«دو یار همدل و همراه و همدماند آن دو»
دو شیرمرد خداجو، دو رستماند آن دو
دو یار همدل و همراه و همدماند آن دو
دو زندهتابهابد یا دو کشتۀ ره عشق
دو جسم پاک، دو روح مجسّماند آن دو
دو دُرّ نادر و دو کیمیای دور از دست
میان این همه، دردا! عجب کماند آن دو..
قسم به عشق که بیگانه با هوس بودند
به رمز و راز شهادت چه محرماند آن دو..
عزیز مردم و با مردماند یار و رفیق
کنار قافلۀ شادی و غماند آن دو
شبیه آب روان روح زندگی دارند
که سلسبیل، که کوثر، که زمزماند آن دو..
شکست قامت دشمن ز کوه هیبتشان
که آیههای جهادند و محکماند آن دو
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #حاج_قاسم_سلیمانی | #سیدحسن_نصرالله
🇮🇷 @Shere_Enghelab
🚩 @qoqnoos2
0d056c61-3375-414b-827b-a471deb2cba3.mp3
527.7K
🚩 «حزبالله...»
#حزب_الله
اهل اطاعت و ولايت است و
قدر نعمت میشناسد،
فداكار است و
از مرگ نمیترسد و
گوش به فرمان
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اوليالامر منكم»
سپرده است و
اينچنين،
تو گویی خداوند
وظيفه تحقق اهداف الهی همه انبياء را
بر گرده صبور و پرقدرت آنان نهاده است و
چه شرفي از اين بالاتر؟
#حزب_الله
از جانب خدا مأمور است كه
انسان را و جهان را تغيير دهد؛
انسانی كه
امروز بيش از هر زمان ديگر
گرفتار ظلمت شرک و بتپرستی است.
در اينچنين دنيایی كه
بشر امروز بت خويشتن را ميپرستد،
ظهور #حزب_الله معجزهای است كه
از نفخات قدسی دم مسيحایی امام امت برمیآيد.
🎙 #سید_مرتضی_آوینی
▫️@qoqnoos2
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«إلیاللقاء...»
إلیاللقاء مع انتصار الدم علی السیف
إلیاللقاء في الشهادة
إلیاللقاء في جوار الأحبّة
#إنا_علی_العهد
▫️@qoqnoos2
«باورمان نمیشود...»
باورمان نمیشود که چنین داغ عظیمی را باید بر گُرده کشیم و پیکر پاک شما را به زمین بسپاریم... و خداوند چه صبری به زمین دادهاست که داغهایی اینچنین را در خود فرو میبرد و همچنان برقرار است...
📷 اولین تصویر از تابوت پیکرهای مطهر
شهیدان
#سید_حسن_نصرالله و
#سید_هاشم_صفی_الدین
#إنا_علی_العهد
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 «حزبالله...»
#حزب_الله
اهل اطاعت و ولايت است و
قدر نعمت میشناسد،
فداكار است و
از مرگ نمیترسد و
گوش به فرمان
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اوليالامر منكم»
سپرده است و
اينچنين،
تو گویی خداوند
وظيفه تحقق اهداف الهی همه انبياء را
بر گرده صبور و پرقدرت آنان نهاده است و
چه شرفي از اين بالاتر؟
#حزب_الله
از جانب خدا مأمور است كه
انسان را و جهان را تغيير دهد؛
انسانی كه
امروز بيش از هر زمان ديگر
گرفتار ظلمت شرک و بتپرستی است.
در اينچنين دنيایی كه
بشر امروز بت خويشتن را ميپرستد،
ظهور #حزب_الله معجزهای است كه
از نفخات قدسی دم مسيحایی امام امت برمیآيد.
