eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
120 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«خدا رحمتت کند جناب پاپ...» مقصد نهایی شما ایران بود در شارع جمهوری! «خدا رحمت کند»، این جمله را وقتی می‌گوییم که خبر فوت یک نفر را می‌شنویم و از خداوند برایش آمرزش می‌طلبیم‌. خدا رحمتت کند جناب پاپ، دنیاست دیگر بی‌وفا و غداره‌بند، درست در اوج می‌آید و تمام! نگاه نمی‌کند پاپ فرانسیس باشی یا بقال سرکوچه، وقتی باید آخرین غزل را بسرایی، دیگر مهلتی نداری جز خداحافظی. راستش خیلی وقت بود می‌خواستم بنویسم از شما، ولی نشد؛ دقیقاً از زمانی که مشرّف شدید به نجف، کنار مزار مولای متقیان، دقیق رد شدید از شارع‌الرسول تا رسیدید به بیت آیت‌الله سیستانی. همان وقت بود که می‌خواستم بنویسم و نشد. شاید دیر شده باشد نامه سرگشاده برای مردی که دیگر نیست، اما شاید به کار آینده بیاید. جناب فرانسیس من از شما کاتولیک‌تر نیستم؛ راستش را بخواهید کاتولیک نیستم، نهایت می‌شد ارتدوکس باشم، به شما بر نخورد، نزدیک‌ترین کلیسا پشت خانه مادرم برای ارتدوکس‌ها بود، کلیسای کانتور، سومین کلیسای کوچک دنیا و کوچک‌ترین کلیسای ایران، اما آن هم نشدم، چون معتقدم دیر و کنیسه و کلیسا و مسجد در خاک غصبی نمی‌شود؛ اصلاً آدمی‌زاد عبادتش نمی‌آید؛ خاک کلیسای کانتور غصبی بود؛ روس‌ها وقتی شهرم را اشغال کردند، آمدند برای توبه و انابه کلیسای ارتدوکسی بنا کردند، کلیسایی که حتی یک مشتری هم ندارد در شهر من. پس ارتدوکس هم نشدم، اما مسلمان شدم، مسلمانِ مسلمان‌زاده که تا اسم شارع‌الرسول می‌آید، دلش تاپ‌تاپ می‌کند. خدا آمرزنده است، حتی به قاعده دیدن گنبد نورانی امام علی علیه‌السلام از خیابان شارع‌الرسول. فضلی نیست که بخواهم بفروشم، اما آن سفر شما به عراق، به مولدالنبی ابراهیم علیه‌السلام در اور تاریخی و دیدار با سید نور چشمم سیدعلی سیستانی، عجیب مرا یاد داستانی انداخت؛ داستانی نه‌چندان‌دور، داستانی بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی و دادن پیام تسلیت شاه به آیت‌الله خویی. خودش هم می‌دانست که از مرگ بروجردی بزرگ، غمی ندارد که بخواهد هم‌دردی کند و تسلیت بگوید، اما گفت، آن هم به مرجعی در نجف، می‌خواست به نوعی بگوید که زعیم شیعیان بعد از آیت‌الله بروجردی، کسی غیر از روح‌الله الموسوی الخمینی است، جایی دور از ایران. می‌خواست تا حواس مردم را از آقا پرت کند. اما زمین چرخ زد و نشان داد که آقا روح‌الله، «امام خمینی» است. جناب پاپ، سید علی سیستانی، فخر من است، سایه سر است، عزیز جانم است، اما خود ایشان به ما یاد داده پشت سید خراسانی باشیم: «من هر شب در كنار مرقد مطهر اميرالمؤمنين عليه‎السلام رهبری معظم انقلاب حضرت آيت‎الله خامنه‎ای را دعا می‎كنم»... ایشان بارها گفته است: «آقای خامنه‎ای شخصيت بزرگ و كم‌نظيری است كه در طول تاريخ تشيع تاكنون كم‎تر شخصيتی به جامعيت ايشان داشته‎ایم». سفر شما ناتمام ماند. مقصد نهایی شما ایران بود در شارع جمهوری. ▫️▫️▫️ جناب فرانسیس، از خودتان هم شنیده‌ایم که خدا اهل رحمت است؛ این