💢 "بس کن!" در آوایش قمی
"بس کن!"، یک جمله طلبی برای درخواست ادامه ندادن قول یا فعل است. در آوایش قمی جهت ادای این منظور جمله خبری کوتاهشدهای کاربرد دارد و گاهی این جمله، به منظور افزایش معنی، شکلهای دیگری نیز پیدا میکند:
۱. یک "بس کن!" ساده:
خُبه! (: خوب است!).
۲. یک "بس کن!" با قید زمان:
خُبه دیگه! (: خوب است دیگر!).
۳. یک "بس کن!" با تاکید:
خُبه! خُبه! (خوب است! خوب است!).
۴. یک "بس کن!" با تحذیر:
خُبه توم! (: خُوب است تو هم!).
حال که بحث از یک جمله برساخته از واژه "خب" پیش آمد، جا دارد بگوییم در محاورات آوایش قمی، هر گاه گوینده پس از توضیح کامل مطلب، پرسش "خُب؟" بشنود، ممکن است با این شبهجمله تمسخرآمیز به طرف مقابل پاسخ میدهد:
خب تو خبدونت!
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۱۴
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 "اِتباع در آوایش قمی
بخش ۳: اِتباع معنایی
در اِتباع معنایی، ربط میان واژه تابع و واژه اصلی از جهت ترادف یا تناظر است و با این حال چهبسا بین دو واژه، ربط آوایی نیز وجود دارد، ضمن این که گاه در آنها دگردیسی هم یافتنی است:
باق فاضل: در تعبیر "بلق فاضل کردن"، باقی و فاضل؛ وسایل نگهداشتنی و دورریختنی.
پشم (و) پاغال/پشم (و) پَقال: پشم و پیله.
تار (و) تُخس: گریزان و پراکنده.
تخم و تناس: تخم و تناسل؛ تخم و ترکه
تخم و تناسل: تخم و ترکه.
تر (و) تیلو: تر و خیس.
تکون (و) چَنده: تکان و چَنده؛ ترس و لرز.
تیر و موم: صاف و دقیق.
تیز و بُز: چُست و چابک.
جاجِگا/جاجیگا/جا (و) جگا/جا (و) جیگاه: جا و جایگاه. احتمال کمتری وجود دارد که مبدّل جایگاه باشد.
جُل و بَند: اسباب و اثاثیه.
جُلجا/جل (و) جا: لحاف و تشک.
جُل و جِندِره: لباسهای مندرس.
جیغ (و) ویله: جیغ و ویغ.
چا (و) چاپونه: چاه و چاله.
چَرب (و) چِنا: چرب و چیل.
چَشم و چاره: چَشم و چار.
حیله (و) پیله: شیله (و) پیله.
خِش و پِش: خوش و بِش.
خُل (و) مَج: خل و مشنگ.
خورده ریز/خرد (و) ریز: اسباب و وسایل کوچک.
دارو (و) دَوا: دوا و درمان.
داریه (و) دامبک: داریه و تَنبَک؛ آلات موسیقی.
دبّه و دَندیل: اسباب و اثاثیه.
در (و) بیرون: خارج و بیرون منزل.
درد و دا: درد و رنج؛ "داء" به عربی یعنی رنج و بیماری.
دَس (ت و) پِل: دست و پنجه.
دَس (ت و) داریه: در تعبیر " دست داریه زدن" کنایه از دست زدن همراه با نواختن داریه.
زار و ضِنج: زاری و ضِجّه.
سِفت و رِفت: استوار و پایدار.
ول (و) وایی: رها و باز؛ بی بند و بار.
کُنج و کو: کند و کاو.
سمب و سُو: کلنجار.
سُند و سراغ: پرس و جو.
سنگ و سُقال: سنگ و پارهسنگ.
شَقّ و بَق: مبدّل شَقّ و رَق.
شَلّ و شِهید: خرد و خاکشیر.
شوخی (و) باردی (با رای ساکن): شوخی و مزاح.
ضَفط و رَفط: ضبط و ربط؛ جمع و جور. احتمال دارد که مبدل سِفت و رِفت باشد [> سِفت و رِفت].
غِیظ و غُبار: داد و بیداد.
کُل (و) کُپِنه: کوتاه و چاق.