🎙 #سید_مرتضی_آوینی
#إنا_علی_العهد
▫️@qoqnoos2
«فرار از تالار وحدت»
(فاجعهنگاری چهلودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران)
قسمت یکم(۱از۲)
اولین بار هست که بهعنوان یک ناشر میخواهم در این مراسم حاضر شوم... حدود ساعت ۱۵ میرسم به محوطه تالار وحدت، هوا عجیب سرد است و استخوانسوز... ضلع روبهروی درب ورودی، داربست زدهاند و با برزنتی نامرتب و کثیف، غرفهای دستوپا کردهاند، یک سردر هم زدهاند: امانات... یک طرف کیف و ساک و... را میگیرند و طرف دیگر موبایل و سوییچ و تبلت و... را...
دو نفر و تنها دو نفر، با طمأنیه و اسلوموشن مشغول بودند... یک کیسه پلاستیکی را شماره میزدند و میدادند دستت که هرچه داری بریزی داخلش و تحویل دهی، یک شماره متناظرش هم نزد تو میماند...
بعد از این دو مرحله، نوبت به صف دیگری میرسید که باید پرینت دعوتنامه و کارت ملی را میدادی و کارت دعوت چاپی و مقوایی تحویل میگرفتی... صفی طولانی... که وقتی میرسیدی به پشت میز، میفهمیدی نه سیستمی هست، نه سامانهای، نه حسابوکتابی... اصلاً پرینت دعوتنامه و کد دعوت و... کشک! فقط از روی کارت ملی، اسم و شماره ملی را دستی و بدخط در دعوتنامه مینوشتند و تحویلت میدادند! یعنی هر کسی که از اینجا گذر میکرد، ناشر بود یا شاطر، نویسنده بود یا فروشنده، مؤلف یا مُفَتّش، صحاف یا علّاف، فرهنگی یا سرهنگی میتوانست صرفاً با ارائه کارت ملی، کارت دعوت را بگیرد!
تازه بعد از این میرسیدی به چهارمین صف، مقابل درب ورودی... صفی طویل که با حرکت کندی پیش میرفت، فقط چند نفری مانده بود به ورودی حیاط که درب را بستند! اول فکر کردیم میخواهند سرما داخل نشود و آنها که وارد شدهاند از گیت بگذرند و بعد درب را دوباره باز کنند، اما این وسط لابهلای ماجرا یکنفر گفت ظرفیت تکمیل!
▫️▫️▫️
درب را بستند و دیگر نه کسی پاسخگو بود، نه توضیحی، نه گفتوگویی... نه... هرچه جماعت به شیشه در و پنجرهها میزدند، فریاد میکشیدند و...فایدهای نداشت، تقریباً همه در حال غُرزدن و ناراحتیکردن و نقدونظر و گاه فحش و فضیحت بودند... یکی میگفت چون جلسه اهالی فرهنگ و اهل قلم هست، اینگونه است، اگر جلسه اقتصادی بود و قرار بود بانکیها و اقتصادیها و دزدها و اختلاسگران جمع شوند، جرأت نداشتند، اینجوری بیادبی و توهین کنند... یکی تیکه میانداخت که میخواهند جهان را هم اداره کنند... بعد هم با پوزخند گفت «تمدن نوین اسلامی!» و... البته کسی یادش نبود، قاعده دموکراسی لرزیدن پای خربزهای است که خوردهای!
رسماً اعصاب ملت را خرد و خمیر کرده بودند، علناً داشت توهین میشد... همه دعوتنامه دردست، میگفتند چندبار پیامک زدید، هشدار داده بودید کسانی دعوت میشوند که زودتر عدد مربوطه را ارسال کنند، بعد دعوتنامه فرستادید و باز هم پیامک تأکید و... از این حرفها؛ یعنی چه که ظرفیت تکمیل!