از آموزه‌های عیسی روح‌الله است که در نگاه رحمانی محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آخرین فرستاده خدا به کمال رسید و تجلی کرد. مواضع‌ ضدصهیونیسم‌تان ستودنی بود، خط‌کش خود را جای درستی گذاشتید؛ این غده سرطانی دفاع‌کردنی نبود و نخواهد بود. از این دنیا رفتید و هم‌پیاله اسراییل نشدید، نگاه دنیای مسیحیت به شما بود. کاش بیش‌تر این انزجار را جار می‌‌زدید؛ شرایط غزه را اسفناک ترسیم کردید، الآن لحظه‌ای وخیم‌تر می‌شود؛ نفس غزه، نفس فلسطین، به شماره افتاده است. کاش بیش‌تر تبری می‌جستید که هم‌کیشان شما بیش‌تر ملتفت شوند. ▫️▫️▫️ ...و یک کاش دیگر می‌ماند برای گفتن، کاش بر مواضع خود می‌ماندید و انصراف از موضع خود درباره صاحبان پرچم‌های رنگین‌کمانی نمی‌دادید؛ کجای انجیل خطای آنان توجیه شده‌بود که توجیهش کردید؟ کجای عهدین آمده‌است این فضاحت؟ قرار بر رفتن است چه زود چه دیر، چه جوان چه پیر، چه پاپ و چه وزیر. کاش یادمان نرود... کاش پاپ آینده هم یادش نرود... ✍🏻 ▫️@del_gooye ▫️@qoqnoos2
«بوی خداست می‌وزد از جانبِ یمن» بوی خداست می‌وزد از جانبِ یمن از یُمنِ عشق رایحه‌اش می‌رسد به من از هم گسست سلسلۀ غربتِ نسیم پر شد مشامِ جانِ من از بوی پیرهن بیداری است روشنیِ چشمِ عاشقان آیید پیشواز که برگشته به وطن در جوی خون خویش بغلتید عاشقان! پاکیزه باد جامۀ جان از غبارِ تن خون نیست این که ریخته هر گوشه و کنار از آسمان بشارتِ سرخی‌است بر چمن دارد بهار می‌رسد از راه، بنگرید! جنّاتِ عدن جلوه‌گری کرده در عَدَن گوشم خوشِ روایتِ فتحی دوباره است آیاتِ نصر می‌شنوم گوش کن به من دل خانۀ خداست نه جای نفاق و شرک فرخنده باد موسمِ از بت تهی‌شدن چون روز روشن است که نزدیک شد طلوع آمد زمانِ از پسِ ظلمت برآمدن آن‌گاه باز بانگِ أنا العشق می‌زند در آسمانِ شب‌زده خورشیدِ شب‌شکن إنّی أشَمُّ رائِحَةَ العشق، بشنوید! بوی خداست می‌وزد از جانبِ یمن ✍🏻 ▫️@Shere_Enghelab ▫️@qoqnoos2
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دقیق و درموضوع، در اوج مشغله!» ▫️هشت سال پیش، ششمین همایش هیأت‌های محوری‌وبرگزیده کشور، حاج‌آقای رییسی مهمان‌مان بود...، آن‌روزها تولیت حرم را بر عهده داشتند... ▫️همیشه «درموضوع‌صحبت‌کردن» سخن‌رانان، دغدغه بچه‌ها بود، گاه آن‌ها که حرفه‌شان سخن‌رانی بود رعایت نمی‌کردند... از آن‌ها که مشغله مسؤولیت داشتند، توقعی نبود... ▫️سخن‌رانی حاج‌آقا، یکی از دقیق‌ترین و درموضوع‌ترین سخن‌رانی‌های بیش از یک‌صد همایش و نشستِ این چهارده‌سالِ مشعر بود... ▫️ در آستانه دهه کرامت، در حرم امام‌رضا(ع)، ذکر خیری شد از آن خاطره شیرین ناتمام... 🎥 🎙سخن‌رانی رییس‌جمهور شهید در ششمین همایش هیأت‌های محوری‌وبرگزیده کشور| قم|شهریور|۱۳۹۵| 🌷 شهدای ما قبل از آن‌که به مقام شهادت نائل شوند، از مقام کرامت بهره‌مند شدند...؛ اول کریم‌اند، بعد شهید! تا کریم نباشند، شهید نمی‌شوند... 🌷 جز از در خانه کریمان، کسی به مقام کرامت نائل نمی‌شود 🚩 جامعه‌ایمانی‌مشعر ▫️@www1542org ▫️@qoqnoos2
