فرياد کشيديد، بيعت! بيعت! من دستان خويش را بستم، امّا شما به آن را گشوديد، من از دست دراز کردن سرباز زدم و شما دستم را کشيديد. 🔵>أمـــــــــــــــــــر البيعــــــــــــــــــة< 🔹️منــه : ‏فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيـلِ عَلَي أَوْلَادِهَا تَقُولُونَ الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا وَ نَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا... 📜 ، 🍋 🌓🌗 ☀️@pmsh313❀ ╰━━❀🕊❀🌼❀🕊❀━━╯