گَت (و) گنده: بزرگ و درشت.
گِشتی (و) بانی: ایل و تبار.
گِله (و) گِشه: شاید مبدّل گله و گوشه.
لیت و شیل: بسیار سفید.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 پسوند "ستان" در آوایش قمی
در آوایش قمی، پسوند اسم مکان و اسم زمان "stAn" را که در فارسی رسمی به صورت "estAn" خوانش میشود، با ابدال مصوَت آغازین آن، به صورت "astAn: assun" خوانش میکنند:
قَبرَسّون: قبرِستان.
گورَسّون: گورِستان.
تاکَسّون: تاکِستان.
تابَسّون: تابِستان.
خَلَجَسّون: خَلَجِستان.
عَربَسّون (با رای ساکن): عَرَبِستان؛ از محلههای بافت سنتی قم.
گُلَسّون: گُلِستان.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۱۸
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 ناابدالها در آوایش قمی
در برخی واژههای قمی گمان ابدال میرود، اما وقتی خوب به آنها دقت کنیم، درمییابیم ابدال و دگردیسیهای دیگر آنها، نتیجه برداشت معنایی دیگرگونه بوده است؛ یعنی سبب تغییراتشان بیشتر معنایی است تا آوایی. ما نام این نوع ابدالها را "ناابدال" میگذاریم و معتقدیم در همه گونههای زبانی وجود دارند:
آلاچو/آلوچو: آلاچیق؛ از آلاجِق ترکی. "چوب" را به ذهن میرساند.
اَدَسّی: ظاهرا تلفیق اَقَصّی و دستیدستی است؛ از قصدی؛ از عمد.
اَدَسَّکی: ظاهرا تلفیق اَقَصَّکی و دستیدستی است؛ از قصدکی؛ از عمد.
اَراز: نگارش "عَراض" که گاه با دگردیسی اضافه و تسکین، شکل "اَعراض" میگیرد، برای آن نادرست است؛ هراس؛ استرس. "باد اَراز"، تعبیر دیگر آن است.
بدیوم: بدیُمن؛ با تداعی "یوم" عربی به معنای "روز".
تَ بُن: توان.
جد و آباد: جد و آبا؛ نیاکان.
چِهره: چیره.
حَکماً: تَلفیقی از حَتماً و حُکماً.
خورده ریز: خُرد و ریز. "ریز" از ریشه "ریختن" فرض شده است.
دربَچه: دریچه.
دَسلَمبو: دَستَنبو. ظاهرا در قیاس مع الفارق با "آبلمبو" پدید آمده است.
رَحمَت: راهبند؛ توپی که جلوی تنبوشه میگذارند تا راه آب را ببندد و آب به بخشهای دیگر کشت و باغ برسد.
شُلغُز: چَلغوز؛ فضله ماکیان و پرندگان؛ استعاره از افراد کوتاه و جز آنان، در مقام توهین و تحقیر.
شُلّه وارفته: احتمالا در اصل، شُل و وارفته بوده است.
دَمخور: درخور. به نظر میرسد آن را با "دمخور" به معنای "همدم" خلط کردهاند.
شکمتَله: شکمدله. گویا با تداعی تله، به معنای ابزار شکار، پدید آمده است.
صَلاط: صِراط در تعبیر "پُل صَلاط". یادآور "صَلات" عربی به معنای "نماز.
طَرّاح: طَرّار.
طاهافی: طَوّافی؛ شاید با این گمان که از ریشه تُحفه است.
علَمات: مبدّل "علامت" نیست و این نکته در قیاس با "علومه[سرجالیز]" مشخص است. مبدّل "علامات" است، چنان که "عَلَم" را به یاد بیاورد. عَلَم چندزبانه فلزی در عزاداری مذهبی.
قُطب: قُطر.
قَهرَباد/قَهرباد: احتمالاُ کهربا؛ سنگی که آن را با آداب خاص در آب میسایند و نوشیدن این آب را موجب رفع "باد" میدانند. شاید منظور از باد، التهاب عضلات و مفاصل باشد که امروزه، رفع آن را از آثار درمانی کهربا میشمارند. همچنین ممکن است منظور از "باد"، استرس باشد که باز رفع آن جزو خواص درمانی کهرباست [>اَراز].