«روایت موکب» داستانِ اولین موکبِ دانش‌آموزیِ (روایت برادر عزیزم علیرضا مقدسی، از برپایی موکب «مِـهرمَـهدوی») سه‌شنبه‌ها، برای ما فقط یک روز هفته نیست؛ برای «کلاس چهارم شهید فهمیده»، سه‌شنبه‌ها، مثل شب عملیات است. روز عزیمت است، راه‌پیمایی است، قرار عاشقانه است. قرارِ دل‌دادگی از حرم حضرت معصومه تا مسجد جمکران. از همان روز اول، وقتی برای اولین‌بار، با هم دل سپردیم به مسیر، نَفَحاتی در آسمان حس می‌کردیم که اسمش را نمی‌دانستیم، بعدها فهمیدم «عطر انتظار بود.» ▫️▫️▫️ تا این‌که یک روز، بین راه، یکی از بچه‌ها گفت: «آقا اجازه... ما هم می‌تونیم موکب بزنیم؟» اولش لبخند زدم، فکر کردم می‌گذره... مثل خیلی از فکرهای قشنگی که تو دل بچه‌ها می‌ماند و خاک می‌خورد، ولی این یکی نگذشت؛ بچه‌ها خودشان دنبال کارها را گرفتند، پی‌گیر شدند، ماند، رشد کرد، سبز شد. ▫️▫️▫️ بچه‌های کلاس چهارم، هنوز ردیف دندان‌های شیری‌شان کامل نیفتاده، ولی وقت تقسیم کار موکب، مثل مردهای باتجربه‌ای که سال‌ها خادم بودند، با جدیت می‌پرسند: «آقا اجازه؟ من امروز انتظامات باشم؟» «می‌تونم من مراقب صوت باشم؟» «نوبت منه شربت بریزم؟» «پارچ‌ها رو من پر کنم؟» این‌ها بچه‌اند؛ بچه‌هایی که شاید هنوز فرق گلاب و عطر محمدی را ندانند، ولی دست‌شان با ذوق می‌لرزد وقتی سینی جالیوانی را به دست می‌گیرند برای زائر جمکران. بچه‌هایی که شاید هنوز دست‌خط‌شان صاف نباشد، ولی پای‌ِخط خدمت، صاف و مرتب ایستاده‌اند و منتظرند از تانکر، پارچ پر کنند و بدهند به دست دل‌خسته‌ای. ▫️▫️▫️ همین هفته پیش، یکی از موکب‌دارها برگشت و با لبخند گفت: «اینقدر اومدید و اومدید که آخر موکب زدید!» یه آقایی هم اومد و گفت: «تو این مسیر، خیلیا شربت می‌دن... اما من اومدم از بچه‌ها بگیرم!» لبخند زد و رفت. اما من موندم و بغض. و فکر کردم: «یعنی امام زمان، این صحنه رو می‌بینه؟» و یه ندای تو دلم گفت: «اگه نمی‌دید، اینا این‌همه شوق نداشتن.» ▫️▫️▫️ این جمله‌ها برای من، یعنی این بچه‌ها زودتر از خیلی‌ها، راه را یاد گرفته‌اند. شاید هنوز گاهی تو املاء جا بمانند، اما در تمرین محبت اهل‌بیت، از خیلی بزرگترها جلوترند. محبتی که توی موکب، به شکل شربت می‌چکد، به شکل لبخند می‌نشیند، و به شکل ادب، بین جمع پخش می‌شود. ▫️▫️▫️ و من فقط گوشه‌ای می‌ایستم و نگاه می‌کنم؛ به پسرهایی که این‌روزها، مردتر از بعضی مردها رفتار می‌کنند. به دست‌هایی که با زحمت سینی شربت را نگه می‌دارند تا زائری تشنه رد نشود، و دل‌هایی که شُکر می‌گویند، و چشم‌هایی که برق می‌زنند از شادیِ خدمت.
نمی‌دانم قیامت چطور برگزار می‌شود،
ولی خیال می‌کنم خدا یک‌جایی،
می‌گوید:
«موکب‌دارهای کوچک طریق‌المهدی، بیایید جلو...
شما هم‌کلاسی‌های خوبی برای انتظار بودید.»

▫️▫️▫️

اینجا طریق‌المهدی، در حوالی گنبد فیروزه‌ای 
بین عمود ۵۰ ــ ۵۱ موکبی برپاست که با دست‌های کوچک، ولی با دل‌های بزرگ اداره می‌شود...
و شاید روزی، همین بچه‌ها، خادمان اصلی ظهور باشند. ان‌شاءالله.
امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «کُونُوا لَنَا زَیْنًا...»
زینت ما باشید...
