eitaa logo
دانشگاه بین‌المللی امام رضا(ع)
10.9هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
105 فایل
🏢 واحد برادران: مشهد، خیابان دانشگاه ۱۵ 🏢 واحدخواهران: مشهد، میدان فلسطین ☎️ تلفن گویا: ۳۸۰۴۱ 🌐 پایگاه اینترنتی: www.imamreza.ac.ir @imamreza.ac.ir" rel="nofollow" target="_blank">info@imamreza.ac.ir 📧 🏣 جهت ارائه نظر به @publiciriu_A پیام بدهید. راه های ارتباطی: zil.ink/imamreza.university
مشاهده در ایتا
دانلود
طبلید که توخالی و کوچک هستید چون حقه‌ی پوچِ یک مترسک هستید این‌ها همه خشم و غرشی تنها بود با هر نفسی، شکارِ موشک هستید @publiciru
🏴🏴🏴 بر بالِ فرشته‌ی ولایت هستی در اوجی و فکرِ حالِ ملت هستی هر روز اگر "عاشقِ خدمت" بودی امروز ولی "شهیدِ خدمت" هستی @publiciriu
با اشک و دعا به آسمان در نزند چشمی که دمی به صحنتان سر نزند یا حضرت خورشید میان دلِ ما جز یادِ شما پرنده‌ای پر نزند @publiciriu
بیداری و در عشق، مصمم هستی چون کوه مجاهدی و محکم هستی سرفصل کتاب‌ها پر از چمران است چون اسوه‌ی هر خط مقدم هستی @publiciriu
بریز در دل من ناگهان خودت را شعر بریز تا که ببارم به روی دنیا شعر اگر که گل نکند واژه‌های بی‌تابم پر از سوال سکوتم لبالبم تا شعر ببخش حرف مرا که چقدر فاصله هست از این زمین که منم تا به آسمان‌ها شعر نشست قافیه در ساحل کلام، علی چگونه قطره بگوید برای دریا شعر؟ به سجده آمده‌ام در حرای غار خودم که جبرئیل بیارد برای مولا شعر گلویت آنقدر از زخم استخوان رنجید که بند آمده حالا زبانِ حتی شعر... . . . وضو گرفته‌ام و شقشقیه می‌خوانم و سیل آمده در گوشه‌های چشمانم "لقد تقمصها" شانه غزل لرزید لباس غصبی مولا چقدر می‌ارزید؟ سکوت کردی و حالا.."رایتُ انَ الصبر" شنیده چاه صدا را "رایتُ انَ الصبر" زمین که دید به چشمت غبار و خاشاک است نشست و بر سرِ خود زد، چقدر غمناک است خلافت و شتر ماده‌ای که می‌دوشند به روی هجده ذی‌الحجه چشم می‌پوشند.. خلافتی که چنین بی حساب می‌چرخد بدون محور دین، آسیاب می‌چرخد "اری تراثی نهبا" که ارث غارت شد اگرچه با همه روز غدیر بیعت شد هجوم گله‌ی پیمان‌شکن که بسیارند... شبیه ریزش پرپشت یال کفتارند چقدر یخ زده دنیای‌شان، حقیر شدند درخت‌های جوان، شاخه شاخه پیر شدند . . . کشید آهی و آتش به روی دفتر ریخت و اشک آمد و خاموش، قلب کوثر ریخت اگر که شیوه‌ی اندیشه‌ی کسی والاست اگر که قطره به دنبال مسلک دریاست بداند آنکه سبکبال و شیعه‌ی مولاست از آب بینی بزغاله، پست تر، دنیاست https://eitaa.com/hediyearjmand @publiciriu
رود است و شبیه آبشاری شده است آبیِ زلالِ شاهکاری شده است امروز خودم با اثر انگشتم گل کاشتم و بهار جاری شده است
🏴🏴🏴 هنوز نبض زمان در قیام عاشوراست هنوز، خطبه‌ی حق در کلام عاشوراست زمین کرشمه‌کنان، عاشقانه می‌بالد به ذره ذره‌ی خاکش که نام عاشوراست نه حرفی از عطش و نه شهادت و مرگ تلاش حضرت سقا، دوام عاشوراست صدای خواندن آیات آسمانی را به روی نیزه شنیدن، پیام عاشوراست طلوع می‌کند از قلب آسمان مردی دلیل آمدنش انتقام عاشوراست پس از شهامت و صبر و دعای پی‌در‌پی شهید، واژه‌ی حُسن خِتام عاشوراست @publiciriu
«قیام گوهرشاد» آمد از روزهای بارانی زنی از جنس فصل خوبی‌ها دست‌هایش به رنگ سبز بهار رنگ نیکی به بندگان خدا   نیتش خالصانه، خدمت بود پاکدامن، نجیب، با احساس رمز جاوید ماندنش این شد: با وضو، با حجاب، با اخلاص   مثل یک کوه، محکم و آرام پاسدار حیا و ایمانش دست خورشید از آسمان تابید نور عصمت درون چشمانش   چادرش نقشه‌های معماری تار و پودش زلال، چون دریا نام او مسجدی بنا کرده هر وجب با قنوت و ذکر و دعا   از بنای اصیل آن پیداست غرق یاد خداست هر خشتش شک ندارم ترنمِ ذکرِ... "یا امام رضا"ست هر خشتش حک شده آیه‌های قرآنی روی طاق و مناره و گنبد راه دارد به سمت جاده‌ی عشق از شبستان نور تا مشهد   بانویی جنس آب و آیینه جنسِ از خودگذشتگی