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۲۰
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 اِتباع در آوایش قمی
بخش ۴: انواع دیگر اِتباع
در آوایش قمی سه گونه اِتباع دیگر وجود دارد:
الف) اِتباع آوایی_صوتی متکرر:
در این مورد، اصل واژه، ساخت اِتباع ندارد، بلکه مانند "جیک جیک، از نوع دوگانسازی نامآواهاست، اما در آوایش قمی به صورت اِتباع درمیآید:
زِلّ و زِل: آوای بارش شدید باران.
شُرّ و شُر: آوای چکیدن پیاپی مایعات: شُرّ و شُر عرق میریزم.
فِرت و فِرت: آوای سیگار کشیدن پیاپی.
فَسّ و فَس: آوای غذا خوردن پیاپی.
قُرت و قُرت: هُرت هُرت؛ آوای آب خوردن.
هافّ و هاف: آوای غذا خوردن حریصانه.
هُقُّ و هُق: هِق هِق؛ آوای گریه و زاری.
ناگفته نماند در این نوع اِتباع، دو دگردیسی اضافه، یعنی تشدید مخفّف و افزایش واو عطف کاربرد یافتهاند.
ب) اِتباع آوایی_صوتی متفاوت:
در این مورد، همچنان با نامآواها مواجهیم، اما به دلیل وجود جناس میان دو واژه، وجود واو عطف لازم است و نبود آن، دگردیسی حذف به حساب میآید:
جیلیغ (و) ویلیغ: آوای جیغ و داد.
زِغّ و زوغ: زاغ و زیغ؛ آوای بچه؛ مجازا بچهها.
قِرِچّ و وِِرِچ: قِرِچ قِرِچ؛ آوای ساییدن دندانها به هم.
گفتنی است در این مورد، گاه همچنان دگردیسی تشدید مخفُف کاربرد میپذیرد.
ج) اِتباع معنایی متضاد
در این نوع اِتباع، واژه تابع پسین با قرار دادن پیشوند نفی بر سر واژه اصلی پدید میآید:
خال (و) ماخالی: خال مَخالی؛ خالدار و بیخال.
خَط (و) ماخَطی: خط مَخطی؛ خطدار و بیخط.
غُر (و) مَغُر: کج و ناکج؛ کج و معوج.
هَشته (و) مَشته: هِشته و مَهِشته؛ هِشته و نَهِشته؛ رهاشده و رهانشده؛ کنایه از اسباب و اثاثیه منزل.
در این مورد، دو نکته وجود دارد: یکی این که "م" نفی، در نمونههای این نوع اِتباع، کهنواژه است و دیگر این که ضمن آن، معمولا با دگردیسی حذف واو عطف مواجهیم.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 عزاداری محرم در آوایش قمی
بانی: سرپرست مجلس یا دسته عزاداری که معمولا پرداخت یا گردآوری هزینه آن را نیز بر عهده دارد.
تربت: گِل بسیار نرم از خاک رس به ضمیمه تربت ضریح اباعبدالله الحسین (ع) و گلاب خالص که در دسته عزاداری بر پیشانی و گاه بر سر و صورت میمالند.
توغ: عَلَم تکزبانه فلزی بلند ویژه مراسم عزاداری سنتی. اصل این واژه، ترکی و به معنای "عَلَم" است و واژه "پاتوغ" از آن گرفته شده است. در قم، "توغ سیفا" مربوط به هیئت عزاداری چهلاختران، از عصر صفویه بازمانده است و نشان ثبت جهانی دارد.
چُئوشخوانی/چُووشخوانی: چاووشخوانی؛ مراسم اعلام آغاز محرم به وسیله چاووشخوان که با حرکت او و حرکت مردم به دنبال وی همراه است. [>چئوش/چُووش؛ چُئوشی کردن/چُووشی کردن]
حُسِن حُسِن کردن: حُسین حُسین کردن؛ شور دادن [> شور دادن].
دسّه در کردن: دسته در کردن؛ راه انداختن دسته عزاداری از محلهها به سمت حرم حضرت معصومه (س).
دم دادن: بخشی از مراسم عزاداری سنتی که در آن، یک نفر شعار سر میدهد و عزاداران جواب میدهند.