و این‌ها زینت‌اند؛
زینت مدرسه،
زینت آموزش‌و‌پرورش،
زینت راه انتظار‌،
زینت راه ولایت،
زینت طریق‌المهدی...

✍🏻 
با اندکی ویرایش

🔸 کلاس چـهارم شـهید فـهـمیده
🔸 دانش‌آموزان مِـهرمـهدوی
▫️@mehrmahdavi_class
▫️@qoqnoos2
«چه دوری دل من، چه دیری، دل من!» بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قَدَر را، امیر قضا را تبسم‌تبسم، رضای خدا را علی‌بن‌موسی‌الرضاالمرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس‌النفوس است انیس‌النفوس است و شمس‌الشموس است ببین لطف والشمس را، والضحی را چه اذن دخولی! یرون مقامی! بخوان زیر لب: یسمعون کلامی اگر بی‌قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من، چه دیری، دل من! ز خوف و رجا ناگزیری، دل من! فقیری، یتیمی، اسیری، دل من! بخوان هل‌أتی، هل‌أتی، هل‌أتی را سلامٌ‌علی‌آل‌یاسین بخوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و دعا در شبستانِ آمین بخوان و بخوان زیر لب یاسریع‌الرضا را که شب‌های شور و شعف، روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف، روزی‌ات باد و پرواز مشهد-نجف، روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن، کربلا را گواهی تو ای شعر! روز قیامت که «سید محمدجواد شرافت» سروده به شوق شفا و شفاعت نگاه علی‌بن‌موسی‌الرضا را 📝 ▫️@ShereHeyat ▫️@qoqnoos2
«تُف سربالا...» (پاسخی از لابه‌لای ضرب‌المثل‌های ایرانی به گستاخی ترامپ نسبت به خلیج‌فارس) هویت زنده و پویای هر تمدنی، «زبان» آن تمدن است که در جریان زندگی مردمانش به باروری و شکوفایی می‌رسد. در این میان «زبان فارسی» پر از گنجینه‌های تمدنی است که در زبان مردمانش می‌چرخد و «ضرب‌المثل» می‌شود. ضرب‌المثل‌ها، بهترین و کوتاه‌ترین راه رساندن یک مفهوم به مخاطب هستند و او را به کنه ماجرا آگاهی می‌دهند. در این متن سعی شده با ضرب‌المثل‌هایی که نگارنده بلد بوده، پاسخی به گستاخی داده‌شود. قطعاً اگر قرار بود بزرگانی چون «میرجلال‌الدین کزازی» و یا جناب «حدادعادل» چنین متنی بنویسند، دایره ضرب‌المثل‌ها بیش‌تر و متن منحصربه‌فردی ارائه می‌شد. ▫️▫️▫️ ترامپ هم‌پیاله شیطان است، با گرگ دمبه می‌خورد و با چوپان گریه می‌کند؛ یادش رفته که نباید هنوز غوره‌نشده مویز شود؛ باید کمی تاریخ بخواند و تاریخ خود را با کشوری مثل ایران وجب بکند و بعد بیاید در بازار مس‌فروش‌ها افاضات بنماید؛ او باید به صرافت این افتاده باشد که آبی از این شرایط منطقه برای او گرم نمی‌شود. ▫️ سگ زرد برادر شغال است و ترامپ برای هم‌پیمان غاصب خودش دارد به هر آب و آتشی می‌زند که شاید از انقضای این غده سرطانی جلوگیری کند، اما نمی‌داند که این شتری است که درِ خانه هر غاصبی می‌نشیند. ▫️ دیر نیست که اسراییل ریق رحمت... که نه، ریق عذاب الهی را سر بکشد. حالا این میان او می‌خواهد اوضاع سیاسی منطقه را شیرتوشیر کند، زورش به ایران نمی‌رسد، سراغ تطمیع کشورهای بادمجان‌دورقاب‌چین حاشیه خلیج فارس می‌رود و از آن‌جایی که خرهای خسته منتظر یک اشاره‌اند، گاهی با او هم‌پیاله می‌شوند؛ چاره‌ای هم ندارند بندگان خدا، از درد لاعلاجی به ترامپ می‌گویند خانم باجی، اما باید بدانند که اگر این موجود