بندگانخدا با همه این حرفها قانع هم بودند، میگفتند حداقل یکنفر بیاید و همین را واضح بگوید و تکلیفمان را مشخص کند تا برویم! در پاسخ همه اینها طرف فقط آمد و پرده پشت شیشه دودی درب ورودی را هم کشید! صحنه منزجرکنندهای بود... تهوعآور... بیش از نیمساعت این اوضاع ادامه داشت، خانمها هم از آنطرف آواره و مستأصل، جواب نگرفته، آمده بودند سمت برادران، اینجا هم متحیر و سرگردان... برخی همراه فرزند کوچک خود در آن سرما میلرزیدند... سرما هم که استخوانسوز و سگکش! هیچکس، هیچکس را هم پیدا نمیکردی که دو کلمه حرف بزنی، که توضیحی بدهد، که...! یکی از نیروهای پذیرش -که احتمالاً از اختراع تلفن همراه بیخبر بود- آمده بود بیرون که به چادرهای صدور کارت بگوید دیگر کارت صادر نکنند، خودش هم مانده بود بیرون و راهش نمیدادند... رسماً جنگلی بود!
دستگاه ناراضیسازی مسؤولین با تمام توان و قدرت، در حال بازتولید خشم و نفرت و انزجار بود... خشم و نفرتی که در این بافتار ذهنی نه دولت مستقر که به اصل نظام و منطق حکمرانی آن را هدف میگرفت... من که کارهای نبودم، داشتم از شرمندگی آب میشدم و قلبم به درد آمده بود از ظلمی که به انقلاب روا شده بود...
از روی استیصال رفتم سمت چادر صدور کارت که ببینم اقلاً آنها ارتباطی با مسؤولین امر دارند یا نه، در کمال تعجب دیدم فارغ از دو جهان، هنوز دارند کارت صادر میکنند! واقعاً فاجعهبار بود... آنارشیسم مدیریتی، اختلال راهبردی، سندروم متابولیک کودنبودگی مزمن... واقعاً اگر یک مُنگُل را میگذاشتی بالای سر این کار، شرایط بهتر از این بود!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«فرار از تالار وحدت»
(فاجعهنگاری چهلودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران)
ادامه قسمت قبلی...(۲از۲)
در همین حیصوبیص آنطرف درب باز شد و جمعیت ناامید پراکنده، دوباره برگشتند و هجوم آوردند سمت درب، برگشتم، اما این بار ته صف... رغبتی نداشتم بروم جلو و نوبتم را در صف بگیرم... بگذریم بالاخره وارد ورودی تالار شدیم، چند ردیف قفسه ایستاده که نمیشد اسمش را نمایشگاه گذاشت و کتابهایی که بیقاعده و نامنظم چیده شده بودند... که تعدادی هم ماکت کتاب بود و نه خود کتاب!
چهلودومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، سیودومین جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران... شوخی که نیست، ارث پدری کسی هم نیست، آبروی کشور و یکی از مهمترین نمادهای فرهنگ این سرزمین است...
در بدو ورود رسماً با یک فاجعه زیستمحیطی مواجه شدیم... آخر بیتدبیری و کارنابلدی تیم پذیرش و پشتیبانی «وزارت ارشاد» یا «خانه کتاب و ادبیات» یا «حفاظت نهاد» یا نمیدانم... هر کجای دیگری که این افتضاح را به بار آورده بود...
اگر این کار را به بچههای هیأت یک شهرستان داده بودند، بهمراتب بهتر از این درمیآوردند... بدیهیات اولیه عقلی را هم رعایت نکرده بودند و به همین راحتی موجبات نارضایتی و ناراحتی و اعتراض و شِکوه و شکایت جماعت را فراهم آورده بودند...
نمونه کوچکی از آنچه امروز در بخشهای دیگر مدیریتی کشور میگذرد... دقیقاً کپی شیوه مدیریت کلان دولت در ناترازیها، تعطیلیها، برق و آب و ارز و... فقط در اندازهای کوچکتر!
▫️▫️▫️
طبقه همکف تالار که طبیعتاً پر بود، رفتم طبقه بالاتر در بالکن... جمعیت تازه داشت ردیفهای بالکن طبقه اول را پر میکرد و طبقات بالاتر هنوز خالی بود و در این حال جمعیت را در آن سرما معطل نگه داشته بودند!