دم دادن دو نوع "در مجلس" و "در دسته" دارد:
دم دادن در مجلس هنگام آغاز و ضمن فواصل و هنگام پایان سینهزنی انجام میگیرد. دم دادن آغاز سینهزنی، برای آمادگی سینهزنان صورت میپذیرد و یکی از روشهای آن، چنین است:
دمدهنده:
حسینم وا حسینا
عزاداران:
حسینم وا حسینا
دمدهنده:
غریبم وا غریبا
عزاداران:
حسینم وا حسینا
دمدهنده:
اگر کُشتن چرا آبِت ندادن؟
عزاداران:
حسینم وا حسینا
دمدهنده:
کفن بر جسم صد چاکت نکردن
عزاداران:
حسینم وا حسینا
دمدهنده:
برادر تو سلیمان جهانی
عزاداران:
حسینم وا حسینا
دمدهنده:
چرا انگشت و انگشتر نداری
عزاداران:
حسینم وا حسینا...
دمدهنده:
پا ابی عبدالله
عزاداران:
یاابن الزُهرا
گاه دم و جواب دم آخر، برعکس میشد.
در مجلس، گاهی ضمن فواصل، دم دادن با تکرار روند زیر پیش میرود:
دمدهنده:
ای تَشنَهلَب
عزاداران:
حسین وای
دمدهنده:
ای خونجگر
عزاداران:
حسین وای...
دم دادن در دسته با شعارهای زیر و به منظور نظم گرفتن زنجیرزنی صورت میگیرد که هر کدام مکررا تکرار میشوند:
حسین حسین حسین جان
یا:
علی جان علی جان
یا:
دم دهنده:
برادر، اباالفضل
عزاداران:
برادر، اباالفضل
دمدهنده:
ای یار و یاور من
عزاداران:
برادر، اباالفضل...
دودَمه: بخشی از مراسم عزاداری سنتی است که در آن، سینهزنان دو دسته میشوند و دسته اول با سینهزنی ضربی میگویند:
در کربلا چه محشر است
و سپس سینهزنی را قطع و سکوت میکنند و دستهی دوم به همان صورت پاسخ میدهند:
حسین بیبرادر است...
و این روند مکررا به انجام میرسد.
سلام دادن: روز عاشورا در دسته چهلاختران قم، هنگامی که توغ، روبهروی حرم حضرت معصومه (س) قرار میگیرد، آن را از صورت افقی به صورت عمودی درمیآورند و سمت حرم نگاه میدارند و سه بار، زبانه بلندش را به نشانه سلام دادن، پایین و بالا میبرند.
سیاپوش: سیاهپوش، پردههای سیاه باریک و بلند با نقش اشعار عاشورایی که در ایام محرم بر دیوارهای مکان عزاداری میآویزند [>سیاپوش کردن].
شور دادن: بخشی از مراسم عزاداری سنتی که در آن، عزاداران، به صورت دستهجمعی با دویدن به شکل هروله بر سر میزنند و "حسین حسین" میگویند. شور دادن ظهر عاشورا، از معروفترین شور دادنهای قم است که با شعار "وای حسین کشته شد" در حرم حضرت معصومه (س) به انجام میرسد. گاهی در شور دادن، پیش از "حسین حسین گفتن"، اشعاری میخوانند.
عَلَمات: عَلَم چندزبانه فلزی ویژه حمل در دستههای عزاداری.
علمکَش: کسی که در دسته عزاداری سنتی، عَلَمات را حمل میکند.
کمر: کمربند حمل عَلَمات که اجزایی محکم و شکلی خاص دارد. در فارسی کهن، از جمله در شاهنامه هم کمر، به معنای کمربند آمده است.
کُمَکی رفتن: رسمی در مراسم عزاداری سنتی که افراد یک هیئت، پیش یا پس از اتمام مراسم خود به هیئت دیگر میپیوندند و آن هیئت هم در موعدی دیگر متقابلا جواب میدهد.
میوندار: میاندار؛ فردی که در مجلس یا دسته عزاداری به ایجاد نظم میپردازد و دم دادن بر عهده اوست. ممکن است چند میاندار به میانداری بپردازند. دم دادن آغار و پایان مجلس معمولا بر عهده میاندار مسنتر است.
