به احترام ابالفضل، ایستاد حروف
.
.
.
برای رخصت میدان به سمت مولا رفت
به یک اشاره، بدون سوال، اما رفت
و مشک منتظر دستهای حضرت بود
به روی شانه نشست و چه با سعادت بود
بگو به علقمه ماه منیر میآید
به گرگها برسانید که شیر میآید
رسید یک تنه حالا حریف میطلبد
بگو به قطره که دریا حریف میطلبد
در اوج بندگی و اقتدار، مشک به دوش
شکوفهها به امید بهار، مشک به دوش
و اسبها چقدر با دروغ، زین شدهاند
به عشق بردن سر، فتنهها عجین شدهاند
فرات، آب شد و سمت ابر، زانو زد
و مشک سینه زد و پیش آسمان رو زد
و مشک تکهای از شرم بود و جان میداد
اگر که نیزه به چشمان او امان می داد
غروب میکند از غصه، آفتاب اینجا
ولی قضا نشده رنگ هر ثواب اینجا
#روضه_حضرت_عباس
#هدیه_ارجمند
@publiciriu