را خیری بود اسمش را می‌گذاشتند خیرالله. این کشورها باید یاد بگیرند به حق خود قانع باشند و دست‌درازی نکنند؛ باید یاد بگیرند شلوار نداشته‌شان را خودشان بالا بکشند. ▫️ ترامپ هم می‌داند که آفتاب لب بام است و امروز و فردا رفتنی است، پس این‌بار گَز نکرده، بریده و از عواقب کار خودش خبر ندارد، اصلاً در باغ نیست؛ سُرنا را برعکس گرفته و دارد حرف‌های صدمَن یک‌غاز تحویل می‌دهد؛ چون پدرش را ندیده ادعای پادشاهی می‌کند. ▫️ قدمت نام «خلیج فارس» آن‌قدر بالاست که بخواهد ببیند، کلاه از سرش می‌افتد. آن قدر سند و مدرک توی دست‌وپای‌شان دارند که اگر نام دیگری بر این دریا بگذارند تشت رسوایی‌شان بدجور می‌افتد؛ اصلاً این کار تف سربالاست برای‌شان. ▫️ در آخر، به آن تازه‌به‌دوران‌رسیده باید گفت مشکل تو چیز دیگری است، آب را بریز جایی که سوخته. ایران بزرگ و عزیز بوده و هست و این خانه یک صاحب بیش‌تر ندارد؛ به کشورهای منطقه هم باید گفت برادری جای خود، اما بزغاله هفتصد دینار. مراقب باشند که بی‌گُدار به آب نزنند، تا جایی که آب هست تیمم باطل است! ✍🏻 ▫️@del_gooye ▫️@qoqnoos2
«شرمندگی» ۱از۲ بین اوراق مقاتل، روضه شرمندگی، سخت‌ترین و جان‌کاه‌ترینِ روضه‌ها بود... روضه خیمه مشک‌ها و بچه‌ها، روضه مشک و تیر و آب... روضه شرمندگی عباس مقابل حسین، حسین مقابل رباب... انگار شرمندگی، رنگ بخشی از اوراق مقاتل بود... رنگ بخشی از وقایع تاریخ... روضه‌ها و‌ روایت‌ها را می‌خواندیم و می‌شنیدیم، گمان هم می‌کردیم که می‌فهمیم، اما... ▫️▫️▫️ در گذر زمان، در هر واقعه‌ای این روضه تازه می‌شد... برگ‌های تاریخ ورق خورد و خورد و رسید به دورانی که شاید عمق این شرمندگی را کم‌تر کسی مانند امام درک کرده بود... آن روزها که در بالکن حسینیه جماران، چشم‌درچشم مادران شهداء، می‌نشست و برای‌شان قصه عاشورا را بازگو می‌کرد... در روزهای جهاد اکبر، خداوند باب جدیدی را برای فهم عمق دردهای تاریخی انسان برای ملت ما باز کرد... جنگ دانشگاهی شد به وسعت این سرزمین... ▫️ بعدتر هم شاید در همین روزها که گذشت کم‌تر کسی مانند آقا این روضه را درک کرده باشد، آن‌گاه که خانواده شهدای مدافع حرم را در اتاق کوچک حسینیه امام دور خود جمع می‌کرد و بچه‌هاشان را در آغوش می‌گرفت... شاید روز ترور هنیه، شاید روز اشغال سوریه، شاید روز شهادت سید، شاید... قد فهم ما هرچه‌قدر هم بلند شود، به قامت بلند درک او از این معنا نخواهد رسید... ▫️▫️▫️ کمی آن‌سوتر، در چشمان خون‌گرفته مردانی که نعش فرزندان‌شان را در آغوش می‌فشارند، می‌توانی رد این شرمندگی را به خوبی ببینی... در ضجه‌های ام‌عطیه که خداوند بعد از سال‌ها عطیه را به او و همسرش، اعطاء کرده بود، می‌توانی سوز این شرمندگی را به خوبی بشنوی... ▫️▫️▫️ شاید رشحات رقیقی از این روضه را، پدرانی که سر ماه هرچه جمع و تفریق می‌کنند، چیزی از شرمندگی‌شان دربرابر هم‌سرشان کم نمی‌شود، بهتر درک می‌کنند... آن‌گاه که نظام محاسبات‌شان، گاه جواب خواسته‌های کوچک دخترک خردسال‌شان را هم نمی‌دهد... ▫️▫️▫️ بچه‌ها امسال را طوفانی شروع کردند، اگرچه آرامش این دریا را به خاطر ندارم، اما این‌بار موج روی موج بود... از قبل ماه مبارک خیز