وارد یکی از بالکنها شدم، یکیدو صندلی خالی بود، نشستم، اما دیدی به جایگاه نداشتم، رییسجمهور مشغول صحبت بود... چند دقیقهای نشستم... دیدم بالکن مجاور جای خالی دارد و دید بهتر... رفتم آنجا... شاید ده دقیقه، یکربع بیشتر نگذشت که سخنرانی آقای پزشکیان تمام شد، جمعیت کفی زدند و مجری ناشناسی آمد و دوباره کفی گرفت و تمام! در کمال ناباوری برنامه تمام شده بود، رسماً!... کف کردم!
از این سیرک که خارج شدم، دوباره باید سوره صف را تکرار میکردی! یکبار برای دادن و اینبار برای گرفتن!... این وسط هم ماشینهای مختلف دیپلماتیک و تشریفات و آتشنشانی و... به تناوب این صفهای طولانی را پاره میکردند... مدتی گذشت اما تقریباً صف تکانی نمیخورد، تا اینکه یک نفر رفت جلو و اعتراض کرد و آمدند جلوی افرادی که خارج از صف میآمدند را گرفتند... تازه صف به کندی به حرکت درآمد... یک نفر گفت: «آخه یک کلید کوچک چه خطری دارد که برایش اینقدر صف بایستم؟! با کلید که نمیشود کسی رو کشت!» جوانی که کنارش بود گفت چرا اتفاقاً، فیلم «جان ویک» را ندیدهای؟ طرف با یک مداد قتل انجام میدهد! احتمالاً دیگری هم در دل میگفت روزی در همین کشور با یک کلید جان و روح بسیاری را ستاندند! اما امان از نسیان امت... بالاخره میرسیم به محل امانات... جماعتی آشفته، پریشان و رسماً گیج مشغول پیداکردن کیسههای موبایل و... طبق شمارهها بودند... درب بسیاری از کیسهها باز بود، بعضی پیدا نمیشد و بعضی وسایلش ریخته بود بیرون و... جنگل مولا...
خیلی دردناک بود... زبان حال جماعت این بود که: «از طلاگشتن پشیمان گشتهایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید...» گوشی را که میگیرم از محوطه تالار وحدت فرار میکنم به سمت سرچشمه...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«موسی، کلیمالله؛ مهدویترین فیلم سینمایما» یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (
«عاشقانهای موشکی»
یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳
(یادداشت پنجم)
#خدای_جنگ شاید مظلومترین یا مغفولترین فیلم جشنواره چهلوسوم بود، البته در نگاه هیأت داوران...
«خدای جنگ» از نگاه داوران، نامزد دریافت هیچ سیمرغی نشد، مگر سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی،
اگرچه از نگاه مردم، جزو هفت فیلم برتر بود!
عوامل فیلم هم در اعتراض به نتیجه داوری و ترکیب فهرست نامزدها در اختتامیه حضور پیدا نکردند و برای دریافت سیمرغ هم کسی به جایگاه نیامد...
▫️▫️▫️
فیلم روایت روزهای سخت و تلخی است که انقلاب مردم ایران، امت خمینی مغضوب قدرتهای شرق و غرب قرار گرفته و جنگی نابرابر، غریبانه پیش میرود... روزگاری که برای سیمخاردار هم محتاج اینوآنیم و موشکهای چندمتری عراق روزانه از مردم بیدفاع در شهرها تلفات میگیرد...
▫️▫️▫️
فیلم سعی کرده است به #حسن_تهرانی_مقدم نزدیک شود، اما حریمش را حفظ میکند و ادعای روایت زندگی شخص او را ندارد و فیلم را با این عبارت به اتمام میرساند:
«برداشتی آزاد از یک رویداد واقعی»
البته شاید هم ترسیده باشد بیش از این به او نزدیک شود و بال و پرش بسوزد! حق هم دارد...
ابراهیم، قهرمان فیلم، سایهای است از حسن... حالا مثلاً همرزمش یا...