واگیر: نام بخشی در دسته زنجیرزنی که زنجیرزنان، با ریتم دم دادن، پس از سه ضربه زنجیر به شانه راست و چپ و راست، زنجیر را هنگام ادای هجای آخر هر سطر دم، یک دور از راست به چپ، دایرهوار، مقابل خود میگردانند و این روند تا آخر مکررا به انجام میرسد.
سپاس از یاری مهندس شعبانیفرد عزیز.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۲۵
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 اِتباع در آوایش قمی
بخش ۵: یک نوع ابدال دومرحلهای در اِتباع
در آوایش قمی، معمولا و نه همیشه، با تاثر از فارسی محاوره، واو عطف، ضمن اتباعها، دستخوش دگردیسی حذف میشود:
ست سولاخ: ست و سوراخ.
با این حال، گاه ابدال این واو به کسره اضافه را مشاهده میکنیم که با حذف آن، یکی نیست:
ستِ سولاخ: ست و سوراخ.
اینجاست که امکان ابدال دیگری پیش میآید و آن ابدال کسره اضافه به مصوت بلند "ی:i" است:
سَتی سولاخ: ست و سوراخ.
این ابدال دومرحلهای در اِتباعهایی یافتنی است که به لحاظ آوایی، امکان آن را داشته باشند و نمونههایش چنین است:
ارثِ میراث/ارثی میراث: ارث و میراث.
ارجِ قُرب/ارجی قُرب: ارج و قرب؛ ارزش و احترام.
اُسِّ رُس/اُسّی رُس: اُسّ و رس [ق]؛ تاب و توان.
بدِ بیرا/بدی بیرا: بد و بیراه.
بُنگِ ویله/ بُنگی ویله: بانگ و ویله [ق]؛ جیغ و داد.
تَرِ فِرز/تَری فِرز: تر و فرز؛ تند و تیز.
تیزِ بُز: تیزی بُز: تیز و بز [ق]؛ چست و چابک.
جمِ جور/جَمی جور: جمع و جور.
چَربِ چِنا/چَربی چِنا: چَرب و چِنا [ق]؛ چرب و چیل.
سَتِ سولاخ/سَتی سولاخ: سَت و سوراخ [ق]. سوراخ و سنبه.
شِرتِ پِرت/شِرتی پِرت: چَرت و پَرت.
لَتِ پار/لَتی پار: لت و پار.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۲۸
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 چند پسوند دیگر در آوایش قمی
۱. اتی:
پسوند صفتساز و مصدرساز.
تعجباتی: شگفتانگیز.
دشمناتی: دشمنی.
روواتی/روئاتی: ظاهری.
۲. اره: are/اله: ale:
پسوند صفتساز
جَنگَره/جَنگَله: اهل جنگ و دعوا.
۳. الو: مبدّل آلود:
پسوند صفتساز
جیغالو: جیغو.
خاکالو: پرخاک.
موآلو: پرمو.
۴. اله:
پسوند تصغیر
دسغاله: داس کوچک.
زبراله: نخاله آرد که در الک میماند.
۵. الی:
پسوند صفتساز
سوتالی: سوختالی؛ حبوبات برشته، بویژه نخود برشته.
۶. امونی/مون/مونی:
بدون "ی"، پسوند صفتساز و با "ی"، پسوند مصدرساز
تِرمونی/تِرِّمونی: کنایه از خرابکاری.
خشکمونی: تهی شدن خانه از خوراکی و مانند آن.
سیرامونی: سیری.
سیرمونی: سیری.
گورمون: ورم موقت غدد لنفاوی.
۷. ایی:
پسوند مصدرساز.
تمونایی: تمامی.
۸. بو: و:
صفتساز
زردمبو: زردرنگ.
شکمبو: شکمو.
شُلمبو: شُل و وِل.
۹. جِنه: مبدّل گینه:
صفتساز
ماشِنجنه: خوراک ماش و روغن.
۱۰. چه:
تصغیر
تختونچه: جای تختمانند کوچک برای نشستن.
چَخچه: چرخچه.
سَرچه: ۱. سر زدن اندک به جایی یا کسی: یه سرچه رفتم بالخونه و برگشتم. ۲. سهم آب. ۳. در باره: سرچه این مطلب.
کُرچه: گُلجه؛ جوانه.