برداشته بودند، رمضان «هم‌سفره با آسمان» شدند و «سفره‌ای به وسعت ایران» پهن کردند، به امید این‌که کسی گرسنه سر بر زمین نگذارد... از آن‌سو جمع دیگری مجاور حریم رضوی شدند تا آن‌چه در چنته داشتند برای اربعین امسال بریزند روی میز... حتی بعضی‌ها، شب سال تحویل، نتوانستند کنار خانواده باشند... برای اولین‌بار توانستند در شب‌های پایانی رمضان، اردوی تشکیلاتی کربلا را راه بیاندازند... و همان‌جا هم‌عهد شدند که امسال کمربندها را محکم‌تر از گذشته خواهند بست... از کربلابرنگشته، راهی «سفینةالنجاة» شدند و بزرگ‌ترین رویداد هنری‌رسانه‌ای کشور را با حضور حدود ۱۱۰۰ هنرمند هیأتی، با دستان خالی، آبرومندانه و مقتدرانه برگزار کردند... ۱۱۰۰ نفرِ واقعی و نه گزارشی و نمایشی! ۱۱۰۰ نفر هنرمند هیأتی، نه... رسالات و احداث و مستند و یادنامه آقاسیداحمدشمس و ستایش‌گران خورشید و نمایشگاه کتاب بماند... الی‌الحبیب و احلی و محیا و همایش محرم و... هم بماند... این فصل منتهی به محرم، اوج کار ماست... سال‌هاست این‌گونه است... قصه امروز و‌ دیروز نیست... ▫️▫️▫️ در هر نهاد و سازمان و ارگان و مجموعه و خرابه و طویله‌ای بود، بعد از این همه زحمت و جِدّ و جهد، بچه‌ها را جمع می‌کردند و ضمن تقدیر و تجلیل، پاداش و صله و هدیه‌ای هم می‌دادند... شاید هم یک مرخصی تشویقی کنارش! حالا مرخصی که نه... اما باقی باید هم همین‌طور باشد... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2
«شرمندگی» ۲از۲ اما... دهه کرامت بود، میلاد حضرت معصومه بود، میلاد امام رضا بود، خیلی از این بچه‌ها در همین ایام، سالگرد عقد و ازدواج و... شان بود، خیلی‌های‌شان چون هم‌سایه حضرت معصومه هستند، مهمان‌دار اقوام دور و نزدیک‌شان بودند... همین بچه‌هایی که با جان و دل جنگیده بودند، ایستاده بودند، مقاومت کرده بودند... صبوری کرده بودند... همین بچه‌هایی که غالب‌شان طلبه‌اند و دانشجو... غالب‌شان دست‌تنگ‌اند، اما دل‌باز و سربلند... گنجشک‌روزی‌اند، سرمایه‌ و پس‌اندازی ندارند... جرم‌شان این بود که این نبرد را جدی گرفته‌اند، بلد نیستند کارمندی کنند... برای حقوق کار نمی‌کردند، اصلاً کار نمی‌کنند، عشق می‌کنند... ▫️▫️▫️ اما وقتی حس‌گرهای دستگاه‌های فرهنگی، حست نمی‌کنند، وقتی قرارگاه‌ها دچار اختلال می‌شوند، وقتی نمی‌فهمی پول زبان‌بسته بیت‌المال را کجا باید خرج کنی... نه‌تنها از پاداش و هدیه و صله خبری نشد، تا این لحظات بامداد بیستم اردیبهشت‌ماه، فردای میلاد حضرت رضا که با درد و رنج این کلمات را می‌نویسی، هنوز نتوانسته‌ای حقوق همان فروردینی را که این بچه‌ها طوفانی آغاز کرده بودند، دویده بودند، جنگیده بودند... را بدهی... همان حقوقی که هنوز ماه به نیمه که هیچ، همان روزهای اول، پس از کسر اقساط و بدهی‌ها، اگر چیزی مانده باشد، باید جیره‌بندی‌اش کنی.... ▫️▫️▫️ به هر کس و ناکسی رو زده‌ای، گزارش داده‌ای، ناز کرده‌ای، گردن کج کرده‌ای... اما نشد که نشد... فریاد زده‌ای که دیگر چه کار باید کنم برای‌تان؟ البته که برای شما کاری نکرده‌ایم... هرچه کرده‌ایم تکلیف بوده، هرچه را تکلیف دانسته‌ایم، کرده‌ایم... ظاهراً قرار بود روضه «شرمندگی» را جان‌کاه‌تر از همیشه، عمیق‌تر از پیش، با گوشت و پوست و استخوان درک کنی... بیست روزِ تمام، شرمنده تک‌تک بچه‌هایی باشی که گاه در غربت، امید خانواده‌های‌شان بعد از خدا به دستان توست... و تو هم به دستان خالی‌ات نگاه کنی و روضه عباس بخوانی و در خودت بسوزی... قصه غربت فرهنگ تمامی ندارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2