ابراهیم، نرگس همسرش را هم در اثر حملات موشکی رژیم بعث از دست میدهد... و در ادامه باید از هدیٰ، دخترش هم بگذرد...
ابراهیم و ابراهیمهایی که داغ و درد غربت و مظلومیت این مردم را بر دل دارند، نه برای انتقام که برای خروج از این شرایط قیام میکنند...
نرگس نماد تمام زنان و مردان و کودکانی است که مظلومانه به شهادت میرسند... یعنی همه آنها مانند نرگس، پاره تن ابراهیم هستند، آنها هم ناموس اویند...
▫️▫️▫️
ابراهیم از افرادی است که واحد موشکی سپاه را پایهگذاری میکنند و اولین قدمها را در این راه برمیدارند... گروهی که پنجماه برای آموزش راهاندازی و کار و شلیک موشکها به سوریه میروند تا بتوانند هدایای لیبیاییها، موشکهایی را که از سرهنگ قذافی خریدهایم، فعال و شلیک کنند، اما...
▫️▫️▫️
#ساعد_سهیلی، نقش ابراهیم را بر عهده دارد، نقشی که به نظر نتوانسته است از پس آن بربیاید، نمیدانم شاید هنوز سایه گشت ارشاد روی سرش سنگینی میکند!
از اینسو #دانیال_نوروش، نقش مجتبی، بچهزرنگ بسیجی اصفهانی که کشمش به او نمیسازد و به جایش زرشک میخورد! را خوب از آب درآورده... هرچند در کنار بازی #داریوش_کاردان و #حسین_سلیمانی و #پیام_احمدی_نیا و #نادر_فلاح، سخت است که به چشم منتقدین بنشیند...
اما از #عمار_شلق، بازیگر لبنانی فیلم نباید گذشت، بازیگری که قبلتر او را در فیلم «ابوزینب» دیده بودیم، اینبار نقش فرمانده لیبیاییها را بر عهده دارد و بازی محکم و خوبی ارائه داده است...
▫️▫️▫️
موشک را «الهه حرب» خواندهاند، «پسر زئوس»! و قامتش آنگاه که آماده پرتاب میشود چه تمثیلی است از اُبلیس! اما «خدای جنگ» هم عاقبت بنده فرزندان خمینی میشود... که خمینی استادتمام توحید عملی بود در دوران شرک و بتپرستی مدرن و شاگردانش موحّد به توحید خمینی بودند...
در صحنهای از فیلم که تصویر خاطرهانگیز جماران را بازسازی کرده بود، وقتی صدای امام در سالن پخش شد، در دل تاریکی لرزش صندلی مجاور توجهم را جلب کرد، جاافتادهمردی بود... نمیدانم از جماران خاطره داشت یا صاحب صدا که شانههایش اینگونه به لرزه درآمده بود!
▫️▫️▫️
«خدای جنگ» تلاش میکند اراده خدای جنگ و خدای صلح را، خدای یگانه مقتدر یکتا را به مخاطب یادآوری کند، از تذکر و یادآوری ذکر «انشاءالله» تا آیه «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» بر روی موشکها...
روایتی است از دعوای جنگ در مکتب ایمان و الحاد؛ جنگ داریم تا جنگ! جنگ با قواعد انسانی یا جنگ بر مدار خوی حیوانی؟
تلاشی است برای صرف فعل «توانستن»، برای روایت «ما میتوانیم»
روایت فریادهای «نه شرقی، نه غربیِ» انقلاب است، نه آمریکا، نه انگلیس، نه چین، نه روسیه و نه حتی لیبی و سوریه...
روایت عدم اعتماد به هیچ قدرتی، جز قدرت الهی است، ابرقدرت باشد یا قَدَرقدرت یا جوجهقدرتی مانند لیبی که هنوز سر از تخم درنیاورده!
▫️
و در آخر «خدای جنگ»، عاشقانهای موشکی است... بر مدار جنگ در مکتب ایمان...
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۳
#فجر_۴۳
✍ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2