۱۱. خون: مبدّل خانه:
اسممکانساز
سگسارخون: سگسارخانه؛ با حشو تاکیدی سار که خود پسوند موان است و خون به معنای خانه که باز، پسوند مکان است؛ جایی که سگها زندگی میکنند؛ کنایه از جای شلوغ و پر سر و صدا.
شترخون: شترخانه.
عصارخون: عصارخانه، در تعبیر "شتر عصارخون".
گرمخون: گرمخانه حمّام.
۱۲. سار:
اسممکانساز
سگسارخون: [>سگسارخون].
یخسار/یَخَسّار: جای یخبسته.
۱۳. وله: مبدّل اله:
پسوند تصغیر
پنجوله: پنجه کوچک.
پوسوله: غوزه خشک پنبه که پنبه آن را بیرون آوردهاند؛ کنایه از بسیار لاغر.
دیگوله: دیگ کوچک پخت آبگوشت.
۱۴. ون: ان:
اسممکانساز
تختونچه: جای تختمانند کوچک برای نشستن.
سختون: صخرههای سخت نزدیک به قلهی کوه.
۱۵. ه:
الف) اسمساز
سرسبّه: تنها.
سبّهسووار: تکسوار.
ب) معرفهساز
پیشتر، برای معرفهسازی، بیشتر کاربرد داشت و امروزه با تغییرات فرهنگی، راجع به اشخاص، معنای تحقیر گرفته است و برای موجودات دیگر، همان کارکرد معرفهسازی را دارد:
پیرَنه: پیراهنی که میشناسیم.
درخته: درختی که میشناسیم.
گربههه: گربهای که میشناسیم.
۱۶. ی:
پسوند تحبیب
جواتی: جوادی؛ جواد که دوستش داریم.
۱۷. یات: iyat/یت: iyat:
پسوند قیدساز
راسّیات: راستیات، در تعبیر "راسّیاتش"؛ درحقیقت.
راسّیت: راستیت؛ شکل دیگری از "راسُیات" [> راسّیات].
صپیات: هنگام دمیدن صبح.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۴/۳۰
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 دگردیسی تسکین در آوایش قمی
این دگردیسی، زیرمجموعه دگردیسی حذف است و بیشتر در تلاقی دو مصوت کوتاه با حذف یکی از آنها پدید میآید، ضمن این که موضوع کاربرد فراوان آن در القاب و اسامی، جداست و پیشتر راجع به آنها سخن رفت:
آتشَکی (با تای ساکن): آتَشَکی؛ منسوب به آتَشَک که همان بیماری کوفت موسوم به سفلیس است؛ کوفتی، در مقام توهین و تحقیر.
آخِرزَمون: آخِرِالزمان. کسره "را"، همراه با الف و لام حذف شده است.
باردی (با رای ساکن): بارِدی در تعبیری "شوخی (و) باردی": شوخی و مزاح بیمزه.
پِلکیدن (بالام ساکن): پِلِکیدن.
تَرکیدن (با رای ساکن): تَرَکیدن.
سولخه (با لام ساکن): سوراخه؛ سوراخ.
عاقبت (با قاف ساکن): عاقِبت در تعابیری مانند "بیعاقبت" و "آخِرعاقبت".
عَربَسّون (با رای ساکن): عَرَبستان؛ از محلههای بافت سنتی قم.
مامبارک (با میم دوم ساکن): ماهِ مُبارک؛ کنایه از ماه رمضان.
یه عالمه (با لام ساکن): یک عالَمه؛ بسیار.
واژه زیر از زمره دگردیسی القاب و اسامی است:
فاطمهبیبه/فاطمهبیبی/فاطمه خانوم (با طای ساکن): استعاره از جُغد.
با درخواست تکمیل و اصلاح.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۱
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 یک طنز قمی از بایگانی روزنامه "قم امروز"
طنز جناب خاکدامن عزیز را به آوایش قمی خواندم و محظوظ شدم.
نوشتار شیرین ایشان باعث شد یاد طنزهای ستون "آسمون غره" قم امروز بیفتم. با مرور این ستون، شعر زیر را یافتم که فروردین ۱۳۷۷ به چاپ رسیده است و جا دارد دوستان عزیز قمپژوه را در باخوانی آن شریک کنم:
بسکی جِز زدم در نَمیآد دیگه صِدام، هی! آی بابای بابام هی!