93.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 💡 🔅 «رویداد تجربه‌های موفق حل مسأله حوزویان» 🔸عنوان طرح: «ایجاد شبکه مردمی هیأت‌های حسینی» 🔹عرصه فعالیت: فرهنگی_اجتماعی 🔹محور فعالیت: شبکه‌سازی هیأت‌های حسینی 🔹 ارائه‌دهنده: رحیم آبفروش 💠 بنیاد «شیخ انصاری» ▫️@bsheikhansari 🎙 ▫️@qoqnoos2
🔰 علمی آموزشی برای دوستان طلبه فعال در عرصه‌های فرهنگی‌اجتماعی، به‌ویژه دوستان هیأتی، رشته «مدیریت راهبردی فرهنگ» را در مقطع کارشناسی‌ارشد، توصیه می‌کنم... البته با تمام خوبی‌ها و بدی‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها، شرایط و الزامات تحصیل در مقاطع آموزش عالی، چه حوزوی و چه دانشگاهی... با یادآوری این نکته که منتظر نباید باشید و مهم اراده شما بر مجاهدت علمی است... 🗓️ تا پایان مهلت ثبت‌نام (۲۹ اردیبهشت) کم‌تر از یک هفته باقی‌مانده... ⏳ آزمون اختصاصی طلاب در مقطع کارشناسی و کارشناسی‌ارشد: ۳۰خردادماه 📲 مشاوره و اطلاعات بیش‌تر: 🔗 https://formafzar.com/form/jmz3u 🖥 ثبت‌نام اینترنتی: 🔗 https://azmoon.bou.ac.ir/exam/ 💠
دانشگاه‌باقرالعلوم(ع)
|پذیرش ▫️@boustud ▫️@qoqnoos2
@Komiter4_5846234201128442300.mp3
زمان: حجم: 37.72M
*| گیم آف ترونز زحمت آقا که در معرفی این قطعه صوتی این‌گونه آورده‌اند: «🔖 شناسنامه‌ اثر 🎙گویندگان به‌ترتیب حضور: ۱. کمیل احمدی ۲. رحیم آبفروش 🗓 تاریخ نشر: ۲۳اردیبهشت۱۴۰۴ این پادکست برای دوره «سفینة‌النجاة۳» با راهبریِ استاد مهدی آذری تولید شده. در این پادکست به جز کلمه‌های من، از کلمه‌ها و صدای استاد آبفروش وام گرفته شده.» روایت هیأت‌های لبنان ادامه دارد... * همون پادکست! 📻 @Komiter 📻 @qoqnoos2
«آقارحیم از همه‌شان بی‌کارتر!» (یادداشت برادر هنرمندم شفیع شعله‌کار در حاشیه همایش الی‌الحبیب) جماعت بی‌کاری هستند این جماعت ستایش‌گران، آقارحیم از همه‌شان بی‌کارتر! بی‌کاری یعنی همین دیگر... مادحین جوان از غرب و شرق و شمال و جنوب کشور، وقت‌های‌شان را خالی کردند و مرخصی گرفتند و با اتوبوس و قطار و ماشین‌های شخصی و خلاصه هر چیزی که راه می‌رود خودشان را رسانده‌اند مشهد، پایین پای آقاثامن‌الحجج(ع) تا از ۷ صبح تا ۱۲ شب نخوابند و بنشینند و گعده کنند و حرف بزنند و کلی حرف بشوند و گریه کنند که نهایتاً چه بشود؟! که شاید بهتر نوکر باشند و غلامی کنند و عبد باشند، تا اگر عمرشان رسید و محرم که عزای خدا روی زمین است را دیدند، خودشان را به آب و آتش بزنند که چیزی دست مستمع را بگیرد. خود را به آب زلال محبت حضرت شاه مهربانی‌ها بشویند که بتوانند قلب مخاطبان‌شان را محرمی، جلایی دهند. ▫️▫️▫️ بی‌کارند دیگر... به قاعده، الآن باید وقت برای خاراندن سر هم نداشته باشند، الآن که وقت این قصه‌ها و این شعارزدگی‌ها نیست آقاجان! در این شلوغی بازار نواها و آهنگ‌های