هدایت شده از دوستداران ولایت
#زندگینامهنادرشاه_افشار
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#ادامهقسمتپنجاهوسوم
نادر پس از صدور فرمان ولایتعهدی نصراله میرزا ، بهمراه رضا قلی میرزا و نوه بسیار زیبایش بنام شاهرخ به قصد سرکوبی یاغیان تاتار و ازبک ، بسوی بخارا (شهری در ازبکستان امروزی) حرکت کرد
شاهرخ پسر رضا قلی میرزا و نوه دختری شاه سلطان حسین صفوی و خواهر شاه تهماسب بود پس از نادر برادر زاده اش بنام عادلشاه بر تخت سلطنت ایران تکیه زد و جانشین نادر شد بدستور عادلشاه تمامی فرزندان و بازماندگان نادر به قتل رسیدند ولی شاهرخ که در زیبائی چهره یگانه عصر و زبانزد خاص و عام بود و دختر عادلشاه نیز دیوانه وار عاشق او بود و تهدید به خودکشی کرده بود از این قتل عام سنگدلانه جان سالم بدر برد و پس از دو سال حکومت عادلشاه و سه سال حکومت برادرش بنام ابراهیم خان به پادشاهی ایران رسید ، پس از روی کار آمدن کریم خان زند و پادشاهی وی ، شاهرخ کماکان در خراسان حکومت کرد و تا آخر حکومت کریم خان زند و جانشینان وی در خراسان حکمرانی کرد کریم خان زند که یکی از سرداران نادر بشمار می آمد ، بعلت علاقه زیادی که به نادر داشت تا آخر عمر خود به خراسان حمله نکرد و حکومت شاهرخ را بر خراسان به رسمیت شناخت و با او با احترام رفتار کرد
شاهرخ شاه ، علاوه بر زیبائی صورت منش و مرام نیکو داشت و با عدالت بر مردم حکمرانی کرد همسرش نیز بنام گوهرشاد خاتون نیز از زنان یگانه عصر خود بود و مسجد گوهر شاد در مشهد بدست وی پایه ریزی و ساخته شد ، در اواخر عمر شاهرخ پس از پیروزی سلسله قاجاریه بر لطفعلی خان زند ، آغا محمد خان قاجار ، به طمع جواهرات و ثروت نادری ، شاهرخ بی نوا را آنقدر شکنجه کرد که پیرمرد بی نوا در زیر شکنجه های طاقت فرسا جان سپرد ، در تاریخ آمده بدستور آغا محمد خان قاجار ، برای گرفتن اعتراف و نشان دادن محل جواهرات نادری ، در دهان و چشمان شاهرخ ، سرب گداخته می ریختند و او را با سنگدلی و ناجوانمردانه به قتل رساندند
به نزد نادر و حرکت او به سوی شهر بخارا بازمی گردیم ابوالفیض خان حاکم بخارا بسرعت برای همپیمانان ازبک و ترکمن خود نامه ای نوشت و درخواست کمک کرد ترکمن ها و ازبک ها بسرعت به یاری ابوالفیض خان شتافتند و با لشگری گران در مقابل نادر به صف آرائی پرداختند
جنگی سخت و نفس گیر درگرفت ، سپاهیان ایران که دارای توپخانه ای قوی و مجهز به تفنگ بودند موفق شدند در همان روز اول تکلیف جنگ را یکسره و شکست سختی را به ابوالفیض خان تحمیل کردندابوالفیض خان که انتظار چنین شکستی را نداشت ناچار به تسلیم شد و کلید شهر بخارا را تقدیم نادر کرد و برای نشان دادن حسن نیت خود ، دو دختر زیبای خود را به ازدواج نادر و علیقلی خان (برادر زاده نادر) درآورد ، نام همسر جدید نادر ، منیژه بود
در پی این ازدواج ابوالفیض خان نادر را به کاخ خود دعوت کرد مردم فارسی زبان بخارا که خود را ایرانی می دانستند با بستن طاق نصرت های بزرگ و تشریفات چشمگیر به استقبال نادر آمدند و زن و مرد و کوچک و بزرگ به شادمانی پرداختند ، نادر نیز به جهت رفاه حال مردم ایرانی الاصل بخارا از ابوالفیض خان غرامت جنگی نگرفت و به افتخار مردم ایرانی بخارا خسارت جنگ را به ابوالفیض خان بخشید
نادر و ابوالفیض خان متفقا دو نفر را بعنوان پیک برگزیده و به سوی ایلبارس خان حاکم خیوه (شمالی ترین شهر ازبکستان امروزی و نزدیک قرقیزستان و قزاقستان امروزی) فرستاد ایلبارس خان که در عین جنگاوری حاکمی سنگدل و خونریز بود دستور داد هر دو فرستاده را سر بریدند با رسیدن این خبر به بخارا نادر مانند کوه آتشفشانی که ناگهان به غرش درآید بدون درنگ بسوی خیوه براه افتاد
ایلبارس خان موفق شد تمام مردان جنگی تیره های ترکمن ، ازبک ، تکه یموت که از جنگجویان سرسخت و خطرناک بودند را تحت فرماندهی خود درآوَرَده و سپاهی عظیم برای رویاروئی با نادر مهیا کند
نادر مانند همیشه با احتیاط فراوان پیش می راند ، او بخوبی از هنرهای رزمی و چابکی ازبکان و ترکمن ها و قدرت فراوان اسب های اصیل آنان ، آگاهی کامل داشت و در جلسه ای که با سرداران خود برپا کرد به آنان گوشزد کرد که چنانچه از این قوم شکست بخوریم ، تا مشهد بدنبال ما خواهند آمد
در آن جلسه نادر دستور داد که هر کاروان و مسافری که بسوی خیوه می رود را توقیف نمایند تا حرکت سپاه ایران از دید ایلبارس خان مخفی بماند ، همه تلاش نادر این بود که دشمن از فاصله او و خودش آگاه نشود ، سرداران نادر بخوبی می دانستند عادت نادر مانند بسیاری از مواقع ، حمله ناگهانی و شبیخون به دشمن نیرومند است
پس از چند روز راهپیمائی مخفیانه ، سپاه ایران به نزدیکی ترکمانان و ازبکان رسیدند ، نادر دستور داد تمامی سپاه ، که اینک از بالای بلندی های مشرف به لشگر دشمن نزدیک شده بودند مخفیانه ، در شمال و جنوب و شرق و غرب منطقه مستقر و منتظر فرمان حمله او باشند