این جِز زدنا شد مایهی درد و بلام، هی! آی بابای بابام هی!
هی داد میزنم با این و اون، اینجی و اونجی؛ کس نَمشه میونجی
کار پیش نَمیره حتّی با این داد زدنام، هی! آی بابای بام هی!
من نَمدونم اینجی قمه یا دورقوزَباده؛ مشکلیش زیاده
همساختکی موندم که بگم بچّه کجام، هی! آی بابای بابام هی!
استان شده، اَم هر چی خیابون داره تنگه؛ کاراش همه لنگه
آخِر به تو این چالچولاهاش میشکَنه پام، هی! آی بابای بابام هی!
میگن بُرو تیرون! من و تیرون؟ باریکلًا! مَگ قم چِشِه بابا!
قربون حرمیش! من که همین جی خوبه جام، هی! آی بابای بابام هی!
جونی داشَلی بزن به طبلی بیخیالی، تا نشی مَلالی!
دیم دام دا را رام دام دا را رام دام دا را رام هی! آی بابای بابام هی!
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۲
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 تعدیل در آوایش قمی
پیشتر طی یک نوشتار برای نخستین بار به وجود فراگیر فرایند تعدیل در زبان فارسی اشاره کردیم. در این نوشتار به تعدیل در آوایش قمی میپردازیم، با این توضیح که:
معمولا تعدیل با ابدال و گاه با حذف، یکی انگاشته میشود، حال آن که میان آنها تفاوت اساسی وجود دارد و تشخیص ندادن این تفاوت، چهبسا آوایشنگاران را دچار اشتباه میکند.
تفاوت تعدیل با ابدال
برای درک این تفاوت، کافی است بدانیم، در ابدال، دگردیسی یک واج به واج دیگر، با اختیار و بر اثر عادات زبانی روی میدهد؛ مانند ابدال
ب>و
در:
باز: واز،
اما در تعدیل، اولا هنگام ادای واژه، دگردیسی کامل اتفاق نمیافتد و تنها نمود آن، کمابیش به گوش میرسد و ثانیا از روی اجبار و بر اثر موقعت واج، بین واجها و در محاورات عموم فارسیزبانان طبیعی است؛ مانند تعدیل
ک>گ
در:
خشگ: خشک
و
مشگل: مشکل.
تفاوت تعدیل با حذف
همین واقعیت در محذوف پنداشتن برخی تعدیلها نیز وجود دارد، چنان که گاه تعدیل "د" را در واژه "بودجه"، از نوع حذف میانگارند، حال آن که محذوف نیست و چندان تعدیل میشود که آن را محذوف و "ج" را مشدد میپندارند.
این نکته را بیفزاییم که در پاری متون فارسی کهن، به جای "جوانمرد"، نگارش "جوامرد" را به کار بردهاند و قطعا کاتبان این متون، گمان بردهاند، نون،،حذف شده است و آن را "جوامّرد" با "میم" مشدّد تلقّی کردهاند؛ حال آن که در این مورد، صرفاً تعدیل "نون" پیش آمده است.
تعدیل و زبان محاوره
ناگفته نماند تعدیلها در فارسی محاوره بیشتر بروز مییابند و از این طریق در آوایشها هم که جنبه محاوره دارند، چهبسا با غلظت افزونتر کاربرد میپذیرند.
همچنین گفتنی است این نوشتار درواقع اصلاح و تکمیل، یک نوشتار کوتاه پیشین است.
گونههای تعدیل در آوایش قمی
اکنون فهرستی از تعدیلها را در آوایش قمی میآوریم:
ت>د:
آفتاب: آفداب.
اُمُخته: اُمخده.
پلوشتک: پلوشدک.
داشتی: داشدی.
دکتر: دُگدُر.
قسمت: قسمَد.
کفتار: کافدار.
کفتر: کفدر.
مکافات: مکافاد.
ع>مصوت کوتاه:
این مورد گاه چندان تعدیل میشود که گویی ادامه مصوت کوتاه پیشین است و شاید آوانگاری خاصی را اقتضا کند:
جعم (که قمی و مقلوب جمع است): jaam.
سعی: saay.
شعر: sheer.