و جهاد ساخت با فکر خالصانه‌ی خود مسجد شاهکار گوهرشاد ######## چند سالی گذشت از آن روز آمد از روزهای یخبندان مردی از جنس یک حکومت تلخ متضاد محبت و ایمان   جنگ می‌کرد با جوانمردی جنگ با اعتقاد آدم‌ها فکر او سلطنت به هر قیمت بی‌توجه به مرگ و یاد خدا   نام او متضاد اعمالش خانه‌اش کاخ و عشق ثروت بود فکر خوشنودی خدا هرگز گرچه اهل ریا و خدمت بود   ظاهرا پادشاه ایران بود فکر کوبیدن ضعیفان بود مردم آزاری و بد اخلاقی تاج روی سر رضا خان بود   اهل ظلم وستم به مردم بود راه او اشتباه مثل سراب پیرو زندگی غربی بود جنگ و دعوا، فساد، کشف حجاب   داد دستور بی‌حجابی را در معابر و در خیابان‌ها مردم شهر را به جوش آورد آفرین بر عقیده‌ی آن‌ها **** در جواب حکومت آن مرد مسجد شهر، می‌زند فریاد شد به پا اعتراض کوبنده شد قیام بزرگ گوهرشاد ###### ای درخشان به رنگ مروارید در صدف‌های نور پنهان باش چادرت چون سلاح جبهه و جنگ پیرو مسلک شهیدان باش @publiciriu
به احترام ابالفضل، ایستاد حروف . . . برای رخصت میدان به سمت مولا رفت به یک اشاره، بدون سوال، اما رفت و مشک منتظر دست‌های حضرت بود به روی شانه نشست و چه با سعادت بود بگو به علقمه ماه منیر می‌آید به گرگ‌ها برسانید که شیر می‌آید رسید یک تنه حالا حریف می‌طلبد بگو به قطره که دریا حریف می‌طلبد در اوج بندگی و اقتدار، مشک به دوش شکوفه‌ها به امید بهار، مشک به دوش و اسب‌ها چقدر با دروغ، زین شده‌اند به عشق بردن سر، فتنه‌ها عجین شده‌اند فرات، آب شد و سمت ابر، زانو زد و مشک سینه زد و پیش آسمان رو زد و مشک تکه‌ای از شرم بود و جان می‌داد اگر که نیزه به چشمان او امان می داد غروب می‌کند از غصه، آفتاب اینجا ولی قضا نشده رنگ هر ثواب اینجا @publiciriu
🕊🕊🕊🕊 🔹شیعه یعنی که جای پایت را جای پای امیر بگذاری سبز باشد جهان اگر حتی پا میان کویر بگذاری 🔹مرگِ شیرین، شهادتی سرخ است که به دنیا، حیات می بخشد بغض پنهان پشت هر کلمه به غزل ها نشاط می بخشد 🔹فرق دارد که غرق خوابی یا خواب و بیداری ات شبیه هم است فرق دارد چه در سرت داری نیت سبز بی بهانه کم است 🔹سرو سرو است بی گمان ای دشت باد او را تکان نخواهد داد ریشه ای که همیشه جاوید است دل به دنیا نشان نخواهد داد 🔹کوه آمد کنار دفتر شعر اشک او تکه های یک ابر است دل به دریا زده ست خون شهید رمز عشق و "مقاومت" صبر است 🔹یک قدم سمت نور رفته ای و... صد قدم نور سمت بندگی ات هر شهادت شروع یک راه است خون سبزی شده ست، تازگی ات 🔹روزها طعمِ قهوه ی عربی تلخِ تلخ و چقدر شیرین است شد جهان با مقاومت بیدار هر شهیدی ستون دیرین است 🔹هر شهیدی پر از بهانه ی سبز هر شهیدی تپش تپش تپش است در رگ دین مدار ها جاریست قطره خونی که بغض هر جهش است 🔹یک نفر می رسد به تنهایی نام او صد سپاه می طلبد یک نفر که همیشه فرمانده ست مردِ میدانِ راه می طلبد شاعر: ، کارشناس آموزشی دانشگاه امام رضا علیه السلام
قلمم در تدارک جشن است اشک از شوق واژه می بارد سر هر بیت ریسه بسته شده شعر، حسی نگفتنی دارد سنگ ها صف کشیده تا برسند ذره ذره به گَردِ پای شما گردشی دین مدار، گِردِ زمین شده آغاز با صدای شما ناقه ها عاشقانه منتظرند در بلوغ کویر پر هیجان نور هم با شتاب آمده تا بنشیند کنار پیرو جوان از طنین سکوتِ مُلک و مَلَک 4 کنج کجاوه شد بی تاب نه که آنجا، جهان معطر شد عرق شرم ریخت، شد گل آب می چکد از کلام جاری عشق نور در لیقه ی مُرَّکَب ها سلسله سلسله طلای سخن نقش بسته به روی مَرکب ها در دژ "لا اله الا الله"* بندگی سقف واحدی دارد و امامت, ستون خانه ی دین شرط "الا" شواهدی دارد بازتاب ولایتش شرطیست بر دل سرد و ساکت خورشید آفتابی نشست کنج سخن شد امامت، طلیعه ی توحید می شود سکه کارو بار جهان جان به اذن شما گرفته جلا آب شد زر، کنار زنجیری که نوشته شده به آب، طلا از کویری به سمت عشق علی نافله خوانده ایم در صحرا ابر می ایستد به حرمت او قطره، با نام او شده دریا