هرروزعجیب‌تر اکنون وقت پیداکردن چیزی است که بترکاند و گل بزند و همه جا حرف از عجیب‌بودن سبکش باشد و ایضاً میزان تکان‌های سبک هم از یک حدی پایین‌تر نباشد و تیم‌های رسانه‌ای با مبالغ قراردادهای سربه‌فلک‌کشیده، دوربین‌های خاص را از سر مداح‌ها ببرند در سینه‌زدن مستمع و بعد یک‌هو برشی بزنند و پرواز کنند تا سقف حسینیه و شکوه جلسه را به تصویر کشند و در یک لحظه هلیکوپتر کوچک‌شده‌ای با صدای بلند از روی منبر پرواز کند تا قلب آخرین نفر حسینیه و مرتب به چپ و راست براند و رنگ و لعابی بدهد که اگر جمعیت محرم ۲۰۰ نفر است، ۲۰۰۰ نفر نشان داده بشود... اکنون هنگام اندازه‌گیری اندازه بنرهای داخل شهر است به عرض و طول مشخص و اسم و عکس آقای مداح که تعظیم‌کننده شعائر است به عرض و طول نامشخص... الآن وقت هماهنگی این امور است، نه وقت بی‌چاره‌شدن برای آن‌که چه بخوانیم که اگر قرار شد از مخدرات بنی‌هاشم چیزی بگوییم انتهای ادب رعایت گردد... وقت نشستن پای درس اخلاق آقای راشد، پیرمرد ۹۰ساله روضه‌خوان نیست که بگوید بچه‌ها بین ارج و اجر، اجر را بردارید... اجر دیگر چه صیغه‌ای است؟ همان ارج مداح خوب است، وگرنه در اجر که نمی‌شود به مستمع فهماند احترام ما که می‌خوانیم خیلی واجب است، اصلاً خیلی‌خیلی واجب است... اصلاً در ارج مشهورشدن نیست، حالا شاید فقط محشورشدن باشد... ▫️▫️▫️ می‌گویم بی‌کارند این جماعت، اما عجیب هم هستند... مثلاً یکی‌شان می‌گفت من آن‌قدر روی حریم چشمانم کار کرده‌ام که یک وقت اگر صاحب عزا صلاح دانستند قدمی سر چشمان روضه چندنفره ما رنجه کنند، شاید من هم کم‌تر از آنی، قابل درک آن نور مطلق باشم... عجیب‌اند دیگر، اکنون که کمی به محرم مانده خیلی‌ها مشغولند که چه کنند چشمان بیش‌تری مداح را ببیند... مداح را نه روضه را... یکی دیگرشان می‌گفت من فقط آمده‌ام در این جمع روضه‌خوانان یک گوشه بنشینم و تا می‌توانم و جان دارم گریه کنم، شاید چون جمع نوکران بود و آن هم در ملک حضرت سلطان، درهم برداشتند و سوا نکردند... بی‌کاری همین است دیگر، همین آقارحیم و بچه‌های مشعر تا گردن که نه تا پنج‌وجب بالای سرهای‌شان در قرض مانده‌اند، اما مثل دیوانه‌ها خواب و خوراک نداشتند تا همایش مداح‌ها یا به قول خودشان ستایش‌گران تمام شود، بروند حرم و رو به گنبد بگویند: «آقاجان! ببخشید نشد در خور شأن روضه‌خوانان جد مظلومت پذیرایی و نوکری کنیم... نشد... ببخشید، غلط کردیم...» و بعد زود برگردند حرم حضرت معصومه و مثلاً امید توسنگ‌شان را عصازنان و با پایی مجروح که کلی آهن و پیچ و مهره در آن جا خوش کرده با سرعت ۱۰۰ متر در ساعت بفرستند به عتبه‌بوسی حرم نازنین خاتون(س) که الا ای دختر موسی‌بن‌جعفر(ع) و ای صاحب کرامت دوهفته دیگر مدیران هیأت‌ها سر چشمان‌مان قدم می‌گذارند، عنایتی بفرمایید آبروداری کنیم و از زائران کوی شما و نوکران بیرق جد شریف‌تان به نیکی پذیرایی کنیم در حالی که دست‌مان نیز از هر روزی خالی‌تر است.. سخن را کوتاه کنم، خلاصه این‌ها جماعت بی‌کار و مجنونی هستند... به این‌ها مثل آدم‌های آزاد و عاقل زندگی‌کردن نیامده... این‌ها فقط بلدند نوکر باشند... آقابودن را یاد نگرفته‌ند... ✍🏻 (با اندکی ویرایش) ▫️@qoqnoos2