شَعرباف: shaarbaf.
شَعم (که قمی و مقلوب شمع است): shaam.
معروف: maaruf.
معنا: maanA.
نعل: naal.
یعنی: yaani.
ذکر این نکته لازم است که حذف کامل این مورد در برخی نمونهها، ممکن و همچنان ناشی از غلظت کاربرد فارسی محاوره است:
ینی: یعنی.
نلبکی: نعلبکی.
ک>گ:
اسکناس: اسگناس.
اشکنه: اشگنه.
الکدولک: الگدولگ.
بیسکویت: بیسگوییت.
خیک: خیگ.
دکتر: دُگدُر.
شُکرانه: شُگرونه.
فک(و)فامیل: فگفامیل.
ه>مصوت کوتاه:
تقریبا شبیه ع>مصوت کوتاه
زَهره: zaare.
مَهربُرون: maarborun.
مُهر: moor.
مُهره: moore.
پهنا: paanA.
تهنا (که قمی و مقلوب تنهاست): taanA.
اکنون بجاست از شما قمپژوهان عزیز بپرسیم، آیا با توجه به محاورگی عمومی این تعدیلها در زبان فارسی، ذکر آنها در آوایشنگاری قمی لازم است یا نه؟ پاسخ شما راهگشاست.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۴
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت
💢 کارکردهای فعل گفتن در نحو قمی
فعل گفتن در آوایش قمی کارکردهای خاص با ساختهای نحوی مخصوصی دارد که در این نوشتار به معرفی آنها میپردازیم:
۱. بگم خدا...: بگویم خدا...:
برای نفرین ملایم:
بِگَم خدا چه بِت/چهکارِت کُنه!//چه بِت/چهکارِت نَکُنه!
یعنی نفرین میکنم که خدا کاری باهات بکنه!/(و در مقام تخفیف:) نکنه!
۲. بگی، نگی: بگویی، نگویی:
الف) برای بیان تقلیل:
بگی، نگی سرِم درد میکنه.
یعنی سرم کمی درد میکنه.
ب) برای بیان تساوی:
بگی، نگی کار خودشو میکنه!
یعنی گفتن و نگفتن در این باره مساوی است.
۳. بوگو چر: بگو چرا:
برای تعلیل:
پَ دَ َوا مُرافه داشتَهن؛ بوگو چِر حالیش خوب نی!
یعنی به این علت است که حالش خوب نیست.
۴. گفتن ندیره: گفتن ندارد:
الف) برای اِخفا:
در جواب کسی که مطلبی را میپرسد، بگویند:
گفتن ندیره!
یعنی بهتر است مخفی بماند و بیان دیگر:
بماند!
ب) برای تحقیر:
همچنان در جواب کسی که مطلبی را میپرسد، بگویند:
گفتن ندیره!
یعنی شایستگی گفتن ندارد.
ج) برای اخفا در عین ایضاح:
هنگام گفتن مطلبی آن را با همین جمله و یک "ام: اما" بعد از آن بیاغازند:
گفتن ندیره، ام کارِش خوب نبو.
یعنی با این که بهتر است مخفی بماند یا شایستگی گفتن ندارد، اما فقط تو بدان که...
۵. گفتی، نگفتی!:
برای تحذیر و تهدید:
پیشتر در باره این ساخت نحوی سخن گفتیم.
[ر.ک: همین کانال: یک ساخت نحوی تحذیری_تهدیدی]
گاهی همین ساخت نحوی به صورت
بگی، نگفتی!
کاربرد مییابد.
۶. نگو:
الف) برای تعجب:
با شنیدن یک ماجرای شگفتانگیز، بگویند:
نگو!
یعنی: شگفتانگیز در حد باورنکردنی است.
در فارسی رسمی به جای این واژه، میگویند:
نه!
ب) برای تعلیل:
چن روزی پیدیش نبو؛ نگو سفر بوده.
یعنی: علتش این است که سفر بوده.
۷. نگی نگفتی!: نگویی نگفتی!:
برای اتمام حجت:
بِت گفتمو! نگی نگفتی!
یعنی یادت بماند تا بعداً انکار نکنی!
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۶
#اصطلاحات_قمی
#بنیاد_قم_پژوهی
تلگرام | ایتا | سایت